هم خونه ننه عزیز دل رفتم و هم خونه ننه خودم.جفتشون خوشحال شدن.عزیز دل هم خوشحال شد.عزیز دل هم بهم شرت و جوراب و زیرپوش داد،بهترین هدیه ای که میشد داد.نیازم بود.منم واسش یه جفت کفش خریدم.دیگه همین.این بود یلدای من.
الان هم خونه خودم هستم و خوشحالم که عزیز دل توی زندگیم هست و امیدوارم یکی توی زندگی همه باشه.تنهایی خیلی سخته به خدا.
کس کلک بازی رو بزارین کنار و قبل ۳۵ سالگی یکی پیدا بکنید.
اگه برای خانوما هم 35 هست یه هفت سالی وقت دارم هنوز
هفت سال مثل برق و باد میگذره
خخخخ واقعا خندیدم با این پست، کلا راحت می نویسی