سخن اول پیرامون مرگ:سریالی از شبکه ifilm پخش میشه به اسم "پنچری"،توی این سریال مرحومه زهره فکور صبور بازی میکنه که مثل قرص ماه زیباست،هر بار میبینمش قلبم فشرده میشه که دنیایی از زیبایی رو با خودش زیر خاک برد.قلبم به درد میاد که عن خانم هایی مثل تیلوتیلو،پریسان،سیما،این زن هایی که به من فحش میدن،همسرجنده سابقم،مسیح علینژاد و فرآواز زنده هستن و اکسیژن حروم میکنن و این فرشته پاک چهره در نقاب خاک کشیده
سخن دوم پیرامون مرگ:توی دوره سربازی دوستی داشتم که شب ها خیلی با هم حرف میزدیم و صمیمی بودیم،بعداز خدمت فهمیدم که ماشینش رفته توی دره و مرده،عجیب که نه اسمش یادم میاد و نه فامیلش،فقط یادمه یه بار بهم گفت هیچ وقت دروغ نگو،همیشه راست بگو حتی اگر به ضررت تموم بشه.
سخن سوم پیرامون مرگ:اون موقع که تهران بودم و سرکار بودم یه خانمی بود توی محیط کارمون که خیلی همدیگه رو دوست داشتیم،هر روز صبح میومد پیشم و لباسای پلنگی میپوشید،شالش،مانتوش،پالتوش،همه جور لباس طرح پلنگی داشت،سفید،چشم رنگی و خیلی خوشگل بود.خیلی دوستش داشتم،یه بار توی واتس اپ بهم گفت که ادامه رابطمون درست نیست چون تو متاهلی و ممکنه دلبسته بشیم و از این حرفها.من واقعا دوستش داشتم،چهره غمگینو فوق العاده زیبایی داشت.اونم ماشینش رفته توی دره و فوت شد.همیشه به من میگفت شیفت های طولانی نده و زیاد کار نکن و با زنت خوش بگذرون و ماسک بزن که مریض نشی.
سخن چهارم پیرامون مرگ:یه پسر دایی داشتم که بنیه خیلی قوی داشت،عرق و قرص و تریاک و حشیش و هر چیزی رو با هم مصرف میکرد و هیچیش نمیشد،ما همه با دو سه پیک عرق حالمون خراب میشد.اونم وقتی رفت سربازی،یه تیر زد توی مغز خودش و راحت شد از این دنیای پر از مکر.
دوستان،همکاران،بستگان و آشناهای زیادی میشناسم که جونشون رو از دست دادن.با یادآوری هر کدومشون قلبم فشرده میشه.
گاهی وقتها اطرافیانمون سیگنال هایی میدن که قصد خودکشی دارن و جدی نمیگیریم و وقتی خبر مرگشون رو میشنویم تنها چیزی که با خودمون میگیم اینه که کاش بیشتر باهاش حرف میزدیم،کاش میفهمیدیم که قصد خودکشی داره.
نمیدونم دنیایی بعد از مرگ هست یا نه،تناسخی وجود داره یا نه،روح های ما رها میشن یا نه،هیچی نمیدونم از بعد مرگ.ولی واقعا دلم تنگ میشه واسه بعضی آدمها،شاید کسی باورش نشه ولی دلم واسه اون بچه کوچیکی که عزیز دل توی دو،سه ماهگی سقط کرد هم تنگ میشه.
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است:
روز قیامت موقع حساب، خداوند به جبریل دستور میدهد که بچه های مؤمنین را به بهشت وارد کند (فرشته وحی آنها را به سوی بهشت راهنمایی میکند ولی آنان) دم در بهشت میایستند و داخل نمیشوند، از پدران و مادران خود سؤال میکنند، فرشتگان پاسخ میدهند که آنها مشغول حساب و اعمال خود میباشند و مانند شما نیستند، آنگاه اطفال مؤمنان فریاد میکشند و گریه میکنند، خداوند از جبرئیل سؤال میکند، و جبرئیل عرض میکند: خداوندا تو آگاهی، این صدای بچههای مؤمنان است که بدون پدران و مادرشان وارد بهشت نمیشوند، در نتیجه خداوند به جبرئیل فرمان میدهد که از میان مردم دست والدین آنها را بگیرد و با آنها داخل بهشت کند.
اشک تو چشمام حلقه زد
من تیلو تیلو رو نمیشناسم ولی همین که خوارتو گاییده راضیم ازش
امیدوارم امام رضا بزنه به کمرت
بی ربط به بحث
چرا حس میکنم عزیزدل خیلی باکلاس و نانازه؟
چی بگم والا