تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تاسف برای خودم

کارم به جایی رسیده که برگشتم به نوجوونی.درست مثل یه نوجوون خوابهایی میبینم که بعدش باید برم حموم.تاسف آوره.چی فکر میکردم و چی شد.

نظرات 9 + ارسال نظر
آنا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 06:18 ب.ظ

از این خوابا پیرمردا هم میبینن تو که 30 سالته
اگه انقد اون زن بد و غیر قابل تحمل و سرد چرا طلاقش نمیدی
چرا همه دارن مثل مرده زندگی میکنن اما طلاق نمیگیرن که راحت شن
چقدر متنفرم از آدمایی که واسه خودشون ارزش قائل نیستن

کیمی آ سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 08:25 ب.ظ http://yeghatre-harf.blogsky.com

@آنا :

سعی کن از دور انقدر زندگیا رو قضاوت نکنی . چون قبلا کامنتات رو توی وب ماهی هم میدیدم گفتم . تو ، تو موقعیت نیستی . حرفای دو طرف رو نمیشنوی . قضاوت نکن عزیزم . فکر نمیکنم همه چیز به این آسونی باشه که تو فکر میکنی .

س سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 09:19 ب.ظ

خانوم انا معنای ارزش فرق داره ...

اینکه ادم صبوری کنه و در کنارش راههای مختلف رو بره تا زندگیش رو درست کنه منفوره تو نظرتون ؟

زندگیییییییییییشه میفهمی زندگی !!!!

همه مشکل دارن اما خیلی ها میتونن مشکل رو حل کنن ... الکی که نمیشه ادما رو انداخت دور !

اگه بتونه زندگیشو درست کنه و سین رو متوجه اشتباهاتش کنه و خوشبخت بشن میفهمی چقدر میتونه برای تراویس ارزشمند باشه ؟

من سین رو تایید نمیکنم ولی اینکه راحت میگی برو طلاقش بده و مثلا به خودش ارزش بده اشتباهه ! چرا این افکار رو به خوردش میدی و بهش انگیزه جدایی میدی !!! راست میگی بیا راه حل بده وگرنه پیشنهاد طلاق گرفتن که هنر نیست !


تو کامنتات یه غرور و خودبزرگ بینی خاصی هستش ! از اینایی که فکر میکنن فقط خودشون میفهمند و بقیه ناقص العقلند !



واقعا تراویس همه راه ها رو رفتی برای درست شدنش ؟
اینکه دوستش داریو و الان ازش بشدت رنجور و ناامیدی رو کاملا همه میفهمیم ... کمی خشمت کم بشه بهتر میتونی تصمیم بگیری ...

آنا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 10:07 ب.ظ

کیمی آ
وای چقدر خوبه انقدر تو کار همدیگه دخالت نکنیم اخه من مگه روی صحبتم به شماهاست
تو وبلاگ ماهی دلم خواست و نظرم رو دادم.
در ضمن من کاملا شرایط این ادمها رو درک میکنم که نظر میدم شما هم انقدر تو کار دیگران دخالت نکنین.چقدر حال ادم رو بهم میزنین اه

آنا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 10:09 ب.ظ

آقای تراویس میشه به مخاطباتون بفهمونین انقدر به همدیگه کار نداشته باشن.من حوصله ندارم حرف یه عده بچه رو بشنوم
شایدم بهار باشه شما رو با این مخاطبای سطح پایینت تنها بزارم.
مردم علاقه دارن همه رو دلخوش کنن

ف، م سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:24 ب.ظ http://crisises.persianblog.ir

سلام
بی خیال... سخت نگیر. بپذیر. خودتو همین جور که هستی بپذیر. بگو آره من تو یه برهه ای ام که این طور خوابایی هم می بینم! سخت نگیر به خودت... وقتی از شرایط بیرونی ناراحتی، حداقل از خودت ناراضی نباش. نگاهت تحلیلی باشه به خودت...
حالا اینا که گفتم معنیش این نیست که واسه حل مسایلت قدم برنداری، بشینی لب جوی و گذر عمر ببینی... اکت تو داشته باش، ولی ذهن تو آروم کن. خودت به خودت دل داری بده...

آنا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:32 ب.ظ

خانوم س جرات پیدا کن اسمتو بگی
اره من مغرورم
چقد شماها اظهار فضلتون زیاده
خدای من:)))))
نفهم هم خودتی خانوم یا آقا پیرو اون میفهمیییی که گفتی
من ته این زندگی رو میدونم.چون میشناسم سین سبزهارو ازشونم متنفرم.نمام
تراویس تو تلاش کن زندگیتو بساز موفق باشی :))))

Mohamad چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام
به نظر من با سیاست و مدیریت به مرور زمان میتونی تغییرش بدی
نا امید نشو و تلاشت رو بیشتر کن
اگه لازم شد بهش اولتیماتوم بده، اون باید بفهمه که اگه لازم باشه میتونی دست به هر کاری بزنی

... چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 05:28 ب.ظ

دختری رو می‌شناختم که می گفت آخرین بار بیشتر از یه ماه پیش با شوهرش بوده و تو شیش ماه گذشته کللن دوبار باهم بودن. یک ماه زیاده. برای رابطه‌ی دو ساله. زیاده که شیش ماهش این‌طوری باشه. از من بپرسی یک ماه برای هر رابطه‌ای زیاده. من ودوستم که هردو متاهلیم به اون گفتیم ما جای تو بودیم خیانت می‌کردیم. این رو نگفتم برای این‌که هیجانیه یا چی یا هر چی. این رو گفتم برای این‌که همینه. من نمی‌دونم کدوم آدمی هست روی زمین که این به این دو دو تا چهارتایی رو نفهمه. گفت یعنی تهدیدش کنم که اگه توی رفتارش تغییری نده بهش خیانت می‌کنم؟ گفتیم نه. بحث تهدید نیست اصلن. بکن به‌خاطر خودت. اگه دلت می‌خواد. نه این‌که تهدید کنی. مجبور که نیستی. اگه دلت می‌خواد و هی روی دل تاکید کردیم. نمی‌فهمید. فکر می‌کرد داریم بهش پولتیک یاد می‌دیم که شوهرش رو به رختخواب برگردونه. طبعن ما نصیحتِ نشدنیِ مسخره کردنمون رو ول کردیم همون‌جا. خودِ آدم باید بفهمه چی می‌خواد. یه زمانی اگه به من می‌گفتن خیانت؟ می‌گفتم نه اصلن نشدنیه. یعنی خط قرمز که نه... اون ورتر از خط قرمز بود. خط سیاه بود. چه‌می‌دونم... خیلی بد بود... حالا نه... فکر می‌کنم که خیلی راحته... خیلی راحت‌تر از هر چیزی. نمی‌گم خوبه یا چی. فقط می‌گم که هست. به‌طرز ناامیدکننده‌ای راحته و هست. آسون‌تر از چیزی که آدم فکر می‌کنه اتفاق می‌افته. خیلی آسون‌تر از تصور آدمه و اگه بگم الان حق می‌دم بهت که خیانت کنی، متهم به بی‌بند و باری‌ام؟ نمی‌دونم... فقط فکر می‌کنم هیچوقت مطلق نیست رابطه‌ی آدم‌ها.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد