سخن اول:شبکه آی فیلم داره سریال آژانس دوستی رو پخش میکنه،از اون سریال و هنرپیشه های اون فیلم چندین نفر مُردن و چند نفری هم در بستر بیماری و مرگ هستن و بقیه هم پیر و فرتوت شدن ولی سحر جعفری جوزانی از اون موقع تا الان نه تنها پیر نشده بلکه جوون تر و خوشگل تر هم شده.
سخن دوم:دندون کیری ام بازم شکسته،گرفتاری شدم با این دندون ها.
سخن سوم:از خوندن نوشته های قدیمم که مربوط به هفت،هشت سال پیش حدودای سال ۹۵ و اینا هست خجالت میکشم،احمق و ساده لوح در ازدواج بودم.ولی الان خودم رو دوست دارم از ناامیدی کامل به امید رسیدم،یعنی در واقع وقتی فهمیدم دنیا و آدمهاش و خوشی هاش گذرا هستن خوشبخت تر شدم.
سخن چهارم:یکی از معدود آدم حسابی هایی که توی مجازی میشناختم نادرفتوره چی بود که چند سالی هست فعالیت نداره دیگه.
سخن پنجم:عصری با خودم فکر میکردم که تا چند سال دیگه باید وبلاگ بنویسم و به این نتیجه رسیدم که روزی که عزیز دل حامله بشه و بچه ای به دنیا بیاره منم وبلاگ نویسی رو میزارم کنار.یه پست مینویسم و عکس دست یا پای بچه رو هم میزارم و خداحافظ برای همیشه ولی تا اون موقع رو مخ همه هستم
سخن ششم:شبها سخت میخوابم و خوابم نمیگیره.
سخن هفتم:دارم کتاب صدسال تنهایی رو میخونم و تازگی ها کتاب خون شدم.البته من قبلا هم کتاب زیاد میخوندم.ولی میخوام دیگه بیشتر کتاب بخونم.ساز زایلوفِن یا همون بلز بچه کوچولوها رو دارم یاد میگیرم.و تا الان سه آهنگ دویدم و دویدم،تولدت مبارک و زاغی کجایی رو یاد گرفتم.
سخن هشتم:خراب بازی هام توی شیراز تموم شده،اصلا انگار از وقتی پام رو گذاشتم توی شیراز پسر پیغمبر شدم.
خداحافظی چرا
نه هستم خوشگلم
نادر فتوره چی که اینستاگرام هست
ولی خداییش با وبلاگ خداحافظی نکن
فعلا که رو مخی هستم و مینویسم
حیف شد فتورهچی حق مطلق میگفت
دقیقا
یه چیزی توی مایه های خودمون بود.ولی خوب اون بیشتر بارش بود
اگه بخوای ننویسی دیگه دلم نمیاد دعاکنم برای بچه دار شدنت.
اگه پسر پیغمبر شدی، پس جوجه چی شد؟!
مینویسم.دعا بکنید
پسر پسر پیغمبر
یه حس خاصی بهت دارم