تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

ریسک‌ها از اینجا ناشی می‌شوند که ندانی داری چه می‌کنی.

صبح خیلی زود حوالی ساعت 5 و نیم بیدار شدم که بیام سرکار."سین چشم سبز" که تا دیروقت بیدار بوده و قرآن خونده و زیارت عاشورا و گریه کرده و از اهل بیت و خاندان عصمت وطهارت حاجت خواسته و واسه من دعا کرده،به زحمت و با سردرد بیدار میشه و دستم رو میگیره که نباید بری سرکار.وقتی میپرسم چرا؟جواب میده که این دو روز رو باید خونه بمونی و دعا بکنی و گریه بکنی.هیچ کاری هم که نکنی فقط خونه بمون.دو روز کار کردن تو ما رو پولدار نمیکنه.هیچی نمیشه اگه این دو روز رو به احترام امام حسین خونه بمونی.بیرون رفتن به قصد کسب مال تو تاسوعا و عاشورا گناهه. منم بهش گفتم گناه اینه که من جلوی تو شرمنده باشم و پول نداشته باشم.و بعد به اون دوتا دختری فکر کردم که دیشب دیده بودم و مانتوی جلوباز پوشیده بودن و رو نافشون حلقه داشتن و ساپورتشون چنان تنگ بود که من همه چیزشون رو دیدم و داشتن دم تکیه چایی امام حسین رو میخوردن و با خودم گفتم که کی گناه کاره؟منی که همه چیز رو قربانی کار کردم؟همسرم که همه چیز رو داره فدای اعتقاداتش میکنه؟یا اون دو دختری که سرخوش چایی میخوردن؟

بازوش رو بوسیدم و دم در که رسیدم.بلند گفت اقلا موقع اذان ظهر خونه باش.ولی من نه امروز و نه هیچ روز دیگه ای قصد ندارم موقع اذان ظهر خونه باشم.

نظرات 14 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:53 ق.ظ http://me_several.blogsky.com

منظورت چیه "منی که همه چیز رو قربانی کردم. " ???!

ساره جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:05 ق.ظ

عجیبه.. چقدر با هم تفاوت عقاید دارین. امیدوارم یه روز شبیه تر بشین به هم.

امیدوار نباش.چون نمیشیم

خانومی جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:51 ب.ظ http://maaan.blog.ir

این سوال همیشه توی ذهن من هست که چجوری شد که شما با هم ازدواج کردید؟

خیلی راحت

مهشید جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:56 ب.ظ

سین چشم سبز درست مث مامان منه
میدونی دیشب با مامان میخواستیم بریم مسجد
حالا ب مامان میگم یکم توی ابروهات مداد بکش
میگه ای وای برتو این شبها ،شبایی نیست ک کسی
آرایش کنه
میگم آخه مگه منظورم من اینه ک هفت قلم آرایش کنی
گذشت اون زمان ک تمتم محرم و صفر خانما دست ب صورتشون نمی زدن یا چ میدونم میگم والا ملت فقط این چیزا رو بهونه قرار میدن
ک ب نظافاشون اهمیت ندن....
حالا جریان من و مامان خیلی فرق میکنه
با اینکه مثلا قرار باشه همسرمم اینجور باشه
مامان آدم هراعتقادی داشته باشه آدم عاشقشه
اما کسی ک قرار بقیه عمرتو کنارش باشی خیلی سخته
حالا فکن بعدها تو تربیت بچه ،دوتا قطب مختلف چقدرسخته
اما تجربه نشون داده ک آدمایی ک مث ما هستن خیلی انعطاف پذیرترند
باز مابیشتر درک میکنم بقیه رو ب اعتقادشون احترام میذاریم
اما طرف مقابل خیلی سخت و غیرمنعطف و بقیشم ک میدونی.
ولی بازم خیلی خوبه همیشه همینطور مهربون بامحبت باش
با سین چشم سبز



............

مرسی از نظرت.کاش آدرس وبلاگت رو میزاشتی

هولدن کالفیلد جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:34 ب.ظ http://insidemonster.blog.ir

اینا رو ولش کن!
کاری هم به مذهب ندارم! خود من فردا باید سر کار باشم، هوم ویزیت من سر جاشه! ولی فردا رو حداقل صبح تا عصر رو نرو سر کار!
تو که اینهمه احترام میذاری به عقایدش، این یه روز که براش از هر روزی عزیزتره و "احترام" تو رو میطلبه بهش این حس "دیده شدن" رو بده! چیزی از تو کم نمیشه، برای اون ولی به قدر و منزلت تو خیلی اضافه میشه!
جان هولدن قبول کن ازم!

جان تو و جان خودم نمیشه.باید برم.تعهد کاری دارم

لیلی جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 02:13 ب.ظ

چقدر جالب
چطور میتونی لبخند بزنی وکار خودت رو بکنی
من همیشه تو این مورد ناموفقم

خیلی راحت.

رهگذر ... جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:29 ب.ظ http://sootehdelan.blog.ir

واقعا چی درسته چی غلط؟!
کی گناه کاره؟! واقعا به دله یا ظاهر؟!

این همه سوال بی جواب کی جوابشو میده...

عمه من

جکی هستم جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:16 ب.ظ http://jakvlobia.blog.ir/

من حدودا سیزده چهارده سالی میشه که عاشورا تاسوعا از خونه بیرون نرفتم اینو دیگه همه فهمیدن، همه آشناها دوست و فامیل! هیچکس منو جایی دعوت نمیکنه اگرم باشه هیچ نامرحمی نیست !
نه بخاطر اینکه خیلی آتیشم تند باشه یا دایه مهربانتر از مادر بشم ، نععععععع فقط بخاطر اینکه میدونم _ خودم میدونم_ که نمیتونم گل و گیسمو بندازم تو ، مانتو کوتاه نپوشم یا با قرو فر خودم ور نرم! اگه تو تموم عمرم گناه کرده باشم نمیخام روز محشر از امام حسین شرمنده باشم فقط همین!

مهشید شنبه 2 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:50 ق.ظ

وب ندارم
همینجوری میخونم
اما تو فکرشم
.........

جلبک خاتون شنبه 2 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:04 ق.ظ http://www.zendegiejolbakieman.blogsky.com

پارادوکس وجودی شما و سین چشم سبز یجور جالبیه...
شاید همین باشه که باعث شده بتونین با هم زندگی کنین :)
بعد جالب ترش اینه که هم از لحاظ اقلیمی، اگه درست فهمیده باشم شمالی و جنوبی و هم از لحاظ عقیدتی...
کلا زن و مرد یا خیلی خیلی شبیه هم باید باشن، یا خیلی خیلی متفاوت!
پدر سین چشم سبز رو نمیدونم چجوریه ولی زن ها هم با مردی یا دقیقا شبیه پدرشونه ازدواج میکننیا دقیقا مخالف و برخلاف پدرشون.....
+ در هر صورت امیدوارم از گشنگی دربیاین :)
در اومدین حالا؟

آویشن یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:32 ق.ظ

رابطت با سین چشم سبز که مثل همیشه هست،امیدوارم بینتون همه چیز به خوبی و خوشی بگذره.
+نه فقط دخترا پسرایی که تو این تکیه ها هم میگردن قیافه هاشون جالبه.کلا تو این یهفته خیلیا به ظاهرشون میرسن واسه دیده شدن.
من که امسال خونه مامان بزرگم بودم و با بچه ها فیلم دیدیم و کلی خوش گذشت و حتی خونه پسر خالمم که نذری میدادن نرفتم.
من با آدمایی که عزاداری میکنن مشکلی ندارم مشکلم اینه چرا تو مسجد و همون تکایا عزاداری نمیکنن.لازمه طبل بردارن و اون صدای بلند و ایجاد کنن و از طرفی نصف خیابونای شهر و ببندن؟
در حالتای دیگه خیلی از همین آدما میان میگن آدم مذهبشو باید واسه خودش نگه داره ولی دارن چشم مارو در میارن.
از همین سر و صدا زیاد من و بچه ها غروب تاسوعا پناه بردیم به ساحل خزر و چقدر دریا و آرامشش و سردی هوا باعث شد سبک بشیم دور از هیاهوی شهر
+نکنه دریا رفتن هم حرامه؟:-(

الهه یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:13 ق.ظ http://khoda-mojeze-mikonad.blog.ir

خیلی افراطیه! کی گفته حتما باید تو خونه بشینیم?!!!!!!!!!!

همسر من

آنا یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:59 ق.ظ

چقدر جالب
خانومتون بزرگ تر از شما؟!
امیدوارم همیشه خوشبخت باشید.

آنا یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 01:00 ق.ظ

همسرم که همه چیز رو داره فدای اعتقاداتش میکنه
این جمله خیلی حرف بود توش کاش تیز بود و میگرفت...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد