تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

اگر فکر می‌کنید کس دیگری هم هست که بتواند در زندگی شما تغییرات چشمگیری به‌وجود آورد، پس در آیینه نگاه کنید

هیچ وقت هیچ کس پشت من نبوده و هوام رو نداشته جز خودم.الان تو این بحبوبه زندگی من برادر من با زنش رفته ترکیه و وقتی برگشته واسه من فقط یه پیرهن نازک آورده که دو سه سایز واسم کوچیکه.مادر منم داره میره مسافرت.انگار نه انگار که من تو این وضعیت گه هستم.با این شرایط فکر نکنم بتونم طلاق بگیرم.هر چند که بزرگترین کسی هم که هیچ وقت کنارم نبوده و بهم خیانت کرده خود همسرم بوده.

کاش میشد همه چیز رو ول کرد و رفت یه جایی که هیچ کس منو نشناسه و هیچ کس هم ندونه که من کجام.

نظرات 15 + ارسال نظر
تیلوتیلو دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:50 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com/

چقدر سخت

اذر دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 09:49 ق.ظ http://azar1394.blogfa.com/

طلاق بگیری؟
همسرت خیانت کرده ؟

خانم ف دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 09:54 ق.ظ

آخ آخ گفتی
منم انقده دوست داشتم برم یه جایی که کسی ندونه کیم، با یه اسم جدید یه زندگی جدید
ولی افسوس :(

چقدر من و تو شبیه هم هستیم

..... دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:13 ق.ظ

خب برو جایی که کسی نشناست و کسی هم ندونه کجایی
من که این کار رو کردم الان اعصابم ارومه خودمم و خودم تو که مثل من وابستگی انچنانی هم نداری که سخت بهت بگذره نه بچه ای نه زن وزندگی درست حسابی فکر کنم بتونی با دلتنگی های جزییت کنار بیای نمی فهمم چرا کاری برای خودت نمی کنی وخودتو تو جهنم ازار دهنده نگه داشتی ؟ چرا ؟

خوشا به حالت.چطور باید برم؟؟؟

مروارید دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام یه خواهش لطفا فقط و فقط باخانم خوب باش تنها کسی که تا پیری باتو میمونه زنته،اینقدر بهش محبت کن ببین چطور اسیرت میشه،
از حرفم ناراحت نشو توجای، برادر نداشتمی،
این شعرو همیشه یادت باشه

هرکس بفکر خویش است کوسه بفکر ریش است

وقتی همه فکرش پول و مهریه هست محبت حالیش نمیشه

مینااااا دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 04:20 ب.ظ

تروایس تنها.... واقعا خیانت کرده? مطمعنی ?

هلنا دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 06:01 ب.ظ

خدا پشتت بوده و هواتو داشته شک نکن. تا وقتی اون بالا هست نگران هیچی نباش.بزار بنده هاش نباشن ولی اون که هست.
غصه نخور تراویس عزیزم .از ته دلت بسپارمشکلاتو به خدا. مام اینجا هستیم .تنهات نمیزاریم. مث یه دوست کنارتم.
این متن پایینم بخون قشنگه.

اگرتنها ترین تنهایان هم شوم باز هم خدا هست...
او جانشین همه ی نداشتن هاست
اگر تمامی خلق گرگ هار شوندواز اسمان هول و کینه بر سرم بارد..تو مهربان جاودان اسیب ناپذیر من هستی
ای پناهگاه ابدی...تو میتوانی جانشین همه ی بی پناهی هایم شوی

تراویس این متن همیشه تو ذهن و قلبه منه .منم مث تو پدرمو از دست دادم. پدر محکم ترین جانشینه . واسه یه دختر.من تو بچگی اونو از دست دادم.ولی مامان و خدا همیشه حواسشون بهم بوده.

ای کاش تو هم میرفتی سفر هر جا دوست داری یه مدت ذهنت اروم میبود رفرش میشد از این قضایا دور میبودی بعدا با ذهن اروم تصمیم میگیرین.الان بزار روحیت خوب بشه.خودتو اذیت نکن عزیزم.

عید میایم تهران شایدم دوروز مشهد اگه بعد این همه مدت رفتم مشهد حتما تو حرم واست دعا میکنم.

فدای تو بشم هلنای مهربون.

....... دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:46 ب.ظ

یه روز یه چمدون بردار توش لباسای مورد علاقه کتابات یا هر چی که بهش علاقه داری بذار برو ترمینال اونوقت اونجا یه ده کوره ای رو انتخاب کن برو بلیط بگیر وبشین تو ماشین و برو اونقدر برو که گم بشی موبایلم خاموش راحت نبود که بگم به همین راحتی کل راه رو گریه کردم هزار بارم پشیمون شدم ولی الان بعد مدتی عادت کردم
اگه مثل من کسی نگرانت میشه موبایلتو یه بار روشن کن وبه ش بگو حالت خوبه بعدم خاموش چند وقتی یه بار فقط به مامانم زنگ میزنم بدونه زندم یک ماهه که آرومم تا بعدشم نمیدونم چی میخواد پیش بیاد بهش فکر نمیکنم هر چند که هر روز فکر میکنم نکنه مامانم دق کنه و این خودش یه عذابه ولی حداقل یه عذابه نه هزار تا عذاب

تو کارت خیلی درسته
رفتن واسه من آسونه.ولی کجا بمونم؟؟چی بخورم؟؟؟پول چی میشه؟؟کار چی میشه؟؟؟

....... دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 11:09 ب.ظ

تو مشکلت اینه که پولت دست خودت نیست من الان تو کارتم سه چار میلیون باقیمونده سالایی که کار کردم دارم مدتی مسافر خونه بودم الان پیش یه پیرزن پیرمرد اتاق گرفتم ادم یه بار زندگی میکنه گور پدر هر چی وابستگی وغم وغصه است توی مغازه اون پیرمرده هم کار میکنم تو کل زندگیم یه بار خوش شانسی بهم رو کرد اونم اشنایی با این مرد مهربونه خدا کنه رو سفید باشم جلوش بهش گفتم دردم چیه کار میخوام و یکم ارامش سعیم نکنه کنجکاوی کنه درست میرم درست میام چون ابروم برام از همه چی مهمتره الان شدم مثل دخترشون

خوش به حالت.

....... سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:25 ب.ظ

نمیدونم چرا وقتی گفتی خوش به حالت دلم گرفت کاش میشد جامون رو عوض کنیم کاش میشد یه جورایی از خوشبختی خودم از اینکه بیانش کردم شرمنده شدم ببخش تراویس

این چه حرفیه.نگو.من خیلی خوشحالم که تو اوکی هستی.منم زندگیم خوبه.هیچ کس در حال حاضر به اندازه من خوش نمیگذرونه.درسته مشکل دارم.ولی نمیزارم بد بگذره

....... جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 02:04 ب.ظ

تا بهار دلنشین،آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ی ویران من

تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل آمد بیا دامن کشان
چون سِپندم بر سر آتش، نشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار،بنشین نشان سوز نهان

تا بهار دلنشین،آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ی ویران من

بازآ ببین در حیرتم،بشکن سکوت خلوتم
چون لاله ی تنها ببین،بر چهره داغ حسرتم
ای روی تو آیینه ام،عشقت غمِ دیرینه ام
بازآ چو گل در این بهار،سر را بِنِه بر سینه ام

تا بهار دلنشین،آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ی ویران من
داشتم زمزمش می کردم یهو اومدی تو ذهنم خواستم یکم تو حال نیمه خوشم شریک بشی :)

دمت گرم.پس تو هم کله ات داغه و اهل دلی.
ناز نفست

....... جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 03:22 ب.ظ

تا اهل دل رو چطور معنی کنی ؟ :))

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده می گفت
نازنینان را، مه جبینان را، وفا نباشد
اگر که با این دل حزین تو عهد بستی،
عزیز من، با رقیب من چرا نشستی
چرا دلم را، عزیز من، از کینه خستی
بیا در برم از وفا یک شب ای مه نخشب
تازه کن عهدی، که بر شکستی

جان.درود بر تو
کار و بار چطوره؟؟هنوز هم همون جایی؟؟

....... جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 03:33 ب.ظ

ده کوره منظورته ؟ بله همونجام
اهل دل بودن من همینه که الان انجام میدم برای یه دوست شعر بخونم تحمل صدامو داشت آواز بخونم خلاف سنگینشم خوردن بستنی شکلاتیه اخه برام خوب نیست قاچاقی میخورم :))
نامه هایت در صندوق پستی من
کبوترانی خانگی اند
بی تاب خفتن در دست هایم!
یاس هایی سفیدند!
به خاطر سفیدی یاس ها از تو ممنونم!

می پرسی در غیابت چه کرده ام؟
غیبتت!؟
تو در من بودی!
با چمدانت در پیاده روهای ذهنم راه رفته‏یی!
ویزای تو پیش من استُ
بلیط سفرت!

ممنوع الخروجی
از مرزهای قلب من!
ممنوع الخروجی
از سرزمین احساسم!
...
نامه هایت کوهی از یاقوت است
در صندوق پستی من!
از بیروت پرسیده بودی!
میدان ها و قهوه خانه های بیروت،
بندرها وُ هتل ها وُ کشتی هایش
همه وُ همه در چشم های تو جا دارند!
چشم که ببندی
بیروت گم می شود.

"نزار قبانی"

(ترجمه: یغما گلرویی)

واسه من بخون.من حال میکنم.دمت گرم
وبلاگ نداری؟؟

....... جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 03:37 ب.ظ

دارم ولی نوشته هامو دوست نداری اونجا حوصلت سر میره :))

این حرف رو نزن.سریع آدرسش رو واسم بزار

....... جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 03:39 ب.ظ

باور نداشتم که زنی بتواند

شهری را بسازد و به آن

آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.

دارم از یک شهر حرف می زنم!

تو سرزمین منی!

صورت و دست های کوچکت،

صدایت،

من آنجا متولد شده ام

و همان‌جا می میرم!



"نزار قبانی"

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد