مدتهای مدید هست که هیچ پستی ننوشتم.دلم واسه نوشتن تنگ شده بود.یعنی در واقع الان که دارم اینا رو مینوسیم متوجه این موضوع شدم که دلم واسه نوشتن خیلی تنگ شده.
نمیدونم گفتم یا نگفتم که رفتم کنکور دادم و اومدم و به غایت سخت و دشوار بود این کنکور لعنتی تجربی.اونقدر کنکور رو سخت گرفته بودن که من حتی به خواب هم نمیدیدم.دیگه فکر نکنم راه داشته باشه سوالای سخت تری طراحی بکنن.من موندم والا پیش خودشون چی فکر کردن.از یه طرف میگن ما همه صندلی هامون خالیه تو دانشگاه.از یه طرف کنکوری میگیرن که باید تو کتابا نقلش به یادگار بمونه و در پایان هم ادای دینی دارم به پستی که سال گذشته بعد از کنکور گذاشتم.
پا نوشت: دارم به علی کنکوری تبدیل میشم.
هنوزم دوست داری کنکور تجربی بدی؟ دوس داری چیکاره شی؟
دوست دارم پرستار بشم و برم یه شیفت در روز توی یه بیمارستان خصوصی کار کنم
آخی.منم دوس دارم آشپز یه فست فودی یا کیک پز یه کافه باشم..
فکر میکنم به غیر از کنکور دادن بتونی دوره ی یک ساله پرستاری رو یه جایی بگذرونی و مدرکشو بگیری..جهاد دانشگاهی.
لینکشو گذاشتم.
و این لینک.
یکمی گرونه.نزدیک به ۴ میلیون.اون پول خمس و زکات بس می کنه واسه این کار؟lol
داغونم کردی با اون ترانه