تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تهران ساعت 5:55 صبح.

بنده حقیر فدوی امت هلاک پنج دقیقه خوابم.

تاج و تختم فقط برای 5 دقیقه خواب.


نظرات 11 + ارسال نظر
م ر ی م ی سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:20 ق.ظ

بگیر بخواب تراویس شیطون بلا !!!
بابا ..واسه 5 دقیقه که دنیا ویرون نمیشه...
فقط یا کسر ساعت میخوری..یا اخطار..یا فوقش اخراجه دیگهههه

جوووووووووون.
این شیطون رو که میگی خوشم میاد.
نمیشه جون م ر ی م.نمیتونم.باید سر 7 تو دفتر باشم.

جلبک خاتون سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:29 ق.ظ

:)))))
خب بگیر بخواب بچه...مگه مجبوری؟

مجبورم.مجبور.

دندون سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:38 ق.ظ

میبینم که پادشاه شب بودی و نخوابیدی دیگه....
فقط یه سوال الان حالت چطوره؟؟؟؟

جمله آخر اداب دینی بود به شکسپیر و اون نمایشنامه اش که اسمش یادم نیست.
حالم خوبه.دیشب خبری نبود.در تنهایی خوابیدم

دندون سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:10 ق.ظ

منم منظورم این بود که قلمرو شب با بیداری که داشتی زیر سلطه شما بوده در نتیجه پادشاه شب بودی دیگه ... دلم میخواد یه شب تا صبح بیدار باشم و زل بزنم به آسمون...
بابت اینکه در تنهایی خوابیدی متاسفم راستش به نظرم وقتی همراهی داری تنهایی خوابیدن سخت ترین مقوله دنیاست...
فقط لبخند یادت نره...

باید لبخند زد.چاره ای جز لبخند نیست

مهشید سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:02 ب.ظ

اینجور ک تو گفتی الان ک ساعت 12 دلم میخواد
شیرجه برم زیر پتو



لعنت ب صبح زود بیدار شدن
....

لعنت بهش

دلقک سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:46 ب.ظ

الهی
اشک در چشمانم حلقه زد
یاد دوران مدرسه افتادم

Sara سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:14 ب.ظ http://motevalede-december.blogsky.com

غر میزدم که کی حال داره 7 نیم صب بپاشه.خب الان دیگه متنبه شدم

آفرین

آویشن چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:34 ق.ظ

صبح زود بیدار شدن به قصد کار و دانشگاه اونم تو این فصل و جدایی از پتو واقعا مصیبته

دقیقا امروز صبح دلم میخواست با شوفاژ سکس بکنم اونقدر خواستنی بود

من چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 02:48 ب.ظ http://meslehichkass.blogsky.com/

بگیر بخواب بابا
کل دنیا ارزشش را نداره

تازه وارد پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:34 ق.ظ

گفتم کل وبلاگ رومیخونم وبعد نظرمیدم. اما پیرو اون پست الان میگم ازاونجا که می ترسم بعدش داستان بشه پس ترجیح میدم سرم به کارخودم باشه ونظراتم رونگه دارم واسه زندگی خودم. اما درکل به عنوان یه آدم متاهل فکرمیکنم اگه همسرمن بخواد خیانت کنه پدرپدرجد صاحابشو میارم جلو چشمش.به خودشم گفتم خودشو خونه زندگیشو به اتیش میکشم به این راحتی ها ازش نمی گذرم.ای کاش می تونستم افکارشم بخونم ولی نمیشه درهمین حدی که می بینم برام کافیه. اعتقاد دارم ماه یک شبه پنهونه اما دوشبه عالم گیره. هرگز هرگز یه ادم هرچقدرم زرنگ باشه نمی تونه مسائل اینجوری رو پنهون نگه داره. اما درمقابل خودمم همه مسائل ناموسی رو رعایت میکنم. حتی اگه کسی جزهمسرم توفکرم رفت وامد کنه خودم روشماتت میکنم و میگم تو دیگه متاهلی و درقبال این مرد متعهد...

تازه وارد پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:47 ق.ظ

به خودم نهیب می زنم که دیگه هرچی بود و هرکی بود گذشت و رفت. اگر بخوام غلطی بکنم خدای ناکرده که روزمرگم باشه وهرگز دست ازپا خطا نمی کنم خودمو می زارم جای خودم ( وقتی که بفهمم همسرم راهو کج رفته .یا حرف اضافه زده یا خنده بی جا کرده یا....چه حالی بهم دست میده) و چون ابدا دلم نمیخواد تو اون موقعیت قرار بگیرم سریع راهی رو انتخاب میکنم که وجدانی و انسانی باشه. تحت هیچ شرایطی حاضرنیستم بهش خیانت کنم. با همه کم وکاست هاش میخوامش. تنها کسی که بهم کمک میکنه پامو کج نزارم خودمم. یوسف پیامبرمیگه خدایا اگرتو به من کمک نمی کردی درمقابل اون زن تسلیم می شدم. این هنرنیست. من خودمم که نمیخوام چون یه انسان رو پابند خودم کردم. اجازه ندارم هرجور دلم خواست باهاش تا کنم.مخلص کلام این که عاشقانه دوستش دارم. نون خالی بزاره توسفره م میخورم. طلا نمیخره، نخره فدای سرش. خونه م اجاره ایه مهم نیست. ماشین نداریم تنش سلامت. سال به سال لباس نمیخرم چه اهمیتی داره. ولی وای به احوالش اگه یک قدم اشتباه برداره همون اول اشاره کردم که چی میشه. خیلی حرف زدم؟ دو روزه دارم به اینجا گوش میدم چارخطم من نوشتم. طوری نمیشه که...

مرسی از نظرت.
تو زن خوب و مهربونی هستی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد