سخن اول: ترانه ای هست به اسم "مردخاکستری" از گروه "او و دوستانش" یا The gray man از he and his friends.ترانه ایرانی هست.و فارسی میخونه.خیلی ترانه قشنگی هست،خیلی زیاد،مستعد این هست که یه سی چهل بار پشت سر هم گوش بشه.
سخن دوم:اینقدر این روزها بی پول هستم که اگر کمی دیگه اینجوری بخواد پیش بره مجبورم تن فروشی کنم و تن برهنه پر از پشمم رو دو دستی به شهوترانان تقدیم بکنم تا بتونم لقمه ای نون در بیارم.
سخن سوم:بزرگترین ظلم به ما شد که ایران به دنیا اومدیم.هر کس پاش رو از این خراب شده بزار بیرون میفهمه که چقدر توی کشورهای دیگه همه چی فرق میکنه و آدمها عزت و احترام دارن.مهاجرت هم فایده ای نداره.زندگیمون رفت و تباه شد توی این کشور خراب شده.
سخن چهارم:عزیز دل خیلی باهام حرف میزنه و بهم دلداری میده ولی منمثل اون فکر نمیکنم،من ناراحتم از این اوضاع،حق من نبود این زندگی که الان دارم،ولی خوب میتونست از این بدتر هم بشه.چاره ای نیست سنگدلانه و رذیلانه به نظر میاد ولی مجبوریم هی نگاه کنیم بدتر از خودمون رو ببینیم و بگیم خداروشکر ما مثل اون نیستیم.
سخن پنجم:بازی The shadow fight رو روی موبایلم دارم و خیلی دوستش دارم.
ولی اون آهنگ "کوه باش و دل نبند" شون یه چیز دیگهست.
اونم خوبه