امروز تصمیم داشتم با دوستان برم خونه مامانم که رفته مسافرت و بشینیم و مشروب خوبی به بدن بزنیم و تا صبح سیگار بکشیم و مرغ کباب کنیم و حال کنیم.که همسر نازنین من زد تو کاسه و کوزه من و گفت من کلیدهام رو تو محل کار جا گذاشتم و خونه خودمون باش که در رو از روم باز بکنی و من الان سراپا خشم هستم و شبیه یه انفجار اتمی هستم با غباری قارچی شکل.
ضد حااااال
الهی..
:)) شما دونفر خیلی خوبید.خیلیییییی
همسر جالب گلی ست از گل های بهشت :)))))
خوشم میاد کلا نمیخواد پات به جهنم برسه
بهشت هم که به زور نمیشه رفت
سلام!
درسته اینکه میگفتن عاشورا تاسوعا نرو سرکار و اینا خیلی افراطی بود!
اما اینکه نشد مشروب بنوشید بسیار موجبات خرسندی ما رو فراهم کرد...چیه جان من؟بیخیال شید واقعا چرته...الکی واسه چی رو روح و جسم خودت تاثیر میذاری؟به فکر خودت نیستی به فکر بچه ت باش مطمئن باش رو نسل بعدی تاثیر میذاره...
چشم.هر چی شما بگین
پس بدجور زد تو برجکت