رمان "صد سال تنهایی" رو خوندم.اعجاز آور،زیبا و جادویی بود.گویی هر لحظه اش نشانی از سِحر و ناامیدی و شهوت و طلسم و نفرین با خودش داشت.اسامی مشابه منو گیج میکرد ولی همچنان به خواندن و بلعیدن کلماتش ادامه دادم تا ببینم آخر این دور باطل و نفرین کی میرسه.
فکر کنم 3 سال پیش بود خوندمش، موقعی که هنوز انقدر داغون نبودم که به علایقم نرسم، تا یه ماه فکر کنم درگیر اسماشون بودم، حتی تو خوابم میدیدمشون
اگه به چیزای سورئال علاقه دارید کتاب مرشد و مارگریتا هم خوبه
عه.حتما میخونم