تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

جایی برای پیرمردها نیست.

من یه پسر دایی داشتم که دقیقا همسن من بود و خیلی دوستش داشتم.خیلی زیاد،آدم خیلی صمیمی و راحت و خیلی شوخ طبعی بود.خیلی صورتش زیبا بود و ریش بوری داشت.یه آدم خیلی خاص و متفاوت بود.اون سالها که ما درگیر آهنگهای سیاوش شمس و اینا بودیم،اون آهنگهای راک گوش میکرد و اولین بار با موسیقی راک فارسی از طریق اون آشنا شدم.یادمه یه سی دی اورجینال از یه گروه راک فارسی به اسم "میرا" داشت که اون رو به من داد.

از سربازی متنفر بود،اما به ناچار مجبور به رفتن شد.هیچ وقت یادم نمیره ظهر یه روز از اردیبهشت بود که به ما زنگ زدن و گفتن که پسردایی تو پادگان با ماشین تصادف کرده و پاهاش شکسته.برادر من شروع به گریه کرد من هیچ وقت  گریه برادرم رو ندیده بودم.بهم گفت دارن بهمون دروغ میگن.یه اتفاق خیلی بد افتاده.تو سربازی واسه اتفاقای اینجوری با خانواده سرباز تماس نمیگیرن.بعد که رفتیم خونه دایی متوجه شدیم که حق با برادرم بوده.

شب وقتی که میره روی برجک.سه یا پنج بار گلنگدن رو میکشه و فشنگ های گازی رو میندازه رو زمین،بعد نوک اسلحه ژ-3 رو میزاره زیر چونه اش و ماشه رو میچکونه.یه سوراخ ریز زیر فکش داشت و یه حفره بزرگ به اندازه یه بشقاب پشت سرش.هیچ وقت هیچ کس نفهمید که چرا این کار رو کرده.هیچ وقت هم از ذهن هیچ کدوم از ما پاک نشد خاطراتش.

بعضی شب ها خوابش رو میبینم.میبینمش که تمیز و زیبا و مرتب مثل اون روزها نشسته رو پله دم در خونشون و به من نگاه میکنه و لبخند میزنه.توی خواب میدونم که مرده،وقتی میخوام برم جلو که بهش دست بزنم و ببوسمش از خواب بیدار میشم.

نظرات 2 + ارسال نظر
hypetia چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:08 ب.ظ http://zoghali.blogsky.com

ای وای ... ای وای ....

مرد تنها پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ق.ظ

یکی رو میشناسم تو یه پادگانی طرفای اصفهان این کارو کرده بود
خدایش بیامرزد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد