خرده حکایت اول شب جمعه:دو تا از همکارهای خانم جوون که متاسفانه بنا بر شرایطی نمیتونم باهاشون رو هم بریزم و طرح دوستی بریزم به فاصله چند هفته یعنی یکیشون چند هفته قبل و یکیشون امروز چیزایی به من گفتن که برام باور پذیر نبود.اولی که حدود شش ماهی میشه ازدواج کرده و انصافا قبراق و خوشگل هست به شکلی که کیر هر پستاندار نری رو شق میکنه به من گفت که من میدونم شوهرم دوست دختر داره و اونم میدونه من دوست پسر دارم و مشکلی هم با این قضیه نداریم.مثلا من با دوستای پسرم میرم مهمونی اما شب باید خونه باشم.یا شوهرم با دوست دخترهاش هنوز دوست هست اما خونه نمیاردشون.و به نظر من هیچ ایرادی نداره دوست اجتماعی غیرهمجنس داشته باشه شوهرم و محدودش نمیکنم.دومیشون هم که یه خانم جوون و لاغر خوشگل هست با چشم های درشت و گوشواره پروانه ای شکل به من گفت که شوهر من کاری با من نداره و من با همه دوستای شوهرم دوستم و آدم بددلی نیست.من در عجبم شاید من خیلی امل باشم و اینا خیلی متمدن.فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که من یه بار پلاستیکهای خرید زن همسایه رو که جوون هست اما بسیار چاقه واسش تا دم در خونشون بردم و سین چشم سبز منو از تو پنجره دید و وقتی به خونه برگشتم چنان بلایی سرمن آورد که دیگه هیچ وقت جرات نکنم که بهش حتی جواب سلام بدم.
خرده حکایت دوم شب جمعه:حالا که روی لبه تیغ هستم با خودم گفتم کس خواهر کار و اضافه کاری.ساعت 2 تعطیل کردیم و رفتیم سمت قیطریه و پیتزای ایتالیایی خوردیم و من اونجا میخواستم برم تو کار یه دختری که رفیق ما نزاشت و بعدا دیدیم که ای دل غافل دختره پورشه داره.و دیگه پشیمونی سودی نداشت.
خرده حکایت سوم شب جمعه:امشب پاهای بسیاری رو به آسمون دراز میشه و صدها کیلو دستمال کاغذی مصرف میشه و هزاران قرص خورده میشه و ده ها کاندوم حین برنامه پاره میشه و میلیاردها تومن گردش پول به وجود میاد و صدها هزار نفر با ترشح هورمون تستسترون مواجه میشن و بی شمار خیانت به وقوع میپیونده و بی شمار انسان از پسری و دختری خودشون درمیان و تازه معنی زندگی رو میفهمن و نطفه انسانهای بیشماری بسته میشه و هزاران لیتر مشروب خورده میشه و قطارهای بسیاری در غارهای تاریک فرو میرن و چه فریادهایی که به آسمون بلند میشه و چه اشکهای شوقی که ریخته نمیشه.در این شب عزیز بنده تنها هستم،آجیل درجه یک تواضع میخورم و خیلی ریلکس وبلاگهای آدمهای دیگه رو میخونم و با خودم میگم کاش یه نخ سیگار بود که میکشیدم.
خرده حکایت چهارم شب جمعه:دلم میخواست که نظرات رو باز بزارم تا بدون تایید نشون داده بشن.اما بعضی ها بی تربیت هستن و دیگران رو فحش میدن.نکنید این کار رو.تسامح و تساهل و مماشات فراموش نشه دوستان گلم.
یعنی دیدگاهت از شب جمعه از پهنا تو حلق سطحی نگرا :/
هزاران کیلومتر دستمال کاغذی رو خوب اومدی هههههههه
متوجه حرفت نشدم والا
چرا امشب تنهایی؟!چرا تو همیشه تنهایی؟
من زن حسودی هستم اما اینکه ببینم همسر با یکی حرف زده و کمکش کرده بخوام ازش توضیح بخوام رو اصلا در شان خودم نمیبینم. و اصلا مهم هم نیست برام.سین رو درک نکردم.
خب باهاشون دوست میشدی!
من تنهاترین مرد خدا هستم
نشد دیگه دوست بشم.رفیقم نزاشت
دوتا همکار اداره رو میگم
نمیشه.اصلا تو نمیری راه نداره.خطریه.احتمال این که اون چهره قدیس گونه من خراب بشه زیاده
:))))
حیف ک دوری وگرنه دعوتت میکردم ب برف بازی ک از تنهایی در بیای! تا نیم ساعت دیگه میریم
اما جای تو خالی!
چقد با معرفتم من!:)))))
خوش بگذره
بیایین همین امشب گروه تلگرامو راه بندازیم که همه از تنهایی شب جمعه ای در بیاییم..
راستی توی گروه تلگراممون پسرمون فقط تراویس جونه؟اینطوری که صفا نداره یه پسر با دوجین خانوم خوشگل :D
خواجه حرم میشم اونوقت دیگه.یه دوجین خانم خوشگل که دسترسی به هیچ کدوم ندارم.اصلا نمیخوام.ولش کن.گروه نخواستیم.
تراویس دمت گرم,خعلی خندیدم,خعلی!!!!
ببخش دیگه,پستت پرمفهوم بودولی نمیدونم چراخندم گرفت,خیلی خندیدم!!
زیادیشم خوب نیست کلاه آدمو به باد میده
قبل از ازدواجم خیلی از این شیطنت ها داشتم یادش بخیر :D
پاکدامنی مرد به اندازه غیرت اوست!
پس تو الان تا حدودی پاکدامنی! چه عقاید اسلامی ای داری!
البته با بی تربیتیت جور درنمیاد.
خیلی بی تربیتی.
شما به بزرگی خودت ببخش
شماره ها رو چ جوری بدیم!ب کی بدیم!کی میسازه؟!
نمیدونم والا.هر چی تو بگی
چقد جمله های اولت قصارن .این حرفارو قبول هم داری
پستت هم که هههههه
دیگه تراویسی دیگه مدل خودت مینویسی
ارادت
در جواب به مهدیس خانم :
آقای تروایس زمانیکه که گروه تلگرامو بزنین اولین حرفی که تو دلشون یا به شماها تو گروه خواهد گفت اینه :
من و این همه خوشبختی محاله محال :-D
*
شده تابحال با سین چشم سبز حرف بزنین که شب های جمعه نره
سر کار ؟ یا فقط بلدین اینجا حرف بزنین ؟
اگر حرف نزدین پس شما هم به اینکارش ته دلتون راضی هستین به این داستان .
دقیقا زدی تو خال.
منم ماهها س با وجود همسرم در کنارم تنهای تنهام.....
ایندفه اصلا از مدل مسامحه ت راضی نبودم قبلنا بهتر مسامحه میکردی
خدا نکشه تو رو گلشن.بامزه ای خیلی
فکر نکنم این بارم گروه پا بگیره!
تراویس سین شغلش چیه ک همیشه شیفته؟؟
بازم جواب سوال من و ندادی:دی
دیشب داشتم سریال Mad men رو میدیدم واس اولین بار
شخصیت اصلیش به شدت منو یاد تو انداخت ...
این که شد گفتم بیام یه کامنتی بذارم برات و بگم که اگه شد ببین این سریالو ... قشنگه و خیلی شبیه تو !
جدی میگی؟؟؟باید ببینم
من بیشتر شبیه شخصیت تد توی سریال آشنایی با مادر هستم.
فک کنم خانوم قبراقه زر مفت میزنه شایدم میخواد بره تو کار تو که اینجوری می گه ، منم چشای شوهرمو از کاسه در میارم بخواد دوست اجتماعی ( چه گنده گوزی ها ) داشته باشه خیلی هم در شان خودم می بینم
نه.کاملا جدی میگفت.
سلام سفید برفی
پست خنده داری بود و سین سر کاره یا رو کاره ؟؟؟!
سیب زمینی تو همش عقده عرقو سیگاری برو ببین زنت کجاس
تو چرا اینقدر بی ادبی؟؟؟اینه جواب پیام محبت آمیز من به تو؟؟؟
شخصیت اصلیش یه مرد آرومه که رییس یه بخشی تو یه شرکت تبلیغاتی بزرگه
یه معشوقه توی شهر داره و زن و دو تا بچه هم توی حومه ی شهر
زنشو دوست داره و معشوقه ش رو هم
شخصیتش شبیه نوشته های این جاست ...
سریال خوبیه .... ببینش اگه تونستی .
حتما میبینم
اوایل سین چشم سبز پرستار بود فک کنم
بعد شد مشاور
دفعه بعد شغلش چی میشه خدا میدونه
قبلنا کامنت های منو تایید نمیکردی
واسم مهم نیس این یکیو هم تایید میکنی یا نه
منم کنجکاو حالا تو هی نگو منم ک میپرسم هی
قبل از هر کاری بهتره یکم مودبانه تر دردودل کنی تراویس.من از اینکه خواننده پرو پاقرص وبلاگت هستم شرمنده میشم
خدا شب جمعه را افرید تا کلی اس ام اس و جوک براش ساخته شه.به همین دلیل فقط افرید
دنیا اخر زمونه...
چطور؟؟؟
تراویس زن عاشق راست میگه ؟ جدی ؟
فقط خندیدم
به نوشته هات نمیاد تد باشی
سلام من نفهمیدم تراویس اسمه خانومه یا اقا؟
حرف زشت نزن اینجا زن و بچه نشسته خجالت بکش
ببخشید.چشم
عاشق این دیدگاهت از شب جمعه شدم....یعنی پوکیدم از خنده ...البته باید بگم که خیلی وقتها هم اینطوری نیست
****
یه بحث جدی : این جامعه ی گه گرفته ، فقط همین حد خیانت زن و شوهرا رو کم داشت که الحمدالله داره تکمیل میشه ....
:)))
+ این آنا خانوم اصن زن نیست تازه متاهلم نیست! ببین کی گفتم:دی
چه عرض کنم