تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

با این دنیا همونطوری که لیاقتشو داره رفتار کن. چیزی به اسم اصول وجود نداره.

فیلمهای ترنس مالیک رو دیدین؟درخت زندگی،شوالیه جام ها،به سوی شگفتی،ترانه به ترانه،سفر زمان.شخصیت هاشون رو دیدین؟نوع فیلم برداری،مونولوگ ها،موسیقی،سردرگمی و تنهاییشون.من تمام زندگیم انگار فیلمهای ترنس مالیک هست،با یه بغض فروخورده،بی هدف،غمگین،شکست خورده،تنها.

دلم میخواست ته دلم شادتر باشم،با چی شاد میشم؟پول؟نمیدونم،شاید.سکس؟حتما.

جدیدا شب ها کم میخوابم،خیلی کم در واقع،تا صبح بیدارم.فیلم میبینم،چت میکنم،وبلاگ میخونم،ترانه های مهدی یراحی رو گوش میدم و روی بالش گریه میکنم.

دارم افسرده میشم؟نه.اصلا،ولی حال دلم خوب نیست.احساس میکنم توی زندگیم به جایی که میخواستم نرسیدم.نشد دیگه،تلاشم رو کردم.من پشتوانه نداشتم.نه پدری،نه مادری،نه دایی،نه عمو،نه کسی که دستم رو بگیره و راه رو بهم نشون بده.تنهای تنها.

دلم برای کسی تنگ شده؟نه.

دلم چی میخواد؟نمیدونم.

اعتماد به نفسم رو از دست دادم،


نظرات 6 + ارسال نظر
مهناز سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:02 ق.ظ

امیدوارم زود این مرحله رو سپری کنی
چون معمولا مفطعی هستش این حالات

ممنون

رضوان سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 05:36 ق.ظ http://nachagh.blogsky.com

سلام جناب بیننده فیلم های بسیار !تراویس خان!
،مدتی میشه دست و دلم به نوشتن نمیره،علتش احتمالا رخوت فصل بهاره،امروز دیدم از بعضی مسائل نالیده اید گفتم فرصت خوبیه من نیز بنویسم که لحظات حلول سال نو و همزمانی آن با بهار و رمضان چه بر سرم آورد که به عوض شادی, دلگیر باشم.
خدا نیاره اون روز را که در وبلاگ شما گرد هم جمع آییم و بگوییم مانیز همانند شما سر بر بالش، گریه می کنیم. ولی هر مناسبت به ما یاد آوری میکند ما شرایط متفاوتی داریم از دیگرانی که از شادی ها می نویسند.
دنبال چه بگردیم که بتواند غم از دل مان بِکَنَدوتحولی در ما ایجاد کند؟
شما توصیه هایی دارید برای ملاقات کنندگان خود؟
فرموده بودید چهل و یکسال درین جهان زیست کرده اید و تجربه ها اندوخته اید ولی من با ۶۴ سال زندگی چنته ام خالی از تجربه است چون هر زمان و دوره از زندگیم ،مردی به عنوان پدر،برادر و همسر وپسر و حتی پسر دایی ،پسرعمو،پسر عمه و پسر خاله برحذرم داشته اند که:« به محدوده های خطر نزدیک نشو،جیز است».وخالی از تجربه ام.انگار قرار است با ذهن آکبند به جهان آخرت تحویل داده شوم.
خوشا به حال شما که از لحظات عمر خود هر جور صلاح دانستید ،بدون نظارت« آقا بالا سر »بهره بردید،گرچه آزردگی هایی را متحمل شدید ولی آزادی و استقلال را تجربه کردید.

نیکو سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 07:30 ق.ظ

دوست خوب چی؟مشاور فهیم چی؟
خیلی سخته

آره والا

دفتر نقاشی سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:41 ق.ظ

میدونی تراویس این خصوصیت زندگیه. اینکه بی ثباته ، اینکه غیر قابل پیش بینیه ، اینکه ممکنه نتیجه تلاش شکست باشه، هییییچ راهی وجود نداره برای اینکه از درد خلاص شد، تنها راه پذیرشه. بپذیری که زندگی همینه، همینقدرتخمی. بپذیری که درد هست . به نظرم پذیرش بهترین راهکاره.

چقدر تو رو دوست دارم.چقدر قشنگ حرف میزنی.پسری؟دختری؟چند سالت هست؟تازگی ها زیاد کامنت ازت میبینم.خوشم اومده ازت قند عسل.اگه هم پسری بازم خوشم میاد ازت

zeytoon سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 09:22 ق.ظ https://melancholymind.blogsky.com/

:(
همش فکر می‌کنم تورو جایی دیدمت و می‌شناسمت.

بعید میدونم.چون حتما رو همدیگه میخوابیدیم اگه آشنا بودیم

دفتر نقاشی سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 04:15 ب.ظ

واقعا نمیدونی کی ام یا ایستگاهمو گرفتی ؟

میدونم قشنگم.داشتم شوخی میکردم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد