تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

مث برفایی تو تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه مث اون قله مغرور بلندی که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی

از این مدل پستها زیاد دارم،چه کنم دلتنگی گاهی هجوم میاره.

وقتی سالها وبلاگ بنویسی،توی یه دوره هایی یه کسایی پیدا میشن که میان و یهو غیبشون میزنه و تو میمونی و یک دنیا دلتنگی‌

دلتنگی اول:یه داداشی داشتم به اسم ژوبین و اسم وبلاگش وجدان بیدار بود،حقیقتا سوراخمون کرده بود.خیلی هم کف کُس بود.فکر کنم بیمارستان روانی،جایی بستری شده،خیلی جاش خالیه.داشی برگرد.

دلتنگی دوم:یه دختری بود،ترمه اسمش بود،خیلی علی الظاهر محبت داشت،همین اواخر بود،نمیدونم چی شد اونم یهو غیبش زد.

دلتنگی سوم:یه وبلاگ نویس بود قدیم ها،اسمش مهدیس بود،حقیقتا خوشگل بود،واقعا خوشگل بود.منم خیلی موس موس میکردم دورش،اونم از من خوشش میومد ولی پلن مهاجرت و یا ازدواج با یه پسر پولدار داشت که من هیچ کدوم نبودم.نمیدونم الان کجاست ولی اگه اینجا رو میخونی امیدوارم خوشبخت شده باشی.

دلتنگی چهارم:کتی،کتی خیلی مهربون بود ولی خیلی مشکوک بود،سینه های درشت و خیلی زیبایی داشت.دو تا شماره ازش دارم از سال ۹۴ ولی هر دو خاموشه.کتی عاشقت هستم هنوز.

دلتنگی پنجم:پریسان.هیچ وقت نفهمیدم چرا و به چه دلیل از من خشمگین هست.فحش هایی میداد که زمین میلرزید.نفرین های مدل پیرزنی میکرد و خیلی بددهن بود.یه عکس تار از خودش داد و فهمیدم همچین مالی نیست.خدا رو شکر کشید بیرون،چند سالی آزار آنلاینم میداد.

دلتنگی ششم:یه دختر دیگه بود اسمش آناهیتا بود،اونم خیلی دوست داشتم،سالها پیش دو سه باری هم بیرون رفتیم،من دوستش داشتم و رابطه پر اُفت و خیز و پر قهر و آشتی داشتیم.بهش پیشنهاد ازدواج هم دادم ولی رد کرد و دیگه ازش خبری ندارم.آناهیتای عزیزم،قربون اون استعداد عجیبت توی زبان آموزی و بازی های کامپیوتری و معماری،امیدوارم که شاد و خوشحال باشی و داداشت کمتر اذیت بکنه.

دلتنگی هفتم:سپیده مشهدی با اون پاهای لاغر و بلند و رون های خوش تراشش که کاری و رسالتی توی دنیا نداشت جز آزار زبانی من.

دلتنگی هشتم:خورشید.جنوبی بود،زیبا بود و مهربون.من هیچ وقت اخلاقم باهاش خوب نبود.امیدوارم از سر تقصیراتم بگذره و روزهای شادتری توی زندگیش داشته باشه.

دلتنگی نهم:یه خانمی بود اسمش یادم رفته،خانومی اسم مستعارش بود،وبلاگی داشت و مهربون بود.امیدوارم بچه دار شده باشه.

دلتنگی دهم:مدیکو.خانمی بود که دانشجوی پزشکی بود ولی جذب نتورک مارکتینگ شده بود و پدر بداخلاقی داشت.امیدوارم تا الان دکتر شده باشه و پولدار.

همین.دوستتون دارم.بوس


بمن بگو، بگو، چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را ز شاخه ها؟ بمن بگو، بگو، چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟

این هوش مصنوعی Chatgpt حقیقتا چیز عجیب و باهوشی هست،خیلی زیبا و بدون حاشیه و جانبداری به همه سوالات جواب کامل میده و از زیر سوالات خاک بر سری یه جورای ظریفی در میره.

میدونم ناراحت میشن خانم ها ولی باور بفرمایید این هوش مصنوعی رو کمی رنگ و لعاب احساسی بهش بدن و ذخیره اش بکنن روی یه هارد و بزارنش تو ی یکی از این سکس دول ها،دیگه هیچ مردی سراغ زن ها نمیره،اصلا هیچ مردعاقلی نه دنبال دوست دختره میره و نه ازدواج میکنه.هر وقت هم از پوسته اش خسته شد آدم میره عوضش میکنه پوسته رو و یه تایلندی میزاره یا یه برزیلی ممه گنده میزاره.دقیقا تا زنده هستیم داره داستان فیلم Her اتفاق میفته.

صد البته این هوش مصنوعی هم میتونه توی پوست یه مرد هم قرار بگیره،یه مرد خَرکی سیاه پوست با کیر گنده ای که اصلا حین کار نخوابه و آبش هم مثل ۹۹.۹ درصد از مردها زیر یک دقیقه نیاد.

امیدوارم کاسه کوزه این هوش مصنوعی رو جمع کنن بره پی کارش وگرنه بدجوری روابط به گا میره.

پانوشت:داداشی ها ببخشید اون ۹۹.۹ درصد همه خودم بودم،شماها ماشالا همتون کمرتون از فولاده.