تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

مؤمن با برادر مؤمنش فریبکاری نمی ‌کند و به او خیانت نمی‌ ورزد و او را خوار نمی‌ سازد و به او تهمت نمی‌ زند

سخن اول:حالا که توی خبرها میبینم هر آدم فراموش شده جنده توجهی با طرح یه مسئله تجاوز و تعرض بهش دنبال حاشیه و در کانون توجهات قرار گرفتن هست یاد خاطره ای از خودم افتادم که بی مناسبت نیست مطرح کردنش.

حدودای سال ۹۴ یا ۹۵ بود که من یه گروه تلگرامی ساختم واسه وبلاگ و اون موقع ها هم تلگرام فیلتر نبود و وبلاگ ها خواننده زیادی داشت،توی اون گروه دخترها و پسرهایی  عضو بودن و هی افرادی هم هی میومدن و میرفتن اما نزدیک ۲۰ نفر عضو ثابت داشت.توی اون گروه مشخصا سه دختر به پی وی من اومدن و حرفهای تحریک کننده میزدن و در مورد مسائل جنسی حرف میزدن و عکسهای نیمه لخت با پوزیشن هایی که من میگفتم واسم میفرستادن و ویس های سکسی میدادن و مشخصا هیچ اجباری نبود توی کارهاشون و با میل و رضایت قلبی خودشون بود و هیچ فشاری از سمت من نبود و در واقع خود اونها بودن که شروع کننده بحث های جنسی و لاس زدن بودن و منم صد البته که خوشم میومد و ادامه میدادم.چند وقتی اینجوری گذشت تا اینکه رفتارهاشون عوض شد و ظاهرا متوجه شدن که من با دخترهای دیگه گروه هم در ارتباط هستم و منم منکرش نشدم و وقتی اعتراض کردن از گروه اخراجشون کردم.شاید الان مضحک و خنده دار به نظر بیاد ولی اون موقع این مسائل جدی بود.بعد از اون این دخترها خودشون گروه جداگانه ای زدن و از چت های من اسکرین شات گرفتن و من رو به عنوان یه هرزه جنسی به جامعه وبلاگ نویس و بقیه اعضای اون گروه معرفی کردن.

حرف من اینه که اون دخترها خودشون به پی وی من اومدن،خودشون به من عکسای لختی از خودشون دادن،خودشون ویس های سکسی میدادن که دوست داریم واست بخوریم و خیلی مسائل شرم آور دیگه که بیانشون از ادب خارج هست.منم فقط ادامه دهنده راه بودم و چیزایی میگفتم که اونا میخواستم،خوشم میومد از اون جریانات،هنوزم خوشم میاد از این کارها و چت ها و احتمالا تا اخر عمرم هم خوشم بیاد.ولی هیچ اجباری وجود نداشت توی اون روابط،منم شروع کننده نبودم.سالها سکوت کردم در مورد اون جریانات و به نظرم چیز مهمی نبود که بخوام در موردش حرف بزنم.اما وقتی میبینم افرادی که اکثرا هم زن ها هستن و میان ادعاهای کذب و تهمت هایی به دیگران میزنن مبنی بر تعرض و تجاوز باید ابتدا به رفتار خودشون نگاه بکنن بعد طرح ادعا بکنن و دیگر این که طرح ادعاهای واهی تجاوز و تعرض صدای افراد مظلومی که واقعا بهشون ظلم شده رو خفه میکنه.

سخن دوم:وقتی حرف از تجاوز میشه همه و همه مردها رو مقصر میدونن،اما تجربه شخصی من اینه که زن ها بیشتر مردها رو مورد بی اخلاقی و تجاوز و تعرض و توهین قرار میدن.من یوسف پیامبر نیستم،برد پیت نیستم،جرج کلونی هم نیستم اما جدا میگم توی سالهایی که کار کردم بارها بدون این که خودم بخوام دستم رو گرفتن،دست روی کمرم گذاشتن،حتی دست به کیرم هم زدن،بهم توهین کردن زنها بدون دلیل،به شکل سیستماتیک توی محیط کار توسط مسئولین خانم مورد تحقیر واقع شدم و اون قدر این مسائل توی تهران و شیراز واسم پیش اومده که عطای کار کردن رو به لقاش بخشیدم و راننده اسنپ شدم.این ها رو من کجا بیان کنم؟اولین چیزی که یه مرد پس از بیان کردن این مسائل میگه خندیدن بهش و مسخره شدنش هست که اومدن کیرتو گرفتن و تو ناراحتی؟؟ولی واقعا من ناراحتم،من از دستمالی شدن بدون اجازه بدم میاد.اما چون مرد هستم اگر این موضوع رو بیان کنم خنده دار و احمقانه به نظر میاد.

چیزی که من متوجه شدم اینه که اگر مسئولت و رئیست یه خانم باشه و تو تحت عناوین مختلف واسش هدیه نخری،پاچه خاری نکنی،جلوی تحقیر و توهین های سیستماتیکش کوتاه نیایی،هر جوری که خواست باهات رفتار کرد و تو چیزی نگفتی اون وقت میتونی توی محیط کار بمونی.و کافیه به مدیر اون مجموعه یک کلمه حرف بزنی اون وقت بازنده داستان هستی.و نهایتش هم اگر بتونی ثابت بکنی که حق با خودت هست اون زن گریه میکنه و دوباره ورق بر علیه اون مرد بر میگرده.

سخن سوم:وقتی حرف از تجاوز میشه،هیچ کس در موزد پسربچه هایی که توسط دخترخاله هاشون و دخترای فامیلشون دستمالی میشن حرفی نمیزنه.من خودم موارد زیادی دیدم و شنیدم که پسربچه ها توسط دخترهای فامیلشون یا حتی خواهراشون دستمالی میشن.

دختری دیدم خجالت لت لت لت لت میکشید

دارم کتاب "راز تولد" از یاستین گوردر رو میخونم.حالا خوندم میام میگم کتابش چطور بود.

در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر کس براى خدا تواضع کند، او را بالا برند و هر کس تکبر ورزد او را پَست گردانند.

دارم بازی فوتبال ایران و الجزایر رو میبینم.

این قدر که این جواد خیابانی کس شعر میگه هیچ کس توی دنیا کس شعر نمیگه.مرتیکه خر عن نمیدونم چه قدرت و چه مافیایی داره که کنارش نمیزارن.

حرص و تکبّر و حسادت، انگیزه هاى فرورفتن در گناهانند

۱۸ صفحه از کتاب "ورونیکا تصمیم می گیر بمیرد" نوشته پایولو کوئیلو رو خوندم و کتاب رو پرت کردم یه گوشه.خارکسته کونی همش داره از خودش حرف میزنه توی کتاب حالم به هم خورد.مثل این مهران مدیری منحوس و متظاهر که قبل هر برنامه دورهمی مهمونا باید ازش تعریف بکنن.مرتیکه فاسد خود شیفته.

با سه صفت محبت و دوستی به دست میآوری : 1.انصاف در معاشرت 2.همدردی با دیگران در خوشی و ناخوشی 3.برخورد با قلب پاک و سالم.

توی روزهای خیلی سختی هستم.نمیخوام خیلی بسط و شرح بدم الان میگین دوباره داره چس ناله و عر و عور میکنه.ولی عجیب توی همین روزها یکی توی وبلاگ بهم پیام داد باهام حرف بزن و چیزایی بگو که به هیچ کس نمیگی.خیلی خوشحال شدم و واقعا نیاز داشتم تا با یکی صحبت بکنم،چت بکنم و دلداریم بده و بگه چیزی نمیشه و همه چی درست میشه.ولی افسوس که اونم فقط همون یه پیام رو داد.

به هر حال کمی اوضاع داره بهتر میشه.و از اون موقعیت بد گذشتم ولی دیشب که تا صبح توی بیمارستان بودم دلم واقعا کسی رو میخواست باهاش چند کلمه چت بکنم یا تلفنی حرف بزنم.

ببـین ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺟـــــــــــــــــــــــﺎﻡ ﺑﺎﺷﯽ … ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑــــــــــــــــــﺎﻡ ﺑﺎﺷﯽ … گفتـم در جریان باشی …

چند سال پیش که دوباره ازدواج کرده بودم یه دختری ازم پرسید که چرا دوباره ازدواج کردی؟منم بهش گفتم زندگی همیشه سخت و تلخ و جانکاه هست،پس چه بهتر یه نفر همراه آدم باشه تا این بار سنگین تنهایی رو با هم بکشیم.بعدش دیگه هیچی نگفت.احتمالا تو دلش گفته یارو چه کس خلیه.

یه دختر تیر ماهی میتونه تنها دلیل التماس های کودکانه یک مرد باشه که غرورش زبان زد عام و خاص باشه

دیشب حدودای ساعت سه نصفه شب بیدار بودم و خوابم نمیومد و داشتم به این فکر میکردم که این دست و پا زدن های آدمی واسه پیدا کردن حیات توی کرات دیگه به این خاطر نیست که بگیرن بکننشون یا زیرشون بخوابیم و لالنگشون بریم و کس بدیم بهشون بلکه به این خاطره که ما انسانها سخت احساس تنهایی داریم و میخواهیم کسی پیدا کنیم که مثل خودمون باشه.

پانوشت:عناوین پست هام بی ارتباط ترین هستن به خود پست.

ترینیتی: شش ساعت پیش حاضر بودم جون خودم رو برات بدم. می دونی توی شش ساعت گذشته چی تغییر کرده؟ نئو: نه! ترینیتی: هیچی!

فیلم سه گانه ماتریکس رو دیشب و امروز دیدم.یعنی با ساختن قسمت چهارم گه زدن به همه چیز،ماتریکس یه فیلم دارک و فلسفی و سایبرپانکی و کالت برای همه دوران هاست،اما قسمت چهارمش یه فیلم کس خلی همجنسگرایی مارولی احمقانه و بی معنی هست که هیچ لزومی به ساختش نبود،برادران واچوفسکی که کیر و خایه رو کندن عقلشون رو هم باهاش از دست دادن.

همه چیز زمانی دگرگون شد که من متوجه شدم تنها انسانی در روی این کره ی زمین نیستم که دچار وحشت و هراس شده ام

متوجه شدم وضعیت مالی ام رابطه مستقیمی با کیرم داره،هر چی وضع مالی ام بهتر بود اضافه کاری هم بیشتر میکردم و اما الان که اومدم شیراز و بی پول شدم دیگه هیچ کاری نمیکنم.

پانوشت:اضافه کاری مثلا اصطلاح محترمانه کس و کون کردن هست.اگه فکر کردین مودب شدم سخت در اشتباهین

آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع، حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم…

سالهای سال پیش یه وبلاگ نویسی رو میشناختم به اسم آناهیتا که ناگفته پیداست اونم دوست داشتم.چند تا وبلاگ هی ساخت و بست و بعدش هم توی بیان وبلاگ نوشت و اونم بست.اما زیباترین پستش شاید پست آخرش بود که برای همیشه خداحافظی کرد.و یه موزیک فوق العاده هم گذاشت پایین پستش.دلم میخواد یه روزی با همون آهنگ منم از وبلاگ نویسی خداحافظی کنم و برم دنبال بچه بزرگ کردن و زندگی خانوادگی.ولی انگار همیشه قراره جوون بمونم و با یه پیک عرق کس خل جمع بشم و با دخترها برقصم و هیچ وقت بزرگ نشم.اسم آهنگ رو مینویسم.حتما گوشش بدین،مناسب یه وداع تلخ و جانکاه هست.وداعی که سخت منتظرش هستم.

اسم آهنگ: el deguello