زمانی که جنوب بودم از این موقع سال تا شب عید هوا بوی خوب داشت،بوی اکالیپتوس،بوی شکوفه های مرکبات،بوی کاهو،بوی پشگل،بوی زمین های کشاورزی که آتیش میزدن،بوی هویج،خنک بود و دلچسب.کنار خیابون ها مرکبات ارزون و باکیفیت میفروختن.یه جعبه بزرگ پرتقال شیرین و درشت میخریدی چهار تومن.من موتور داشتم اون موقع،با مادرم میرفتیم از سر زمین های کشاورزی و از خود کشاورزها سبزی خوردن و کاهو و گوجه و کلم میخریدیم و میزاشتم توی سبد موتور.خیلی بچه ساده و خوبی بودم،هیچ دوست دختری نداشتم،هیچ کار بدی نمیکردم.هیچ خرده شیشه ای نداشتم.
بعضی وقتها یه نم بارون میزد و بوی خاک بلند میشد و عاشقش میشدی و شب ها هم بارون های تند و رعدوبرق های بلندی میزد.خونه ها همه آجری بود و هوا خیلی خوب بود.یادش بخیر
تا اون جمله نوستالژیک "یادش بخیر " اخرت فک میکردم از اینکه بچه ساده و خوب و بی دوست دختری بودی پشیمونی !!
منم سال ها پیش جنوب زندگی کردم .منم ساده و خوب بی دوست دختر بودم.یادش بخیر جنوب یادش بخیر اون روزا...
تعریفت از خوب بودن...
کی میگه اینها خوبه؟
اما مزارع و عطرشون و......اوووف..عالیه