امروز موقع برگشتن به خونه توی اتوبوس داشتم ا موبایلم بازی میکردم که دیدم یه جوون حدودا سی ساله هی میخواد با یه پسر بچه حرف بزنه و بهش میگفت کلا چندمی و تنهایی و از این جور حرفها.بهش خیره شدم و رفتم قشنگ روبروش وایسادم.یارو حساب کار دستش اومد.قشنگ پتانسیل اینو داشتم که بزنم لهش کنم یا بزنه داغونم بکنه.هیچی نمیفهمیدم.روبروش با دنیایی از خشم وایساده بودم که دعوا بکنم.رسید به ایستگاه و بهش گفتم نمیخوای پیاده بشی؟اونم گفت چرا باید پیاده بشم و پیاده شد و توی ایستگاه موند و بهم خیره شد و اتوبوس دور شد.
خدا خیرت بده یه بچه رو نجات دادی
وای یعنی چی، دیگه وقاحت در این حد، فکر نمیکردم اینطوریشو، تراویس دمرسی واقعا، خدا خیرت بده
لایک
عزیز دل بهتر شده؟