تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

باور دارم یک برگ علف چیزی کم از سفر ستارگان ندارد


عزیز دلم،قربان لب‌های عزیزت بروم. قربان چشم‌های عزیزت بروم. قربان بند کفش‌هایت بروم. چه دوستت دارم، چه دوستت دارم، چه دوستت دارم...

قربانت بروم، قربان سراپای وجودت، قربان موهای سیاه پشت گردنت بروم، قربان مردمک‌های بی‌قرار چشمهایت بروم،قربان رگ های سبز دستانت بروم،قربان غم و شادیت بروم، تو چه هستی که جز با تو آرام نمی‌گیرم، حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست، کافیست که بتوانم اعتماد کنم، بتوانم بایستم، بتوانم باشم، کافیست که صدایم کنی و من به دنیا بیایم و درختها و آفتاب و گنجشکها با من به دنیا بیایند. دوستت دارم و دلم تاب تحمل این همه عشق را ندارد. دلم از سینه‌ام بزرگتر می‌شود. دلم مرا به بی‌قراری می‌کشاند.

نظرات 2 + ارسال نظر
ژوان دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 08:52 ب.ظ

عنوان پستت از یه شاعره
اسمش دقیق یادم نیست
والت وایتمن؟ اره ؟

بله عزیزم.درست گفتی

ژوان دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 10:10 ب.ظ http://depayser.blogfa.com/?

مرسی

فدات عزیز دلم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد