دوستی عزیز به نام سارا در وبلاگ خودشون این طور نوشتن که:
"قبلا گفتم از آقایونی که کیف خانم هاشون رو میگیرن بیزارم؟ اره گفتم،ولی دلیل نمیشه که دوباره و سه باره و ده باره و هزارباره نگم"
ضمن احترام به نظر ایشون باید خدمت همه دوستان مجرد عرض کنم که زندگی متاهلی اون چیزی نیست که رسانه ها بازتاب میدن و توی تلویزیون میبیند.بلکه مجموعه از روزهای کسالت بار و سختی و دعوا و کشمکش و جنگ سرد و لبخند و گذشت و خشم و وسوسه و ایثار هست.
یه وقتایی همسر آدم پریود میشه،کمر درد داره،خونریزی داره.اخلاقش گه میشه،یه وقتایی مسیر طولانی رو پیاده طی میکنه.یه وقتایی زن تا سرحد مرگ تو خونه کار میکنه.یه وقتایی تیکه هایی از خانواده شوهر میشنوه.یه وقتایی زندگی الانش رو با دوره مجردی و زندگی دوستانش مقایسه میکنه و میبینه که باخته.یه وقتایی شوهرش تو رابطه جنسی نمیتونه یا نمیخواد یا بلد نیست راضیش بکنه.یه وقتایی تا صبح بیداره بالاسر بچه.
اصولا زنها در جوامعی سنتی و در کشوری مثل ایران خیلی زحمت میکشن.حتی برخلاف تصور رایج که مردم فکر میکنن زنهای تهرانی عشق و حال میکنن باید عرض کنم که اینجوری نیست.زنهای تهرانی متاهلی که بیرون کار میکنن واقعا شرایط سختی دارن.زنهای خانه دار هم همین طور.حالا با همه این سختی ها و گذشتهایی که همسران ما برامون میکنن کمترین کاری که میتونیم واسشون بکنیم اینه که حداقلش اگر کیفش سنگین بود و خیابون خلوت بود واسش کیفش رو بگیریم،وقتی رسیدیم خونه چهار کلمه باهوشون حرف بزنیم و به حرفهاشون گوش بدیم.ماهی یک بار اقلا ظرفها رو بشوریم.جلوی خانواده اش بوسش کنیم تا احساس رضایت داشته باشه.
نه بابا، تراویس، تو از این چیزام بلدی ؟
ای ول، دمت گرم
تحت تاثیر قرار گرفتم مرد
چقدر این پستت خوب بود....
تو آدم خوبی هستی که همونطوری که بدیها رو میبینی و ابرازشون میکنی،چشمت رو هم روی خوبیها نمیبندی. و این نکته مثبت قابل توجهیه!بهت تبریک میگم
قربانت برم
خب با همه ش موافق نیستم.چون اصلا دوست ندارم احسان من رو پیش کسی ببوسه با کیفم رو نگه داره.ترجیح میدم تو خلوت دو تاییمون تو کمک کردن ب من تو غذا درست کردن بهم حس خوبی بده
ماچ و بغل و مالیدن هم تو جمع از نظر من یعنی ب شکل تهوع آوری میخوای داد بزنی خوشبختی اما نیستی.
big like
Big kiss
تراویس چقدپیچیده ای!!
به منم سربزن
بنویس
خوشم میادازوبت
آفرین.چه حرفهای قشنگی.
به قشنگی حرفای تو که نیست
نظرمو فردا مفصل میگم.فقط همین پستت واقعننننننن عالی بود.
منتظرم
من همینجوریشم از ازدواج میترسیدم.الان که این پستو خوندم دیگه کاملا وحشت زده شدم.من غلط بکنم حالا حالا ازدواج کنم.اینایی که گفتی بیشتر شبیه خودکشی میمونه.
اونجوری ها هم نیست.یه پست اندرفواید ازدواج هم میزارم پس
ای ول تراویس پرچمت بالاست
تراویس دوست داریم ،هیپ هیپ هورا :)
ا
مخلصیم.سوالای منو جواب ندادی؟؟؟
قشنګ بود کاش عملی بشه.
منم دوست ندارم ولی دلیل نمیشه اگه خسته بودم کیفمو ندم کسی برام بیاره:|
در ضمن واقعا تصور عموم مردم درباره زن های تهرانی اینه؟
پس چرا من همیشه خیلی واسشون غصه می خورم:|¿ کیف رو خانم های شهرستانهای کوچیکتر می کنن که شوهرای پولدار دارن و خودشون به خوشیهاشون می رسن و اگه احساس کنن حوصله شون سر رفته میرن سر یه کاری اونم نه واسه امرار معاش
چه پست خوشمزه ای بود این پست ^-^
بعد از مدتها این پستت چسبید
دمت گرم
چقد خوبه که هنوز مردایی هستن که این چیزها رو درک میکنن والبته مهمه که بعد فهمیدن ودرک کردن حرکتی هم بکنن نه فقط درک کنن
مگه اوردن کیف خانمها خیلی کار سنگین وشاقیه
خیلی قشنگ بود این پست
حتما از دل براومد که به دل نشست
ممنونن
قربانت
یعنی هستن مردایی که این چیزا رو درک کنن(تعجب)
چقدر باشعور
بسیار لذت بردیم رفیق
مخلص
باریکالله تراویس
فدات
نمیگم همه مردا ولی کاش کاش مردای همسن وسال شما اینقد درک وشعورشون نسبت به زنا
بالا بود واقعن خوش بحال خانمتون .
کاش اینایی که گفتین تو مردای جامعه ما واقعی بود!!!!
ان شالا که حاصل شود
و من الله توفیق
انقدر خوب حرف میزنی(شعار میدی)
خوب هم عمل میکنی به حرفات؟
اصلا مردی تو دنیا هست که اینطور باشه؟
اگه هست که خوش به حال خونوادشون
:/
حیف وبمو پاک کردم برا بار دوم یه چیزی راجع این حرفات اونجا مینوشتم:)))
چرا پاک کردی؟؟؟؟اینجا بگو
وای یعنی داغون شدم رفت
عجب