تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

هیچ آدابی و ترتیبی مجو // هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

امروز پنج شنبه هست،این پست رو میزارم اینجا هر کس هر چیزی میخواد بگه بدون تعارف،همه نظرات رو تایید میکنم.هر سوالی دارین بپرسین،هر حرفی میخواهید بگید،هر چیزی توی دلتون هست بگین،هر فحشی دوست دارین بدین.هر کس با هر اسم مستعاری هر چیزی که دوست داره بگه.امروز و زیر این پست روز حرف زدن بدون حاشیه هست.

منتظرم.

نظرات 47 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 11:45 ق.ظ

همه رو میبوسی،چرا منو نمیبوسی؟

بوس

جهاد پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 11:46 ق.ظ

خوک

با تشکر

جین پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:01 ب.ظ

تا حالا از دست خودت خسته شدی؟

آره.خیلی قبل ترها که توی روابطم با دخترها و زن ها شکست میخوردم پشت سر هم از دست خودم خسته میشدم.
ولی الان دیگه از دست خودم خسته نمیشم.حوصله ام سر نمیره،کسل و بی حوصله نمیشم.

من از تو عوضی تر و مهربون ترم پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:11 ب.ظ

رشته تحصیلیت؟ مدرک تحصیلیت؟

مشکل بچه دار شدنتون از کدومتونه؟ هرچند فرقی نمی کنه ولی دلم می خواد بدونم

مهندسی کامپیوتر.
در مورد سوال دومت پست "لبخندی باش در روز و شب من در هم شکست از گریه لب من بارانی باش بر این تشنه کویرم آهنگی باش دراین خانه بپیچ" که مربوط به ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ هست رو بخون.

بانوی کویر پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:15 ب.ظ https://banooyekavir.blogsky.com/

اگه به ۱۸ سالگی برگردید روی چه انتخابی مانور می‌دادید که مسیرتون عوض بشه؟

چرا راننده های خانوم اسنپ اینقدر گنده دماغ و مزخرف هستند؟ یا پول نقد میخوان، یا زورشون میاد یه دوربرگردان رد کنند تو رو دقیقاً جلوی مقصد پیاده کنند، بعد امتیاز بالای پایان سفر هم طلب می‌کنند!!

هیچ وقت نمیشه به ۱۸ سالگی برگشت متاسفانه.ولی اگر میشد برگردم قطع به یقین یا پزشکی میخوندم یا روانشناسی یا مشاوره یا آخوند میشدم.به اندازه خری هم بیت کوین میخریدم.
با احترام به همه راننده های خانم اسنپ و تپ سی ولی متاسفانه حرفت درسته.مسیریابی شون هم ضعیفه،در واقع زن ها به نظر من که البته خوشایند هم نیست گفتنش باید در چند زمینه خاص کار بکنن.فیزیک و روحیه خانمها مثل مردها نیست ولی خوب فمینیست کرده توی سر زنها که شما باید برابر با مردان باشین و الان هم این شده که زن ها نه زن هستن و نه مرد.

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:19 ب.ظ

ازم میترسی؟

نه،دوستت دارم.خوشم میاد ازت.
میدونم که بالای ۵۰ سال داری،مجردی،شب ها بد میخوابی،با عالم بالا در ارتباطی،خودارضایی زیاد میکنی.بعضی وقتها گیج و خسته ای،از بیشتر مردها بدت میاد.اونی که دوست داری تو رو دوست نداره،کمی ناامید شدی.سعی میکنی معنویت رو در وجودت تقویت بکنی

قره بالا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:22 ب.ظ http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

میشه بعدها هم اومد اینجا کامنت گذاشت؟
الان چیزی به ذهنم نمیرسه
فقط براتون روزای خوب آرزو میکنم

هر وقت دوست داشتی بیا هر چی خواستی بگو.تو مثل گلی،خیلی خوشگلی

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:25 ب.ظ

قرار نیست هر چی من بگم درست باشه که. خیلیاش اشتباهه. به نظرم این تمرکزی که روی کامنتا میذاری روی زندگیت بذاری اوضاعت بهتر میشه. تویم خیلی آدم موذی و فضولی هستی اینم من فهمیدم. ازت فقط باید فاصله گرفت. جواب من فقط یک کلمه بود نه گزارش کار.

من موذی نیستم،مثل خودت یه چیزایی بهم الهام میشه.
اوضاعم خوبه دیگه.بهتر از این یعنی چی میخواد بشه؟
ازم فاصله نگیر،من دوستت دارم
جواب یک کلمه ای میدم.
نه نمیترسم.
البته شد دو کلمه

مانا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:29 ب.ظ

۰چه فتیش عجیب یا حالا غیرمعمولی داری؟

شاید باورت نشه،ولی هیچ فتیش خاصی ندارم.
یه سکس کلاسیک،توی یه پوزیشین کلاسیک،روی زمین خدا رو به همه چیز ترجیح میدم.

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:32 ب.ظ

مخصوصا اون پنجاه سال رو که گفتی الهامات غیبی بود؟ خیلیاشو از کامنتام و ساعتاش فهمیدی. بعضیاشم اشتباه بوده. مثل گیج و خسته. ولی کلا از آدمایی که رو حرفام زوم می کنند خوشم نمیاد.

حتی اگر گفته باشی،اون قدر کامنت هایی که میاد برام زیاد و با اسامی مختلف هست که من چیزی یادم نمیمونه.
سن ات بهم الهام شده.
زوم نکردم رو حرفهات،دیگه هم نمیکنم.فقط دوستم باش و دوستم داشته باش،مثل من که دوستت دارم و همه فحش هایی که بهم دادی رو بخشیدم.
قلب من فقط پر از عشق هست

مانا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:34 ب.ظ

یعنی توی پورنی که بیشتر حال میکنی باهاش همینه یا توی ذهنت؟

منظورت رو دقیق بگو.متوجه نشدم مانا جان
منظورت این هست که چه نوع فیلم پورنی دوست دارم،یا چه فتیشی در سکس دارم؟

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:36 ب.ظ

من خودم اینجا بهت گفتم پنجاه سالمه که دروغ گفتم. تو خیلی ساده ای و ادعای زرنگیت میشه.

من بهم الهام شد

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:42 ب.ظ

من پنجاه سالم نیست بهت اشتباه الهام شد.

شصت سالته؟

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:45 ب.ظ

خیلی بانمکی تراویس. زود میخوای یک چیزی واسه خودت درست کنی.

خوب دوستت دارم دیگه.
چرا عادت داری منو برنجونی؟

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:49 ب.ظ

میدونی تراویس من یک زمانی چند روزی وبلاگ داشتم. یک اتفاقایی پیش اومد توی سرچام وبلاگ یکی از فامیلامونو پیدا کردم. یعنی قشنگ انگار گذاشتن جلو روم. من خیلی تعجب کردم. که چرا باید پیدا کنم. بعد هر از گاهی بهش سر میزدم بهشم نگفتم. از همون طریق بعد یک مدت فهمیدم این وبلاگ منو پیدا کرده حسابی هم پیام میداد و سر کارم میذاشت. منم وبلاگمو ترکوندم. خدا هیچ وقت نمیذاره کسی منو بازی بده. اینم یک در دیگه ای از اسرار حق بود.

احسنت بهت
حالا توی وبلاگت چی مینوشتی؟
منو از کجا پیدا کردی؟

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:53 ب.ظ

اتفاقی پیدا کردم.

یه بوس کوچولو بهم نمیدی؟

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 01:42 ب.ظ

چی شد چرا کسی دیگه کامنت نمیذاره؟

جز تو کسی من رو دوست نداره

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:15 ب.ظ

از بس سر بالا جواب میدی. کسی سوال نمی پرسه.

من که همه چیز رو دارم قشنگ جواب میدم

Sanam پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:38 ب.ظ

سلام!
حدود 3 روز طول کشید تا کل مطالب قبلی رو بخونم البته به اضافه کامنتا،
جالب بود.
نوع استفاده از کلماتت چه قدر پخته تر شده نسبت به اوایل و البته که کاملا طبیعیه
شیطنت ها ی سرگرم کننده ای داری ولی خب امیالتو کنترل کن!
با بقیه دوستاتم آشنا شدم
خانم ف و یاس صبور رو هم کامل مطالبشونو خوندم
موفق باشی همشهری...

مرسی سامان جان
داداشی خیلی مخلصم،تو هم شیراز هستی سلطان؟

Sanam پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:49 ب.ظ

کاکو دقت نمیکنی صنم، sanam
بله شیرازی م

عه،صنم
صنم جان ارادت دارم آجی قشنگم
لطف داری،ببخشید اشتباه شد
من در خدمتم.خوشحال شدم وبلاگ رو خوندی،لطف کردی گلم
تو هم وبلاگ داری؟

Sanam پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:10 ب.ظ

خواهشمند، اختیار داری!
نه متاسفانه وبلاگی ندارم
فعلا هم قصدی ندارم برای داشتن وبلاگ، دهه 20 زندگیم از نوشتن و داشتن وبلاگ خیلی خوشم میومد که میسر نشد الان از صحبت کردن لذت میبرم

بسیار عالی،کار خوبی میکنی صنم زیبارو
داره گرم میشه کم کم شیراز.
باغ ارم رفتی این روزها؟
چه میکنی؟

Sanam پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:20 ب.ظ

آره پریروزیا با دوستام اونجا بودم خوب بود...
در شرف مهاجرت و در بلاتکلیف ترین حالت ماندن و رفتن

یعنی چی در شرف؟
یعنی کارات رو کردی و داری میری یا تصمیم به رفتن داری؟
توی چی بلاتکلیفی؟مجردی؟چند سالته؟

Sanam پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:26 ب.ظ

کارامو کردم در واقع کارامونو
متاهل و متولد 68
تمام مدت فکر میکردم دوست دارم همینجا با همین شرایط کنار خانوادم بمونم و ازشون مراقبت کنم ولی دست سرنوشت مسیر دیگه ای رو رقم زده
بین موندن و رفتن تو بلاتکلیفی درونی ام، میدونی

برو،اصلا شک نکن به رفتن.اینجا هیچی نداره واسه موندن.
اینجا موندن تنها چیزی که داره اینه که من بهت پیشنهاد دوستی میدم

Sanam پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:47 ب.ظ

اخ اخ میدونم حیفففف و صد حیف

در هر حال من پیشنهاد دوستیتو قبول میکنم البته به شرطها و شروطها

چه شرطی؟

الناز پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 06:01 ب.ظ

تراویس بزرگ ترین شکستت و بزرگ ترین حسرتت چیه ؟

هیچ حسرت و شکستی ندارم
هر کاری رو توی موقع خودش کردم،هر کس رو دوست داشتم بهش گفتم،با کسی که عاشقش بودم ازدواج کردم،با هر کس که دلم خواسته سکس کردم.هر جایی دوست داشتم سفر کردم.به اندازه نیازم از زندگی خواستم و هر لحظه ای هم که مرگم برسه راضی هستم به رفتن و به اندازه سر سوزنی تعلق خاطر به این دنیا ندارم.

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 06:10 ب.ظ

با هر کی خواستی خوابیدی دیگه چاخانه.

وقتی میگم هر کاری کردم و با هر کس خوابیدم منظورم اینه که پام رو به اندازه گلیمم کشیدم.دنبال این نبودم که چوچول ایرینا شایک رو لیس بزنم و صبحانه رو تو موناکو بخورم.دختری پیدا کردم که بتونم بهش برسم و جایی رفتم که از عهده مخارجش بربیام.
زندگی رو جوری که هست قبول کردم و دارم ازش لذت میبرم.حسرت هیچی به دلم نیست.

زهرا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 06:39 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

حرفی و سوالی ندارم.
ایشالا که سلامت باشین همیشه.

هوا رو دیدی چطوری شده؟

Nahid پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام. عزیزدل بهترن؟

سلام به روی ماهت
بله خوبه عزیزم
شما خوبی؟خوش میگذره؟اصفهان بودی؟

زهرا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 07:08 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

آره.
دلبری شده!
زمین و زمان قرمز شده :)))

دلبر فقط خودت

مولین پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 07:29 ب.ظ

شب جمعه ی آخر ماه رمضان امیدوارم همه عاقبت به خیر بشن و سلامت. به خصوص صاحب وبلاگ آقای تراویس.

الهی آمین

مرضیه پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 07:52 ب.ظ http://Fear-hope.blogsky.com

سلام
اونجا که در جواب کامنت مرجان نوشتید زندگی رو جوری که هست قبول کردم و دارم ازش لذت میبرم.حسرت هیچی به دلم نیست رو ازش اسکرین شات گرفتم. چیری که دقیقا خود من و همه ما بهش نیاز داریم دقیقا همینه.
چند ماهیه خاموش میخوندمتون دیگه اینو که خواندم روشن شدم. فلسفه جالبی دارید برای زندگی، البته که انتقاداتی هم به سبک زندگیتون وارده مثل همه آدم‌ها

ممنونم ازت مرضیه زیبا و مهربان.
لطف کردی که کامنت گذاشتی،منت سر بنده حقیر گذاشتین.
بازم برام کامنت بزار گل زیبا

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:19 ب.ظ

تراویس پیغمبرمونه.

مرسی
بوس

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:33 ب.ظ

دیگه برات کامنت نمیذارم. چونکه گفتی بوس حوصله ندارم و بدم اومد. خداحافظ.

بوس

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:39 ب.ظ

حرمسرای تراویس. خیلی موذی هستی.

مشکل روانی داری
حالا که اینجوریه بوس به بقیه ولی واسه تو فقط کیرم رو نثارت میکنم.
کیرم گوشه لپت

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:44 ب.ظ

بیشعور. صدبار گفتم از بوس خوشم نمیاد کیرتم به بابا ننه ات بده که درست تربیتت نکردن حرومزاده.

کیرم فقط مال تو هست کس مشنگ

مرجان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:49 ب.ظ

پس تو دهن ننه ات چیکار می کنه؟ تو کس مشنگی که هر دفعه یک سازی میزنی. هرچیم بگی به خودت گفتی من دیگه جوابتو نمیدم. دیدی کس مشنگ تو کلا فحش میدی دردت این نبود که من اسممو نمیگم دیگه ام اسممو نخواهم گفت. ریدم تو مرده و زنده ات.

کیری

هدیه پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:50 ب.ظ

دم‌شما خیلی گرمه مثل قلبتون
اینجور آدما دارن کمیاب میشن !
انشالله همیشه خوب باشید و بنویسید و زندگی رو اونجوری که دوست دارید بگذرونید ...

مرسی عزیزم،خیلی مهربونی.قربونت برم گل قشنگ

خایم تو دهن تراویسه. پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:54 ب.ظ

ریدم تو دهنت.

دوزاری چلقوز

الناز پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:59 ب.ظ

تراویس عشق رو تعریف کن
جهان بینی جالبی داری

مرسی تو هم قشنگ و مهربونی
عشق پذیرفتن آزرده خاطر شدن هست
یکی رو دوست داری،و از دستش دلت خونه ولی چه کنی که دوسش داری،حاضری به خاطرش از خیلی چیزها بگذری.
حالا عشق به فرزند،دوست،همسر،حیوان خانگی یا هر چیزی میخواد باشه

Nahid پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 10:06 ب.ظ

خداروشکر. بله اصفهانم. خوش و سلامت باشید همیشه، انشاءالله.

الحمدالله
ایشالا همیشه سلامت باشید

خاموش پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 10:27 ب.ظ

مهریه ی همسر سابقت چقدر بوده که تموم نمیشه لامصب

خیلی

احسان پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 11:22 ب.ظ

برام سواله چطوریاست ادبیاتت که به نظر خیلی زشت و رکیکه نسبت به خانوما ولی تو کامنتا خیلی اوکی ان باهاش و میگن میخندن
رمزی چیزی میزنی؟!

ادبیات من خیلی اتفاقا محبت آمیز و زیباست
ببین چقدر با محبت جواب همه رو میدم
تو هم داداش گلمی احسان جون.تاج سرمی داداشی.
بازم بیا وبلاگ،کامنت بزار بامعرفت

Y جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 12:58 ق.ظ

وقتایی که فحش نمیدین، نوشته‌هاتون رو دوست دارم. آدم خوبی هستین و برخی مطالبتکن شوخیه ولی بقیه جدی می‌گیرن و فحش میدن.
مرجان رو شخصیت‌شناسی کردید، من چطورم؟

تو خوب و مهربونی
قدر خوبی هات رو کسی زیاد نمیدونه
منتظر یه اتفاقی هستی که قراره بیفته

Y جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:42 ق.ظ

ممنون ازتون. لطف دارید. کاش بیشتر می‌نوشتید.

کاش خودت رو معرفی میکردی

النا جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:42 ق.ظ

چه پست جالبی گذاشتی. منم کم و بیش خوندمت چند ماهیه. توی بلاگ اسکای فکر کنم فعالترین باشی. البته بجز اون وبلاگ تبلیغات های مسخره!
ولی برام جالبه اینقدر علاقه به سکس داری! جالب که نه عجیب و غیر قابل باوره! من به شخصه فقط با کسی که عاشقشم میتونم سکس کنم. عشقم هم خیلی طول میکشه! تا حالا دلم نخواسته بجز شوهرم با هیچ کسی سکس داشته باشم. البته ازدواجم عاشقانه بوده.
خلاصه برام غیر قابل هضمه! که یه نفر اینهمه روابط و تمایل به روابط با ادمهای مختلف داشته باشه!
شوهرمم اخه عین خودمه! بعد من فکر میکردم همه مردها عین اونن و همه زنها عین من :))

سلام النا.
مرسی از محبتت
وبلاگ نویس های فعال دیگه ای هستن،مثل خانوم ف،قره بالا،و خیلی دیگه از سلاطین.
من به سکس به اندازه معقول علاقه دارم،فقط نگاه ویژه ای به عنوان موتور محرکه بهش دارم،دوسش دارم خو.
مرسی ازت
بوچ

Sanam جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام من برگشتم، در جواب النا این رو میتونم بگم که هر وقت سوالی برای ما در ذهنمون شکل میگیره باید به پیشینه اون مسئله رجوع کنیم، در مورد روابط جنسی هم باید به اجداد غار نشینمون رجوع کنیم، اون زمان دو تا مورد خیلی مهم بوده یکی زنده موندن با شکار کردن و دیگری بقای نسل با رابطه جنسی داشتن، و هر مردی که بیشتر این دو تا مورد رو داشت قوی تر بوده و شانس و احتمال زنده بودنش بیشتر، در نتیجه مردها این DNAرو با خودشون قرنها و به طول تاریخ بشریت دارن حمل میکنن و طبیعیه که هر روز و لحظه به سکس فکر کنن، البته فقط فکر نه اینکه روابط متعدد داشته باشن،صحبت بسیار است و مجال کم وارد جزئیات نمیشم

شرط و شروطها چی شد؟

زیتون سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:11 ق.ظ https://melancholymind.blogsky.com/

کاش تهران بودی و مجرد.

گریه ام در اومد
برم جق بزنم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد