دیشب یه فیلم دیگه از داداش قشنگم تیموتی شالامی دیدم به اسم Lady bird، داداشی نقش کوتاهی توی فیلم داشت ولی مثل همیشه قشنگ بازی کرده بود.لامصب هنرپیشه خوبی هست.
فیلم در مورد دختری نوجوان بود که بر سر دوراهی ترک خانواده و رفتن به شهری بزرگ و ماندن در شهر کوچک خودشون گیر کرده.مادر تخمی و بداخلاقی داشت و فیلم قشنگی بود.یه چیزی که توی فیلم خیلی قشنگ بود بازی مادر دختره بود که بسیار خوب درش اورده بود.خیلی از مادرها میرینن تو سرنوشت بچه ها،اگه بچه،خصوصا دختر اگر باشه بخواد حرفی بزنه بر خلاف میلش سخت مخالفت میکنن،قهر میکنن،باهاش حرف نمیزنن،بهش حس عذاب وجدان میدن.خیلی از مادرهای ما اینجوری بودن،الان مادرا کمتر اینجوری هستن.اینایی که گفتم عقده ای بازی هاشون رو در آوردن و بچه هاشون دیگه بزرگ شدن و خودشون تقریبا پیر هستن.بهانه اینجور مادرها هم اینه که من دوستت دارم و به فکر خیر و صلاح خودت هستم.
همین.بوس.
من که این قدر دوستتون دارم چرا شما دوستم ندارین؟
نمیدونم چرا انقدر از این فیلم تعریف میکنن
من حتی نیم ساعتش رو هم نتونستم تحمل کنم
ولی درمورد مامانا موافقم
راستی عنوان پست عااااالی بود
بد ناراحتی این روزا
من با همچین مادری بزرگ شدم، تازه اگه به میلشونم رفتار کنی بازم راضی نیستن،
خیلی سخته