تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

خداوند انسان با حیاىِ بردبارِ پاک دامنى را که پاکدامنى مى ‏ورزد، دوست دارد.

سخن اول:درد کونم بهتر شده.از این رینگ ها خریدم و گذاشتم زیر کونم کمی بهتر شدم.کون هم ندادم که بواسیرم در بیاد ولی خوب درد میکرد.بیشتر استخونش درد میکرد .سولاخش درد نمیکرد،بالای کونم درد میکرد.به عزیز دل گفتم نگاهش کرد و کرم زو و الان خوب شد.دستش شفاست.

سخن دوم:من اینو نگفتم هیچ وقت ولی عاشق بازی های کامپیوتری هستم.call of duty رو روی موبایلم دارم و توی قسمت بتل رویال یه جایی تیر میزنی به دشمن و میفته رو زمین و زخمی میشه.میتونی بکشیش و خلاصش بکنی و میتونی هم ولش بکنی و بری.ولی کاش یه گزینه ای داشت که تو میتونستی دشمن رو مداوا بکنی.گر دست فتاده ای گرفتی مردی،مردی نبود فتاده رو پای زدن.

سخن سوم:امروزموتور لاس زدنم گرم شد و یه دختری که خودش پا میداد رو مخش رو زدم.متولد ۶۱ بود و گردن درد داشت.گردن بند طبی داشت.دیگه توی سن های ما آدم کم کم زوارش در میره.خلاصه در حین لاس زدن هم هی مثل نوعروس ها حلقه ام رو نشونش میدادم که توی دستمه.حتی بهش هم درمورد خانمم گفتم.بعدش هم خداحافظی کردیم.بعد کلی توی واتس اپ حرف زدیم و از زندگیش گفت یهو برگشت گفت وای شما متاهلی لطفا دیگه پیام ندین.منم گفتم باشه.ایشالا بهتر بشی.هیچ وقت دخترها و زن ها رو نشناختم.ولی خوشگل بود.

سخن چهارم:نمیدونم چرا دخترای با سن و سال کم واسم در و دل میکنن تو ماشین.امروز یکیشون فکر کنم به زحمت ۱۸ سالش میشد گریه میکرد و گفت اخراجم کردن.خدا وکیلی من بهشون نظر ندارم.من سن بالا بازم.پس کسی گه نخوره بگه مخ میزنم ، باهاش حرف زدم کلی و گفتم تازه اول زندگیت هست و عیب نداره و ناراحت نباش و نصیحتش کردم و بهش تسلی دادم.موقع پیاده شدن خدا رو شکر میخندید و خوشحال بود.خدا بهش کمک بکنه.

سخن پنجم:یه مدتی هست بی حوصله شدم.حوصله حرف زدن خیلی ندارم.

سخن ششم:خواننده بانوی گرامی،شما هم جای خواهر من،یه چیزی بگم بهتون،الان اگه جوون هستین و هنوز ازدواج نکردین،برین چند تا تخمک فریز بکنید،فکر نکنید ما که نازا نیستیم و هر وقت بخواهیم بچه دار میشیم.ممکنه دیر ازدواج بکنید،ممکنه سرطان بگیرین یا هزار تا مشکل پیش بیاد،چهار تا تخمک از خودتون داشته باشین توی یه بانک بد نیست.پولش هم سالانه خیلی نمیشه.

سخن هفتم:این محیا نویسنده وبلاگ 7min هم واسه خودش قند و عسلیه.فقط منو دوست نداره.

سخن هفتم:حالا چیزی یادم اومد دوباره میام میگم.

نظرات 3 + ارسال نظر
هفت چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:55 ب.ظ http://7min.blogsky.com

جووووون:*

قند و عسل منی

مهشید چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 07:51 ب.ظ

دردت برای استخوان دنبالچه ات هست احتمالا
چون مدام توی ماشین حالت نشسته
تامیتونی عضلات باسنت قوی کن و اسکات بزن.
درد دنبالچه خیلی بد.
دخترا کم سن و سال برات درد و دل میکنن چون چهره امنی و مهربونی داری .
تراویس من هم عاشق بازی های کامپیوتری ام.
قبلا
بازی Red Alert
یا جنگهای صلیبی Stronghold: Crusader
الانم Assassins creed
کلا بازی های استراتژیک خییییلی دوست دارم.
واقعا game هم جزو لذت های شیرین دنیاست.
حتی بازی های رومیزی ام میمیرم براش .
.................

چقدر من و تو شبیه هم هستیم مهشید عزیزم

مهشید چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:01 ب.ظ

اگر تناسخی بود
تو لابد توی زندگی قبلی من،
نسخه مردونه من بودی .
راست میگی شباهتمون خیلی بهش دقت نکرده بودم.
شاید برای همین که انقدر دوستت دارم و
واقعا با ناراحتیت با لحظه های که عمیقا درد داری
ناراحت میشم.
میخونمت با اینکه مدت ها زیاد غیبت میکنی و کرکره وبلاگتو میکشی پایین اما من فقط وبلاگ تورو از قدیم دنبال میکنم.
برام محترمی
.............

منم دوستت دارم خوشگلم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد