اومدم مسافرت چند روزه ای به بندر دیلم،رفتیم یه جای خیلی دورافتاده و بکر و خلوت کنار دریای آبی و بیکران و ودکا خوردم و لخت شدم و تا جایی رفتم توی آب که تا زیر تخمام خیس شد و یهو سردم شد و اومدم بیرون.ولی وقتی نیمه مست شدم رفتم روی منبر که طبیعت فارغ از سوگیری های مدنی و انسانی با ما جنس نر و مردها مهربون تر بوده و ما شانس بیشتری برای بقا داریم که عزیز دل گفت اتفاقا کاملا برعکس طبیعت با شما مهربون نبوده چون بیضه هاتون آویزوونه و در معرض خطر هستین و مرگ و میر نرها بیشتره و گونه ای که در خطر باشه جنس ماده اش میتونه خودمولد باشه و برای بقا نیازی به جنس نر نیست که دیدم بحث رو باخته ام لذا دیگه دم نزدم و در مستی خیره به دریا موندم و با خودم فکر کردم که چقدر این دریای جنوب زیباست.چقدر آدم کنار طبیعت میتونه راحت باشه و توی همین فکرها به خوابی عمیق فرو رفتم.
کی وقت کردین برین دیلم
به سلامتی
سلامت باشی دخترو
در کنار خدای طبیعت چطور!!!!!
چی چطور؟؟
آخ آخ حواسم به اثر آب شنگولی نبود . فرمودید : خیره به دریا شدید و با خودتون فکر کردید چقدر در کنار طبیعت آرامش دارید !! من هم که فلسفه دوست
نوکرتم سلطان
یکم از شیراز بنویس ببینیم در نگاه اول چطوری دیدیش
چشم.هر وقت شماره ات رو دادی بهت میگم
فکر کردم شوخی کردی برای شماره :|
نه والا.شوخی نداریم.جدی گفتم
سلام دوستم. مگه زن نداری.پ چرا شماره دختر میخای باز؟فش ندیا
مرسی
هیچ وقت شماره از دختر شیرازی نخواه... چون عزیز دل نمی داند ولی خدا می داند
مرسی
سلام
چقدر خوشحالم که دوباره مینویسی
دلم برای بدون سانسور نوشتنهات تنگ شده بود
اگر واقعا اینقدر بدون سانسور میتونی با خانومت صحبت کنی
خوشبختی
پایدار باشی
سلام عزیزم
قربان محبتت
ما کلا باید رجعت کنیم به طبیعت، شبیه یونابامبر
دقیقا