دارم به شدت دنبال خونه میگردم.باید از این خونه خفه بزنیم بیرون.دنبال یه جایی هستم که پنجره هاش رو به ازدحام آدمها باز بشه.
نمیدونم چرا این پستت رو خوندم یاد شعر" هدیه"فروغ افتادم: "من از نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم" ایشالا زودی خونه ای که دوست داری رو پیدا کنی.....
مرسی شقایق عزیز.چه شعر خوب و قشنگی.
نمیدونم چرا این پستت رو خوندم یاد شعر" هدیه"فروغ افتادم:
"من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم"
ایشالا زودی خونه ای که دوست داری رو پیدا کنی.....
مرسی شقایق عزیز.
چه شعر خوب و قشنگی.