تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

کسی که نتواند بر ترس غلبه کند، هنوز اولین درس زندگی را نیاموخته است.

من از این که زنم فراموش کنه میترسم.از این که کیرم دیگه راست نشه میترسم.از این که زیر یک دقیقه ارضا بشم میترسم.از این که زنم با به پسر خوشی دوست به میترسم.از این که از سرکارم اخراج بشم میترسم.از این که فقیر بشم دوباره و پول سیگار نداشتن باشم میترسم.از این مجبور بشم برم شمال زندگی کنم و دیگه تهران نباشم میترسم.

اما از همه اینا بیشتر از مرگ میترسم.از این که بمیرم میترسم.من نمیخوام بمیرم.

نظرات 20 + ارسال نظر
سیما دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:21 ق.ظ

ترسهایت کاملن بجا و واقعی هستن......منم از مرگ میترسم.

دلقک دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:51 ق.ظ http://jokker.blogfa.com

چند روز پیش داشتم به این موضوع فکر می کردم که چرا از مرگ می ترسم؟ و به این نتیجه رسیدم:
وقتی یک بالون می خواهد بالاتر برود بار اش را کم می کند.می گذارد زمین و می رود بالاتر.من دلبستگی هایی در اینجا دارم که نمی توانم ازشان دل بکنم و از مرگ می ترسم که بیاید و همه را از من بگیرد.آدم های شجاع چیزی برای از دست دادن ندارند.نه اینکه چیزی نداشته باشند،قبل از این که مرگ بیاید و ازشان آن ها را بگیرد خودشان دلبستگی هایشان را کم می کنند و می روند.
البته این جواب شخصی من بود که آن روز به خودم دادم.شاید برای هر کسی دلیلی خاص داشته باشدچ

بالاخره اینم یه نظریه هست

Sara دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:07 ق.ظ http://motevalede-december.blogsky.com

من از ترس هم میترسم

ترسو

آویشن دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:27 ب.ظ

مرگ به نظرم واقعی ترین ترس موجوده،ولی من به نظرم به جای غصه خوردن و فکر به اینکه مثلا چجوری ممکنه بمیریم یا یه روزی بی پول میشیم یا نه،در همین روزی که هستیم زندگی کنیم،کارایی و انجام بدیم که از انجامشون پشیمون نباشیم

مهشید دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:04 ب.ظ

تصادفا این پست متأثر از پست حال این روزها نیس؟
میدونی چی میگم،اینکه دیدی بعد ی حال و خوشی کردن
دوباره اون باورها و مذهب الهاماتش میاد خرآدمو میگیره....
ما ها که تواین شرایط بزرگ شدیم
هرچند بعدتر بخوایم راحت و بدون باورهای خورونده شده
زندگی کنیم اما نمیشه اینا نفوذ کرده درونمون
دوباره حس گندش میاد.






حالا گذشته ازین حرفا
منم بیشتراز اینا از مرگ میترسم
ازینکه تموم بشم و حذف بشم
نمیخوام بمیرم :(
……………………

نه هیچ ربطی به مذهب نداره گلم

خواننده ی خاموش دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:52 ب.ظ

ترس برادر مرگه .
خدا رو شکر خدا رو شکر من از اون مورد آخر نمیترسم.
بلکه شیرین تر قسمت زندگی که با هر کسی هست همون مرگه.
امیدوارم همه مون مرگ شیرینی داشته باشیم.

شیرینه مرگ؟؟؟؟؟؟

آقای کارگردان دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:15 ب.ظ

سلام هم استانی شایدم هم شهری .
یه جا تو یه فیلم یه دیالوگ شنیدم که هیجایی تو هیچ سایتی برجسته نشد . اما من اولین بار که شنیدمش روم تاثیر داشت اینجا میگم شاید بدردت بخوره
+ میدونی ترس چیه !؟
- چیه ؟
+ اطلاعات غلطی که شکل واقعی به خودشون میگیرن .

فیلم شبگرد رو ببین فک کنم خوشت بیاد

فاطمه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:42 ب.ظ http://me_several.blogsky.com

ازمرگ ک بله میترسم ولی به نظرم بالاخره یه موقعی نیازه.
من هیجوقت جاودانگی رو دوست نداشتم :/
حالا شاید بعدها نظرم تغییر کنه :/

مگه میشه کسی جاودانگی رو دوست نداشته باشه؟؟؟

خواننده خاموش دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:27 ب.ظ

همچون عسل شیرینه ...
البته هم زندگی شیرینه هم مرگ...
مرگ هم، چون عسل برای من یکی شیرینه...
تا اونجایی که زنده ام دوست دارم خوب زندگی کنم و اگر مرگ اومد ازش استقبال کنم .
فقط از یه چیزی میترسم اونم اینکه قبل از مرگم وصیتم رو محضری نکنم چون من صاحب ملکی هستم که باید بدست صاحبش بدم و هنوز اون شخص رضایت نداده که به اسمش بزنم فقط دوست دارم قبل از اینکه فرشته ی مرگ بیاد اون ملک رو به اسمش بزنم و بعد فرشته مرگ به استقبالم بیاد و منو با خودش ببره !


در ضمن از هر چیزی بترسین با اون ترس روبرو میشین سعی کنین بر ترس هاتون غلبه کنین نه اینکه مغلوب بشین.
البته بجز مرگ که دیر و زود داره سوخت و سوز نداره...

مثل عسل شیرینه؟؟؟چی میگی؟
اون ملک رو میتونی به نام بزنی بعد بمیری

sani دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:30 ب.ظ

همه ی ترسات طبیعی هستن. همه ازین چیزا میترسن ولی بیانش نمیکنن منم از یه چیزایی میترسم ولی بشون فک نمیکنم مثلن مرگ ک هیچوقت نمیذارم تو ذهنم زیاد بمونه .میدونم این خوب نیس اصلا
ولی مهم اینه ک تو با خودت صادقی
ولی نباید ب ترسات بال بدی ک تو مغزت ریشه کنن
مامانم میگه از هر چه بترسی٫ برسی

چی کار کنم والا.میترسم دیگه

خواننده خاموش دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:41 ب.ظ

میدونم میتونم بزنم ولی اون شخص نمیاد پای محضر و امضاء و این داستانا
حتی شناسنامه و مدارکش رو بهم نمیده که حداقل غیابا وکالت محضری بهشون بدم پای لج و لج بازی در میون نیست بدلیل مشغله های کاریش
و طولانی بودن مسافت هامون و اینکه میگه هنوز تو زنده ای و نفس میکشی نمیخواد هنوز بنامش بزنم.
فقط از همین میترسم که ملک رو نزده برم اون دنیا.
چون اون ملک هم سهمشونه هم حقشونه.و خودش یه زمانیکه بچه بودم بنامم کرد الان میخوام به صاحبش برگردونم.ولی رضایت نمیده .


واقعا شیرینه هم زندگی شیرینه هم مرگ.
توشه ی آدم پربار باشه دیوار ترس خودبخود فرو میریزه.

خوب به نام من بزن.چه کاریه.

چوپان دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:52 ب.ظ

ببخشید که به تمام پستهای آخرت
به تک تکشون!
به همه ی ترسهات
به همه ی مشکلاتت
به همه ی دغدغه هایی که نوشتی خندیدم!
یعنی دستم روی شکمم بود و میخندیدم! نکه خنده دار باشن یا بخوام بی احترامی کنم .نه
تو موجود کاملا جدی ای هستی که منو یکعالمه میخندونه بدون اینکه حرفهای خنده دار بزنه!
خدا خیرت بده تراویس .

خدا تو رو هم خیر بده عزیزم

مهشید دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:44 ب.ظ

من میمیرم برا جاودانگی

آقا برای اون ملک منم هستم.



خب از کجا معلوم شما ملک و ب نام اون شخص
بزنید و اون زودتر بره.
معلوم نمیکنه ک .

والا

مهران سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:28 ق.ظ http://mehran.blogsky.com

حداقل با خودت صادقی. بعضی وقت ها ادم می ترسه با خودش صادق باشه

دیگه همین از دست ما بر میاد

میرزاده خاتون سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:15 ق.ظ http://hedikhatoon.blog.ir

منم از مرگ می‌ترسم.. مخصوصن مرگ در اثر سرطان

م ر ی م ی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:50 ق.ظ

چرا باید از مرگ بترسیم..شاید جای خیلی بهتر و راحتتری در انتظارمون باشه !..شواهد گواه میدن که قاعدتا باید مرحله بهتری باشه...از این همه عذاب و درد و کوفت این دنیا که بهتره قطعا.....

کدوم شواهد؟؟
کدوم گواه؟؟

دلقک سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:43 ق.ظ http://jokker.blogfa.com

هی من می خواهم آن روی دانشمندم را نشان ندهم هی نمی گذارند.خخخ
طبق تئوری نسبیت انشتین ماده به انرژی تبدیل می شود و انرژی هم می تواند به ماده تبدیل شود.
وقتی ما عملی را انجام می دهیم انرژی تولید می کنیم و قانون پایستگی انرژی را که همه می دانیم.این انرژی در جهان می ماند و طی شرایطی (آخر الزمان یا قیامت یا همان روزی که اعمال را جلو چشممان ظاهر می کنند اگر دروغ بگوییم) این انرژی تبدیل به ماده می شود و این است که می گویند اعمالمان را جلو چشممان می آورند.این سر هم بندی ها نتیجه فکرهای خودم هست و شاید غلط باشد چون علم هنوز ناقص است.
در کل به این نتیجه رسیدم که هیچ چیز از بین رفتنی نیست.

هنوز علم بشری اون قدر پیشرفت نکرده که بتونه نظریات شما رو ثابت بکنه عزیز دانشمند فرزانه

دلقک سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:34 ق.ظ http://jokker.blogfa.com

در حد تئوری و دفتر دستکی جناب انشتین ثابت کردند.همین قضیه اورانیوم و این چیزها هم از تبدیل ماده به انرژی و بلعکس ایجاد می شود.

بله.ممنون از اطلاع رسانی شما

م ر ی م ی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:39 ب.ظ

تراویس جان حتما شمام جریان مرگ موقت رو شنیدید..یه واقعیته..کسانی که هیچ باوری نداشته اند در جریان مرگ موقت..شرایطی براشون پیش میاد و حس و حالی عالی و رها و بدون جسم پیدامیکنن و اینطور که خیلیاشون گفتن وارد مرتبه جدیدی از زندگی ..در جایی با قوانینی متفاوت میشن و دیگه هیچ رنج و دردی حس نمیکنن...
اینها و بعلاوه خیلی چیزهای دیگه نشانه است رفیق..................

کیمی آ سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:09 ب.ظ http://yeghatre-harf.blogsky.com

ای بابا ... تو که شجاع بودی !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد