از وقتی که "خانوم ف" وبلاگش رو بسته،دست و دلم به وبلاگ نویسی و وبلاگ خونی نمیره.
چی کار کنم دوستش دارم،دست خودم نیست،دوست داشتن اینجوریه،دلیل و منطق نمیخواد.اگه مجرد هم بودیم باهاش ازدواج میکردم،اگه تهران بودم باهاش دوست میشدم.دوستش دارم،نگرانش هستم،روزها موقع تلویزیون نگاه کردن و رانندگی و ظرف شستن و حموم کردن و کارای خونه بهش فکر میکنم.نگرانش میشم.دلم میخواد بدونم الان چی کار میکنه،غذا خورده؟حالش خوبه؟دوستش دارم.
خانوم ف دوستت دارم،امیدوارم هرجایی حالت خوب باشه.
ان شاء الله که سلامت باشن و دوباره ه وبلاگ نویسی کنن
ایواله داری
اسم قشنگ و نیکو برای خودت انتخاب بکن.این چهار تا خط چیه گذاشتی به عنوان اسمت؟؟؟
انشا اله حال شون خوب باشه و بازهم وبلاگ شون را بنویسن و همه کسانی را که دوست شون دارند از نگرانی دربیارند.
البته این روزا خونه تکانی و بچه داری و زندگی وقت برای خانوما باقی نمیگذاره.ایشان فرموده بودند عاشق خونه تکانی و ریختن وسایل اضافی خونه هستند.خدا پشت و پناه شما هم باشد
سلام تراویس.
پس خودت چرا چند روز وبلاگ ات رو بسته بودی؟
شاید اونم به همون دلیل تو بسته.
راستی من هم از وبلاگ خانم اِف با شما اشنا شدم.
ولی اونجا تا به حال کام نذاشتم.
به نظرم بر می گرده، چون وبلاگ نویس ها، علی الخصوص خانم های وبلاگ نویس درون گرا هستند و این فضا رو برای گفتن دغدغه هاشون دوس دارند، چون دیدار رو در رو نداری در این فضا.
درسته
بعضی ها آنقدر واکنش بد دارند
که آدم ترجیح می دهد اصلا کامنت که هیچ حتی وبلاگ آنها هم نگاه نکند
البته منظورم ایشان نیست
ولی بعضی ها آنقدر با حوصله هستند که من از خوندن مطالبش لذت می برم
بعضی ها هم از ادبیات لنپنی استفاده می کنند
که ترجیحا به خواندن آن فقط اکتفا می کنم
کاش مثال میزدید
فکر کردم شوهر خانم ف پیدات کرده. از ترست وبلاگ و بستی فراری شدی.
نه.ولی اگر پیدام کنه بوسش میکنم و نصیحتش میکنم
نبندین اینجا رو
نوکرتم به مولا
منم دیگه وبلاگت نمیام که اذیت نشی،نکنه بخاطر حرفای اون روز من بسته بودیش؟ اگر ناراحتت کردم ببخش
حقیقتش فکر نمیکردم خودت متوجه شده باشی،ولی درست میگی از کامنتت که بهم گفتی بچه نیار،اون بچه گناه داره.خیلی ناراحت شدم،شاید باورت نشه و خیلی نازنازی و بچه ننه به نظر بیام.ولی دلم هم شکست اینجوری گفتی.
ولی خوب گذشت دیگه.مهم نیست دیگه
توی این دنیا آدما هر چی بگن و دیگری رو ناراحت کنن اگر ذره ای وجدان داشته باشن خودشونم متوجه میشن.ببخش واقعا منظور بدی نداشتم ،تو هنوز بچه نداری بفهمی چقدر این موجود پابندت میکنه به خودش ،اگر یه روز فکر کنی حتی سیگار کشیده میمیری ،اگر تب کنه اگر زبونم لال مریض ومعتاد بشه به هر چیزی،اونوقت تو میمیری،ازت خواهش میکنم به عنوان یه خواهر هرچیزی مینویسی یکم فکر کن شاید یه نوجوون اینجا رو بخونه وتحت تاثیر قرار بگیره.دیگه نمیخونم اینجارو،اینطوری نظری هم نمیزارم که ناراحتت کنه،بازم شرمنده منو ببخش اگر دلتو شکوندم.میبخشی؟
نوجوون ها این قدر اپ ها و شبکه های مجازی خودشون فاسده که من یکی میترسم برم تو محیطشون.
اره عزیزم.من کی باشم که ببخشم یا نبخشم.تو گل قشنگ منی
شما بزرگوارید،دنیا بکامتون،شادیهاتون مستدام،یاد خدا تو همه ی لحظهاتون