تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تو یه جای ناراحت ولی آزاد خوابیدن، بهتر از خوابیدن تو یه جای راحت بدون آزادیه

چند هفته پیش همون اولای مهر که کشور اوضاع خوبی نداشت مادر خانمم و خواهرخانمم رفتن بیرون از کشور و بعد دوهفته برگشتن،مسافرت رفتن.موقعی که داشتم میبردمشون مادر خانمم گفت پاسپورتت رو تمدید بکن که اگه شلوغ تر شد یا اوضاع خراب شد بتونی راحت بیایی بیرون از کشور.واقعیت اینه که من خیلی راحت میتونم برم خارج از کشور به واسطه فامیلها و بستگانی که عزیز دل خارج از کشور داره.میتونم اقامت بگیرم و کار بکنم و زندگی بکنم.و گفتنش هم شاید جالب نباشه ولی من هیچ جایی نمیرم،حتی اگه هزار درجه بدتر از الان بشه،جنگ و قحطی و گرونی و تورم بشه.هر چی بشه من از ایران نمیرم.عزیز دل هم نمیره.من توی همین کشور میمونم تا بمیرم.من اینجا به دنیا اومدم،درس خوندم،بزرگ شدم،سربازی رفتم،مرده هام همه زیر خاک همین کشور هستن.من کار میکنم،میمونم.سرزنش نمیکنم کسایی رو که رفتن یا کسایی که آرزوشون رفتنه.اونا هم دلایل بسیار عقلانی و قابل احترام داشتن.ولی واقعا میگم من این آفتاب و این مردم و این کشور رو با هیچ چیز عوض نمیکنم.

یه رابطه عجیب دارم با کشورم.دوسش ندارم ولی دوسش دارم.ولی یه چیزی رو مطمئن هستم.من هیچ وقت از این کشور نمیرم.

هیچوقت وارد گذشته هیچ آدمی نشو و زیر و روش نکن، حتی عزیزترینت!زیباترین باغچه را هم که بیل بزنی حداقل یه کرم توش پیدا می‌کنی

سخن اول:میخواستم دو تا پست بزارم توی یکیش دونه دونه اخلاقای بد شیرازی ها رو بگم توی اون یکی هم بگم کونی فحش نیست،فقط صفتی هست که به مردانی اطلاق میشه که کاری میکنن که انگار خایه ندارن و به قول خارجی ها پوسی هستن.ولی خوب نمینویسم.به دو دلیل،زشته که از بدی مردم بگم و دومی هم یادم نیست.

سخن دوم:شراب سیبم داره متمایل میشه به سرکه سیب که یعنی خراب شده و باید یا بریزمش دور یا به عنوان سرکه سیب بزنم به صورتم پوستم جوون بمونه.این خصوصیت کونی طوری رو دارم دیگه.ولی شراب انگورم فعلا خوبه،ایشالا خوب هم بمونه و خراب نشه

سخن سوم:به حضرت عباس،به قرآن قسم توی این شیراز بگردی،از اول تا آخرش یه پسر خوش تیپ پیدا نمیکنی.


منیم قشنگ جوجه لریم توکو ایپک جوجه لریم

یه خبری دیدم حالا شاید هم دقیق نباشه ولی تا فیهاخالدون کونم سوخت.توی دانشگاه شریف یا خوارزمی یا نمیدونم کدوم دانشگاهی بوده که دانشجوهای دختر میخواستن سلف رو مختلط بکنن و دانشجوهای پسر میزها رو برداشتن و سنگر ساختن تا مانع مختلط شدن سلف و ورود دخترها به سلف پسرها بشن.ما که دانشجو بودیم به حضرت عباس با دخترها سلام میکردیم جوابمون رو نمیدادن و روشون رو برمیگردوندن و محل نمیزاشتن.اینا حالا به زور میخوان تو سلف پسرها بشینن باهاشون غذا بخورن پسرها نمیزارن.

خدایا منو گاو کن،خدایا منو خر کن.