تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

حق فرزند بر پدر این است که مادر او را گرامی بدارد..

از اونجایی که میدونم دلتون برای نوشته هام تنگ میشه حتی اگر چیزی به ذهنم هم نرسه براتون مینویسم که خوشحال بشین و برام دعا بکنید.

سخن اول:قبلا تخمام خیلی تیر میکشید الان خوب شده ولی کونم میخاره،قشنگ تو حموم میشورم کونم رو،بعد مستراح هم میشورم،ولی کونم میخاره.شاید پشم داره کونم و باید با واجبی کارشون رو یک سره بکنم.حرف کون اومد و یاد خاطره ای افتادم.دوران نوجوانی همه باورهامون در مورد مسائل جنسی از رفیقامون و حرفهای توی خیابون بود.مثلا یکی از باورها این بود که اگر کسی کون کسی بزاره و آبش رو بریزه تو کونش،از آب طرف یه کرم هایی به وجود میاد توی کون اون طرف مقابل که شروع میکنن به حرکت و تا کون ندی و دوباره آب جدید نریزن تو کون طرف اون کرم ها آروم نمیشن.واسه همین هم هر کی کونش میخاره یعنی تو کونش کرم داره و اون کرم ها هم فقط با آب کیر تغذیه میشن.

سخن دوم:امروز رفتم اطراف شیراز،شاید باورتون نشه،ولی توی شیراز آفتاب عالم تاب بود و وقتی کمی از شهر خارج شدم شروع به بارش برف کرد.بعد از مدت ها برف دیدم.خیلی زیبا بود و یاد قدیم ها افتادم.

سخن سوم:میگن تهران خیلی هوا آلوده شده.خدا رو شکر فرار کردم از اون موقعیت تخمی و اون شهر آلوده.دلم هم اصلا تنگ نشده واسه تهران.

سخن چهارم:خدا رو شکر شرابم خیلی خوب شده.شب یلدا درش رو باز کردم و مهمون داشتم و پنج شش نفری بودن،به همشون دادم،خوردن و خیلی کیف کردن.باعث افتخارم شد.دیگه مطمئن شدم استاد آبجوسازی و شراب سازی هستم.خوردن مشروبات الکلی رو دوست ندارم بلکه درست کردنشون رو دوست دارم.خوردنش رو از اون بابت دوست ندارم چون بعد از این که اثرش میره یه افسردگی و غم عجیبی به دلم هجوم‌میاره که اون رو دوست ندارم.و درست کردنش رو از اون بابت دوست دارم،چون جز کارهایی هست که دوست دارم و با دادن آبجو یا شراب به دیگران خوشحالشون میکنم و ازم تعریف میکنن.

سخن پنجم:خدا رو شکر اون میلی که دلم میخواست همه رو بکنم توی من داره نابود میشه و مرد رام و آرومی دارم‌میشم.

سخن ششم:این چند روز اخیر خیلی فیلم دیدم ولی اکثرشون رو دوست نداشتم.اون جسارت و گستاخی و بلوغی که توی فیلمهای دهه نود و هشتاد بود از بین رفته.الان فیلمها همه سفارشی شدن و پر از پیام های فمینیستی و جنسیت زده هستن.

سخن هفتم:من خودم دو بار ازدواج کردم اما توی شرایط کنونی و این انتظاراتی که دخترها دارن و این قیمت سکه و این قوانین ضد مرد و ضد زن که توی ایران هست ازدواج حماقت محض هست.چه دختر و چه پسر،فرقی نداره،یعنی اگر بشنوم کسی ازدواج کرده خر مطلق هست.یعنی یه نفر خیلی خیلی خیلی باید خر باشه که ازدواج بکنه خصوصا اگر پسر باشه.حالا یه سری ها که ازدواج کردن و بچه هم دارن به متاهل های بی بچه میگن که بچه آوردن حماقت محضه،ولی عجیب اینجاست اونایی که دو تا بچه یا بیشتر دارن به اونایی که یکی دارن نمیگن که دومی رو آوردن حماقته میگن دومی رو بیارین و خیلی خوبه.خلاصه که متاهل ها به مجردها میگن ازدواج نکنید،یه بچه ای ها به بی بچه ها میگن بچه نیارید،ولی اینایی که دیگه دو تا بچه رو رد کردن انگار همه چی واسشون خیلی خوبه،به مجردها میگن ازدواج بکنید و به متاهل ها میگن بچه بیارین و به یه بچه ای ها میگن دومی رو بیارین.

سخن هشتم:یه وبلاگهایی میخونم که نویسنده هاشون مرد هستن و از ته دل آرزو میکنم که مثل اونا ننویسم.خدایا امیدوارم همیشه نوشته هام شیرین و بامزه بمونه و حشری نشم.آهان یادمه یه بار یه دختر خیلی قشنگی رو آوردم خونه و عجیبه که اسمش یادم نمیاد.لعنتی یادم نمیاد،ولش کن،موهاش دقیقا تا زیر باسنش بود،اینم کاری نداریم.خلاصه من هی دست میزدم به ممه اش و به کونش و میخواستم لختش بکنم،ولی بهم میگفت اگه این کارا رو بکنی بهت نمیدم،دوست دارم سنگین و مودب باشی و خودت رو بگیری.اونجوری بهت میدم،ولی من کیرم راست شده بود و خون جلوی چشمام رو گرفته بود و نمیتونستم نجیب باشم.خلاصه که نداد بهم و رفت و بعدش هم باهاش قهر کردم.چرا این رو گفتم؟آهان وقتی خیلی کس لیسی میکنم توی وبلاگ،شبیه بقیه میشم،باید یاد بگیرم سنگین و نجیب و مودب باشم.

سخن نهم:چیز دیگه ای یادم نمیاد.دوستتون دارم.بوس بوچ.

نظرات 11 + ارسال نظر
میم سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1401 ساعت 11:26 ب.ظ

آدم هوس می کنه

چی هوس میکنه؟

خانوم ف سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1401 ساعت 11:59 ب.ظ http://Khanomef.blogsky.com

اونایی که دو تا بچه دارن یا رد کردن دو تا رو ،به خاطر این میگن بچه دوم رو بیارین چون آب از سرشون گذشته و رسما به گا رفتن ،میخوان بقیه هم همین به فاک رفتن رو تجربه کنن.وگرنه از سر دلسوزی نمیگن که ...


لطفا هر روز یا یه روز درمیون بنویس
انقدر نگیر خودتو بابا

نوکرتم صد در صد.
به روی چشمم
خودم رو نمیگیرم والا.

asal چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1401 ساعت 01:57 ق.ظ

وای کاش منم رفته بودم برف ببینم :((
ادم دلش آغوش یار میخواد ، ازدواج نکنه چجوری این گزینه رو داشته باشه با این خانواده های سنتی؟!

آغوش وجدان بیدار که هست

رهگذر چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1401 ساعت 02:26 ق.ظ

فکر کنم انگل گرفتی
مبندازول بخور

اگه کون خارشم ادامه پیدا کرد میرم دکتر

asal چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1401 ساعت 09:48 ق.ظ

ناراحتم کردی

تلفنت رو برام بزار زنگ بزنم بهت از دلت در بیارم خوشگل خانم

وجدان بیدار چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:13 ق.ظ https://zhobin66.blogsky.com/

در مورد سخن اول که نوشتی بحق چیز های ندیده و نشنفته

در مورد بقیه فرمایشات ات سلطان بالای 18 + که سهل است بالای 65 سال سنه من نمی تونم جواب بدم معذورم

این عسل وبلاگی چیزی نداره اینم پایه ازدواج هست ؟

نمیدونم والا،منم در حد تو میشناسمش
عاشقش شدی؟

سهیل چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:56 ق.ظ

احتمالا طبق همون داستانی که تعریف کردی ،باید دوباره بدی بذارن تو کونت تا خارشش رفع شه

ممنون از پیشنهادت.
اگه شیرازی بیام بدم و برم

asal چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1401 ساعت 11:43 ق.ظ

هرروز اسنپ میگیرم ایشالا یه روزش بیفته به تو
میگم خدایی چرا راننده اسنپا جواب سلام نمیدن
الان یه اسنپ گرفتم با کلی ذوق گفتم سلام بعد جوابمو نداد:|||
متاسفانه یا خوشبختانه وبلاگم ندارم

حالا به منم بیفته که تو نمیفهمی من منم و منم نمیفهمم تو تویی
ما که چند بار گفتیم راننده شخصی ات بشیم ولی ماشالا شما ظاهرا خیلی کلاستون بالاتر از ماست
من نمیدونم چرا جواب نمیدن
وبلاگ نداری،موبایل که داری

وجدان بیدار چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1401 ساعت 07:53 ب.ظ https://zhobin66.blogsky.com/

میگم وقتی با عسل آشنا بشم و ازدواج کنم یا یکی مثل اون ایشالله یا اسم ام میشه وجدان راحت یا میشم وجدان درد فعلا که بقول تراویس در حد کراس مراشه

خیره ایشالا

asal پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1401 ساعت 01:21 ق.ظ

الان یعنی وجدان بیدار واقعا بهم کراش داره؟

مبارکه

ل شنبه 10 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:39 ق.ظ

درست کردن شراب و دادنش به دیگران و خوردنش گناه خیلی خیلی بزرگیه
نکن

چشم
شراب که نمیدم به کسی،خیلی زحمتش رو کشیدم
واسه خاصیت طبی اش میخورم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد