دیروز با "ف صدا قشنگ" دم در سینما فرهنگ قرار گذاشتیم که ببینیم همدیگه رو.وقتی رسید گفت که بریم فیلم ببینیم.من دوست نداشتم.و گفتم یک ساعت دیگه فیلم شروع میشه و اون گفت کجا بریم و من واقعا نمیدونستم،گفت بریم دربند.من تا حالا دربند نرفتم و فکر میکردم یه کوه زمخت و بدقیافه باشه که مردم هی ازش بالا میرن و خودشون رو الکی خسته میکنن.به همین خاطر گفتم که من دوست ندارم اونجا رو.اما به من گفت تو به حرف اعتماد کن و بیا و رفتیم و جدا جای قشنگی بود.واقعا قشنگ بود و خیلی خوش گذشت و فکر کنم باید از این به بعد بارها و بارها برم.
زمانی که در حال برگشت بودیم.خیابون شریعتی خیلی شلوغ بود و تو ترافیک گیر افتادیم و "ف صدا قشنگ" سرش رو گذاشته بود رو شونه من و دستام رو گرفته بود و منم با خودم گفتم اگر تمام سختی ها و حقارتها و بدبختی ها و آوارگی ها و بی پولی ها ومشکلات رو پشت سر گذاشتم تا توی این لحظه زنده باشم و این دستای زیبا رو تو دستام گرفته باشم.باز هم ارزشش رو داشته.
حالا راستشو بگو، دستای این زیباتره یا گلی؟
طبعا دستای گلی قشنگتر بود.به خاطر این که 13 سال کوچیکتر و جوون تر بود.
اما آیا فکر میکنی همه چیز به خوشگلیه و زیباییه؟مهربونی که تو دستای این هست.توی دستای هیچ دختری ندیدم.
خوب جواب دادی. خیلی باحالی. امیدوارم این حس و این نگاه دوطرفه باشه وهمیشگی.
مرسی
امیدوارم این یکی دیگه واقعاً اونی باشه که باید باشه.
گاهی اوقات ما می خوایم یه چیزایی بشه و نمی شه. بعد شروع می کنیم به فحش دادن به زمین و آسمون.
اما در واقع اتفاق بهتری در آینده منتظرمونه و ما نمی دونیم.
حتما گلی و دخترای دیگه که رابطه ت باهاشون پیش نرفته قسمت آدمای دیگه ای بودن که نشده با اونا پیش بری.
و تو قسمت کسی هستی که شاید همین باشه
نمیدونم والا.به قسمت اعتقاد چندانی ندارم.باید دید چی میشه.
خوشحالم که خوش گذشته بهت.
امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشی.
عنوان پستت هم بیگ لایک :)
مرسی زیتون جان.