تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه آن چیزی است که به یاد میاوریم تا روایت کنیم

قبلا زندگی پرتلاطم و شلوغی داشتم.از این شهر به اون شهر.الان چند سالی میشه که روی یک روال منظم دارم زندگی میکنم.اگه مشکل مالی نداشتم دوباره مثل سابق زندگی میکردم و عشق میکردم.مجبورم به خاطر این که پول دربیارم مثل بچه آدم صبح بلند بشم و مسواک بزنم و کت بپوشم و موهامو شونه کنم و بیام سرکار و 12 ساعت کار کنم در روز،بدون تعطیلی و در کردن خستگی و شب تا برسم خونه ساعت 9 شده و تا برم جیش بکنم و دوش بگیرم و یه سیگار بکشم میشه ساعت 12 شب و بخوابم و فردا روز از نو و روزی از نو.همین سیکل رو واسه "میم لبخند قشنگ" تعریف کردم و اون بهم گفت که زندگی تو آرزوی خیلی هاست.

یه روزی میرسه دوباره دست دل شکسته ام رو بگیرم و ببرم مسافرت و بگردونمش.

امروز به سنگ قبر پدرم فکر کردم که توی اون گردوخاک های جنوب که الان خیلی زیاد هم شده،زیر خاک زیادی مدفون میشه و حتما نوشته هاش هم مشخص نیست دیگه.هیچ کس توی جنوب نیست که بره سر خاکش.یادم میاد وقتی خیلی بچه بودم،فکر کنم هفت یا هشت سالم بود.یه بار پدرم دست من و داداشم و خواهرم رو گرفت و برد قبرستون که قبر پدربزرگمون رو بهمون نشون بده.خیلی گشتیم و گشتیم تا تونستیم مزارش رو پیدا کنیم.اون اولین و آخرین باری بود که اون سنگ قبر سیمانی رو من دیدم.شاید هم یه روزی من دست بچه ام رو بگیرم و ببرم جنوب و قبر پدربزرگش رو بهش نشون بدم و مجبور بشیم ساعتها بگردیم تا پیداش بکنیم.

بعضی وقتها خیلی دلم واسه پدرم تنگ میشه،آدم بی دین و مذهبی بود و خیلی هم خوش مشرب بود.پوست بدنش خیلی سفید بود و انگار نه انگار که جنوبی بود.

باید بنویسم خاطرات محو و پراکنده کودکیم رو تا در گذر ایام اگر روزی فراموشم شد اینجا رو بخونم و یادم بیاد.

بچه که بودیم همیشه پدرم من و برادرم رو میبرد به آرایشگاهی به اسم حسن که بعدها به خاطر سرطان فوت شد.حسن خیلی حرف میزد،خیلی زیاد و شاید تنها دلیلی که پدرم ما رو اونجا میبرد این بود که خودش هم پر حرف بود و اونجا اینقدر حرف میزدن که من حوصله ام سر میرفت.چیزی که همیشه توی دل من موند این بود که حسن هیچ وقت موهای منو مدل آلمانی کوتاه نکرد.مدل آلمانی توی دل من موند تا این که بزرگ شدم و خودم رفتم یه آرایشگر دیگه و موهام رو کوتاه کردم.

کودکی من چیز زیادی واسه تعریف نداره.الان فکر میکنم خیلی خوش به حال بچه ها باشه.همه چیز هست.

وقتی به ترانه های بچگیم فکر میکنم چیزی که از همه پررنگ تر و برجسته تر هست نقش مادرم هست.مامان من زن خیلی سرزنده ای بود اون وقتها،علیرغم شوهر بداخلاق و سه بچه شاشو و عنو و وضع مالی افتضاح.ولی همیشه توی خونه ما نوارهای معین و هایده و شاهرخ و امید در حال پخش بود اونم توی یه ضبط تخمی و داغون سونی.وقتی به اون ترانه ها فکز میکنم برجسته ترین ترانه ای که به ذهنم میاد ترانه ای بود از معین که میگفت:"برای او نوشتم برای تو هوس بود،ولی برای من نفس بود،کاشکی خبر نداشتی دیوونه نگاتم.... "

هیچی از زندگی رو آدم نمیتونه پیش بینی بکنه.فقط اینو میدونه اگر روزی پسر یا دختری داشتم خیلی بهش محبت میکنم و حواسم بهش هست و سعی میکنم کنجکاو و جستجوگر و مستقل و دوست دار خانواده بارش بیارم.بهش یاد میدم که زندگی هیچی نیست جز فرصتی که یک بار در اختیار ما قرار گرفته تا شاد باشیم و سعی کنیم تا دنیا رو بعد از خودمون به جای بهتری واسه زندگی تبدیل کنیم به قدر وسع خودمون.

نظرات 9 + ارسال نظر
نل دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 08:21 ب.ظ

چه جالب نوشتی.....

مرسی

منصوره دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 10:17 ب.ظ

تا دنیا رو بعد از خودمون به جای بهتری واسه زندگی تبدیل کنیم"به قدر وسع خودمون"
عجب جمله ای...خیلی خوبه

فدای تو

پگاه دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 10:22 ب.ظ

من بچه ت باشم؟!

مشکل اینه که من خودم هنوز بچه هستم

خانم ف سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:51 ق.ظ http://khanomef.blogsky.com

این پست خیلی چسبید،

با چه چسبی؟؟

سپیده سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 09:08 ق.ظ

پستت خیلی دلچسب و عالی بود تراویس
پس از حس های قشنگ

آسو سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 10:33 ق.ظ

سلام.مرسی عالی بود

قربونت

سمیرا چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 01:40 ب.ظ

قشنگ بود متنتون، عیدتون مبارک

مرسی

روزهای خوب جمعه 18 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:31 ق.ظ

زندگی همین مزخرفیه که میبینیم
چیزی بهتر نمیشه
تا اخر عمرمون باید واسه یه لقمه نون و یه زندگی معمولی بدوییم
مگر اینکه شانسشو داشته باشیمو یهو راه صد ساله رو یه شبه بریم البته
با دزدی امکانش هست

دیگه هر کس یه جوریه

روزهای خوب جمعه 18 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:32 ق.ظ

بچگیم خیلی خوب بود
متاسفانه پدرم زود فوت کرد
خوشبختیمون پر کشید رفت و بعدش همش غصه بود تا بعد ازدواج

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد