تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تو میری پشت علفها گم میشی،من میمونم و گل اقاقیا

بعد از مدتهای مدید حالم خیلی خوبه.عاشق همتون هستم

دندون عزیز،دوست صبور و مهربونم.

متاسفم.هیچ کلمه دیگه ای نمیتونم بگم.پدر صبور و مهربونت رفت.مطمئنا هر جا که هست الان راحته و از این زندگی تلخ و آدمهاش راحت شد.منو توی غم بزرگت شریک بدون.

انسانی‌که عزم به ‌تنهازیستن نموده‌است باید از خانه و کاشانه خویش به ‌همان نسبت دوری جوید که از جامعه.

خیلی آروم و ساکت داشتیم زندگی میکردیم.تو جنگل های سرسبز مازندران بودیم و من یه کاردمیوه خوری دستم بود که دسته اش شکسته بود.نشسته بودم روی زمین و داشتم با اون کارد کند خاک بازی میکردم.روبروی من سین چشم سبز بود که خم شده بود و زمین رو واسه سبزی های وحشی کنکاش میکرد و طبق معمول همیشه سر من غر میزد که تنبلی و کار نمیکنی و کافری و نماز نمیخونی.من از شنیدن صداش خسته شدم.درازکشیدم و به درختهایی خیره شدم که سالهای طولانی اونجا بودن.چشمهام کم کم سنگین شد و به خواب رفتم و بیدار شدم.

ساعت حدود 5:10 صبح از خواب بیدار شدم.خونه خودم نبودم و هوا دیگه تو این ساعت خیلی تاریک نیست.لباسهای خسته ام رو پوشیدم و غریبانه رفتم سرکار.

برای دوست عزیزم

"خانوم ف"،باور بکنی یا نکنی ولی همیشه به یادت هستم دوست خوب و عزیزم.تو همیشه خواننده خوب و مهربان وبلاگ من بودی.کاش میشد ببینمت.کجایی که دلم واست تنگ شده.

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

کوتاه سخن اول:تو پالادیوم بهمن فرمان آرا رو دیدم و باهاش سلام کردم و چقدر مرد خوبی بود.

کوتاه سخن دوم:زندگی ادامه داره.

کوتاه سخن سوم:وبلاگ رو اگه میبندم به خاطر اینه که بعضی نظرات جدا آزار دهنده هستن.

کوتاه سخن چهارم:هوا خیلی خوب شده و بوی عید رو میشه فهمید کم کم.

کوتاه سخن پنجم:قربون همتون.