تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

من بهت همه چیمو دادم، اما تو خودت قضاوت کردی و فکر کردی لایق بهتر از اینایی

سالهای سال قبل من عاشق یه دختری بودم به اسم فریبا که افغانستانی بود.نمیدونم توی این وبلاگ در موردش نوشتم یا نه.حتما نوشتم.

خلاصه که فریبا یکی از دخترهایی بود که من واقعا دوستش داشتم و خیلی هم منو اذیت کرد.چند تا چیز هم واسش خریدم مثل یه ماگ،یه زنجیر باریک و یه آویز کوچیک طلا که شبیه فرشته بود.اون وقتها طلا ارزون بود ولی نه اون قدر،یه بسته شیرینی مرسی و این جور چیزها.ولی هیچ وقت منو دوست نداشت.بهش میگفتم دوستت دارم میگفت ثابت کن،میگفتم چه جوری؟میگفت واسم هدیه بخر،میخریدم ولی بازم سرسنگین بود باهام.میگفتم چی کار کنم میگفت بیا ازدواج بکنیم اگه راست میگی،میگفتم باشه هر شبی بگی با خانواده ام میام خواستگاری میگفت نه لازم نکرده من شناسنامه ایرانی ندارم.میگفتم خودم میگیرمت زنم میشی شناسنامه ایرانی بهت میدن میگفت نمیخوام،میخوام برم سوئد.هر کاری این دختر میکرد باز هم دوسش داشتم،ولی خوب خیلی خیلی با من نامهربون بود.یه بار هم گفت اصلا دوستت ندارم برو با خواهرم دوست شو.خواهرش هم قشنگ بود گثل خودش ولی خوب من خودش رو دوست داشتم.خلاصه که بعد یه دوره ای دیگه رابطمون تموم شد،رابطه که چه عرض کنم،خواری طلبی من تموم شد.ولی همه این ها باعث نشد که من افغانستانی ها رو دوست نداشته باشم‌.

الانم شیراز خیلی افغانستانی داره.گاهی وقتها مسافرام کارگرهای افغانستانی هستن.کولر واسشون روشن میکنم و باهاشون خوش و بش میکنم و شوخی میکنیم.بعضی هاشون خیلی وارد نیستن به اپ اسنپ،میبرمشون تا دم خونشون،بچه کوچیک اگه داشته باشن کرایه کمتر میگیرم.عشق فریبا همیشه توی دلم هست و خیلی واسم عجیبه که هیچ وقت از کاراش و اذیت کردن هاش ناراحت نشدم.

نظرات 9 + ارسال نظر
پریسا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 02:29 ق.ظ

رفت سوئد بلاخره؟

یاس یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 02:35 ق.ظ

نکنه فریبا همون خانم ف هستش؟!

مهدیه شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 11:52 ب.ظ

مبری
میای؟

کم حوصله شدم

reza یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 03:57 ق.ظ

نرو
خدایی دلم میگیره میام میبینم پیجتو نمیاره :||

بوسم کن

مهدیه یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 03:31 ب.ظ

کی حوصله داره

چرا هیچ وقت منو دوست نداشتی؟

مهدیه یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 07:18 ب.ظ

تو مگه داشتی؟
شاید لحظات سکس خوبی داشتی
اونم شاید
خودت گفتی ما هیچ وقت کنار هم آرامش نداشتیم

چه میدونم والا
هیچی یادم نمیاد

مهدیه یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 08:25 ب.ظ

هه

الی سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 11:51 ب.ظ

دلم خواست یکی همینقدر دوسم داشت

شاید پیدا بشه

میم یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 04:55 ب.ظ

با خوندن آرشیو بلاگت از جدیدترین پست تا اینجا، احساس کردم قلب مهربونی داری، روحیات آروم و صلح طلبی داری، نگاه متفاوتی به مسائل داری، همت خوبی داری و تقریبا تنبل نیستی، فطرت زنده یا شاید ریشه ی معتقد و دل پرمهری نسبت به مسائل معنوی داری

برام جالبی
کاش برام ممکن بود باهات صحبت کنم، بهت محبت کنم. ولی نه از جنس محبتی که از سمت دخترا و خانم های دیگه دیدی تاحالا. کاش برام ممکن بود و میتونستم در وادی دیگه ای دلت رو ببرم و ازت خواهش کنم بعضی چیزها رو تغییر بدی و بذاری کنار.
کاری که یه آدمی با من کرد و تاریخ تولدم رو روز آشناییم با اون آدم میدونم
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

راستی یه پستی نوشته بودی کتاب بهم معرفی کنین، یه کتاب متفاوت هم من معرفی کنم ... سلام بر ابراهیم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد