تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

چطور میتونی توی جهنم باشی در حالی که توی قلب منی؟

زمانی که جنوب بودم از این موقع سال تا شب عید هوا بوی خوب داشت،بوی اکالیپتوس،بوی شکوفه های مرکبات،بوی کاهو،بوی پشگل،بوی زمین های کشاورزی که آتیش میزدن،بوی هویج،خنک بود و دلچسب.کنار خیابون ها مرکبات ارزون و باکیفیت میفروختن.یه جعبه بزرگ پرتقال شیرین و درشت میخریدی چهار تومن.من موتور داشتم اون موقع،با مادرم میرفتیم از سر زمین های کشاورزی و از خود کشاورزها سبزی خوردن و کاهو و گوجه و کلم میخریدیم و میزاشتم توی سبد موتور.خیلی بچه ساده و خوبی بودم،هیچ دوست دختری نداشتم،هیچ کار بدی نمیکردم‌.هیچ خرده شیشه ای نداشتم.

بعضی وقتها یه نم بارون میزد و بوی خاک بلند میشد و عاشقش میشدی و شب ها هم بارون های تند و رعدوبرق های بلندی میزد.خونه ها همه آجری بود و هوا خیلی خوب بود.یادش بخیر

نظرات 2 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 03:23 ب.ظ http://fidgety.blogsky.com

تا اون جمله نوستالژیک "یادش بخیر " اخرت فک میکردم از اینکه بچه ساده و خوب و بی دوست دختری بودی پشیمونی !!
منم سال ها پیش جنوب زندگی کردم .منم ساده و خوب بی دوست دختر بودم.یادش بخیر جنوب یادش بخیر اون روزا...

نل جمعه 11 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:35 ق.ظ

تعریفت از خوب بودن...
کی میگه اینها خوبه؟

اما مزارع و عطرشون و..‌‌‌‌....اوووف..عالیه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد