یعنی من باید برم پیش طبیب تو مریض خونه واسه دو چیز.اول یه قرصی،چیزی بهم بدن که نخوام همه رو بُکُنم حتی به غلط دوم این که حافظه ام کمی قوی بشه.به حضرت عباس چهار روز وبلاگ رو بستم الان داشتم کامنت ها رو میخوندم و جوابم به کامنت دهنده ها رو، از تعجب شاخ در آوردم.هیچ کس رو نمیشناسم،نمیدونم کی به کی بوده.الان کلی فکر کردم جز خانوم ف که نفسمه،یه دونه قره بالا توی ذهنم اومد و لاغیر.دیگه هیچ کس یادم نمیاد.چقدر هم بوس بوس کردم با همه،ظاهرا وبلاگ نویس محبوبی بودم و خودم خبر نداشتم.
کیر تو این مغز بره،همه دشمنی ها و دشمن ها رو فراموش کردم.حقیقتا انگار روز اولی هست دارم وبلاگ مینویسم.
سلام تراویس مرسی که برگشتی دوباره
سرت سلامت
مرسی دوست گرامی
چه اسم عجیبی داری
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
مهم اینه ما شما رو فراموش نکردیم
قلمت مانا تراویس خان
بوس
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
مهم اینه ما شما رو فراموش نکردیم
قلمت مانا تراویس خان
دوستت دارم عزیزم
ای تراویس بی معرفت، ولی ما شما رو یادمونه.
تو رو یادمه.
ولی خیلی چیزا یادم نیست