تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

گویند عیسی با شاگردانش از کنار لاشه سگی می‌گذشت شاگردان او گفتند: چه بوی بدی می‌دهد، عیسی فرمود:چه سپید است دندان‌های او.

سخن اول:دلم میخواست حالا که فردا قراره با همسرم برم شمال بمونم روز جمعه رو خونه و کارام رو بکنم به سین چشم سبز بگم که واسم املت با رب درست بکنه که من خیلی دوست دارم.اما دقیقا ساعت 5:30 صبح مثل کسی که چوب تو کونش کردن از خواب پریدم و لباس پوشیدم و خودم رو کشیدم تا سرکار.من یه عوضی معتاد به کارم احتمالا.یعنی هیچی رو به اندازه هوای گرگ و میش صبحگاهی دوست ندارم.خیابون ها خلوت و صدای کلاغ میاد.یه چیز جالبی واستون بگم.چون من بچه جنوب هستم و اونجا بزرگ شدم همیشه بعضی چیزها واسه من جالبه و یکنواخت نمیشه.یکی از اون چیزا همین صدای کلاغ هست.چون توی منطقه ما کلاغی اصلا وجود نداشت.ما فقط گنجشک داشتیم که اونا رو هم میخوردیم.یه چیز دیگه هم این میوه های درخت کاج هستن.هر وقت که بچه بودیم و میومدیم تهران یا اصفهان یه گونی از اینا با خودمون میبردیم و به همه دوستام از اینا میدادم.


سخن دوم:این روزها که شدم مسئول آهنگهای عقدکنان متوجه شدم که خواننده های خوبی واسه ترانه های شاد داریم.شما هم اگر دنبال آهنگهای شاد بودین ترانه های این افراد رو دانلود کنید:آرمین نصرتی،حامد پهلان،اشکین0098،امید جهان.اینا خواننده های آرمانی ترانه های شاد از نظر بنده حقیر.لزومی نداره در خلوت خودتون هم به عن بازی و روشنفکری ادامه بدین.گاهی اوقات لازمه به جای پینک فلوید ساسی مانکن گوش کرد.


سخن سوم:با احترام به همه دخترانی که بالای 35 سال دارن و هنوز هم ازدواج نکردن و بدتر از اون رابطه جنسی هم نداشتن باید عرض کنم که این افراد فوق العاده عن و بداخلاق و گه و عقده ای میشن.دوست عزیز ازدواج نکردن شما تقصیر بنده حقیر فدوی امت نیست.لطفا اخلاقتون رو درست کنید.حالا شاید بتونم واسه سکس نداشتنت یه کاری بکنم.جدا از شوخی عرض میکنم.زندگی شخصی و مسائل جنسی و روابط زناشوئی و مشکلاتش رو واسه خودتون بزارید و در محیط کار واردش نکنید.


سخن چهارم:زمانی که جنوب بودیم و من بچه بودم.خیلی کنجکاو بودم.در مورد مثلا زیر هفت سالگی حرف میزنم.یادم میاد یه بار آشغالای همسایه رو گربه کونی پاره کرده بود و من تو آشغالهاشون یه چیزی دیدم لای روزنامه پیچیده و رفتم بازش کردم و توش یه چیز بزرگ پر از خون دیدم.بعدها بزرگتر شدم فهمیدم که این نوار بهداشتی هست.تو آشغالای همه همسایه ها میدیدم و نکته جالب هم وسواس در مخفی نگه داشتنش بود.و حتی ما تو خونه خودمون هم این مورد رو داشتیم.من تا بزرگ شدم فهمیدم داستان چیه.حالا اینا رو خدمت شما عرض کردم که بگم تو محل کار ما سرویس های بهداشتی مختلط هستن.یعنی دوتا توالت هست انتهای یه راهرو که همه مسابقه دارن سر زودترن رفتن.روزی نیست که من برم دستشویی و تو سطل زباله یه نوار بهداشتی پر از خون تیره رنگ غلیظ نبینم.از شما خواننده محترم عاجزانه خواهش میکنم که اگر جایی رفتین به همون سنت قدیمی روزنامه پایبند باشین.


سخن پنجم:من مخلص همه کسایی که نظر میزارن هستم و خیلی چاکرم.اونایی هم که فقط میخونن و نظر نمیدن رو چشم من جا دارن.اما اگه نظر میدین.آدرس وبلاگتون رو هم بزارین لطفا.مخلصیم.

سخن ششم:من هی این پست رو منتشر میکنم یه چیزی یادم میاد دوباره میام بهش اضافه میکنم.مطلبی که میخواستم عرض بکنم دقیقا مشابه با سخن چهارم هست و اونم اینه که زشته دستمال توالتها و کاندوم هاتون رو تو کیسه زباله شفاف میزارین.زشته که شرت و سوتین صورتی رنگ سکسیتون رو یه جوری تو بالکن آویزون میکنید که همه خلق الله از تو کوچه ببینن.آدما باید حریم زنانگی و مردانگی خودشون رو حفظ کنن.

نظرات 7 + ارسال نظر
خاموش جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:50 ق.ظ http://sky75.blogfa.com

جل الخالق:|

آویشن جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:51 ب.ظ http://dittany.blogsky.com

امیدوارم سفر با سین چشم سبز خوش بگذره.

جالب بود که سمت شما فقط گنجشک بوده جای کلاغ،نمی دونستم:دی
+ یه سری از دخترا جون به جونشون کنی احمقن،محل کار و دانشگاه هم نداره،واقعا این چیزیه که خودم دیدم،تو یه جمعی نشستی باز بگی فلانی مثلا از کاغذ استفاده کن اصن نمیفهمه چرا میگی،سوای اینکه کسی ببینه و حالش از دیدن اون منظره بهم بخوره نکته ی مهم تر اینه وقتی همونجوری میندازن تو سطل اونم تو یه سرویس بهداشتی عمومی هم کلی آلودگی و بیماری پخش میشه هم تعداد زیادی حشره تو اون محیط.
حالا تو این موضوع و مطرح کردی خیلی هم به جا بود،ولی باز میدونم خیلیا میان میگن زشته اصن حرف زدن راجب همچین چیزی.حالا خودشون تو خلوتشون همه کارن،تو دنیای مجازی واسه ما روشن فکر میشن !!

دقیقا درست میگی.
آویشن تو از اون تیپایی که با خودت میگی دیگه به اینجام رسیده.کی بشه بزنم بیرون از این خراب شده.

آویشن شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 03:43 ق.ظ http://dittany.blogsky.com

دروغ نمی گم، واقعا تو یه زمانی از زندگیم حدودا تا 2 سال و نیم پیش دلم میخواست مهاجرت کنم به دلیل خیلی از چیزا، ولی نمی دونم یهو حس کردم من آدمش نیستم، به قول دوستم آذر من خارجم برم همینم،فقط شاید تنها فرقش این باشه برم دنبال آشپزی یا موسیقی و به شکل حرفه ای عملیش کنم.وگرنه اونجام باشم همه وقتم خونه میمونم یا میرم سرکار ،نه اینکه هر شب برم کلاب.همین الانشم اگه بخوام شرایطش هست و حتی دوست و فامیل هم دارم که کارمو راه بندازن اونور، منتهی الان میبینم دیگه دیره،ادم تا یه سنی دنبال رفتنه باید فوقش دبیرستان و بریکه با محیط آداپته بشی نه الان که دیگه شخصیت آدم به این فضا عادت کرده.تازه من نمی تونم دوری از خواهرم و تحمل کنم،دلیل اصلی نرفتنم از ایرانم همینه.

سمیرا شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 01:56 ب.ظ http://cheraghidarofogh.blogsky.com

انشاا... که به خوبی و خوشی برید سفر و کلی لذت ببرید از با هم بودنتون.
خیلی جالبه واسم لحن نوشتنت یه چیزایی رو خیلی رک می گی اما حقیقت داره.
نمی دونم چی شده که مردم دیگه اهمیت نمی دن به اینجور چیزا شاید چون معلوم نمی شه اون شی متعلق به کیه.
درباره دستمال توالت منم خیلی وقته تو مشماء سفید می ریزم شاید به این دلیله که وقتی خرید می ری همش نایلن سفید بهت می دن توام می خوای ازشون بالاخره یه جوری استفاده کنی دیگه.
من آشغالای خونرو تو مشماء سبز یا زرد از اون بزرگا می ریزم اون نایلن سفید مذکورم بعدش می ندازمتو اون مشماء رنگیا ولی خوب کسی دقت کنه بازم می تونه ببینه چی توشه.
به هر حال هر کی یه دلیلی داده بعضیام بی دلیل از این کارا می کنن
موفق باشیلام

مگ شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:57 ب.ظ

الانم بسته بندی دارن اون چرندیات که ملت تو سطل زباله باز رهاش می کنن...نیازی به روزنامه نیست حتی اصلا:|

phil یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:58 ب.ظ http://philsoap.blogsky.com

گنجشک :)

هولدن کالفیلد دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:58 ق.ظ http://insidemonster.blog.ir/

سخن ششم من رو پاره کرد که :| :))

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد