بعضی وقتها فکر میکنم عدم توفیقم در نداشتن یه دوست دختر نداشتن ماشین هست.گلی هم حرفهایی راجع به ماشین زد که منو تو فکر فرو برد.
پس این همه پسر آسمون جل بی پولِ مزخرف که یک ریال هم ته جیبشون ندارن چطور دوست دختر دارند؟
لعنتی،من معنی عمیق ترین فیلمهای فلسفی رو میفهمم،من میتونم خیلی از چیزهای عمیق رو درک کنم اما تو پیدا کردن یه دوست دختر موندم،چرا نمیتونم کاری بکنم که یه دختر دوستم داشته باشه؟شاید گلی بعدها دوستم داشته باشه،شاید اگه ماشین داشتم دوستم داشته باشه.
بعد از مدتها یه کار کردم که دوست داشتم،رفتم موزه هنرهای معاصر وتو سالن سینما تک فیلم درخت زندگی رو دیدم.اونجا خیلی خوش گذشت.چون توی محیطی بودم که لیاقتش رو داشتم.دوتا هنرپیشه هم اومده بودن که اسماشون رو نمیدونستم.با یه مردی آشنا شدم که به نظرم همجنسگرا میومد و اصرار داشت که بعد از فیلم با هم بریم انقلاب،هر چقدر به مغزم فشار آوردم دیدم من که همجنسگرا نیستم و در صورت بودن هم این یارو از اون تیپا بود که نه دوست داشتم بکنمش نه دوست داشتم بهش بدم.لذا بعد از فیلم پیچوندمش و رفتم توالت.اونجا با یه زن میانسال هم آشنا شدم که بهم گفت من از دوستای فلانی هستم.فلانی یه زنیه که تو تئاتر صاحب نامه و من بهش گفتم علاقه ای به تئاتر ندارم.با هم راجع به فیلم حرف زدیم و دیدم که خیلی اطلاعات نداره.بعد از اتمام فیلم من داشتم یه تابلو رو میدیدم که یه دختری بهم گفت فیلم چطور بود؟و با هم کلی راجع به فیلم حرف زدیم.دختر با معلوماتی بود.نتونستم بهش حالی کنم که دوست دارم دوباره ببینمش.خداحافظی کرد و رفت.
در طی زمان بهم ثابت شده که من فقط برای زنای میانسال و مردای همجنسگرا جذابیت دارم.