اون موقع که با عزیز دل همخونه شدیم سه چهار تا کارتن کتاب آورد با خودش و منم به بهانه این که جا نداریم همه رو انداختم سرکوچه.همشون هم کتاب خوب و قدیمی بودن.چه کس خلی بودم من.حالا که اومدیم شیراز دیدم اوه اینجا چه خبره،صدها و صدها و شاید هزاران کتاب توی کتابخونه دارن.تصمیم گرفتم که به جای این که همه رو بریزم بیرون بگیرم بخونمشون ببینم هی میگن کتاب خوبه،کجاش خوبه؟
حالا هم رندوم چشام رو بستم و یه کتاب کشیدم بیرون به اسم میرزا از بزرگ علوی.اینم بخونم ببینم چی میگه.
به به آمیرزا از علوی قشنگه اصلا علوی ادم قشنگیه
فدات
خودت هم قشنگی