تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

معجزه است که زمین با مرگ زنده است.

ناصر حجازی چقدر دوست داشتنی بود.

دلم برای پدرم تنگ است.

اگر خورشید نابود شود، تا هشت دقیقه ی بعد اصلا متوجه نخواهیم شد چونکه این هشت دقیقه زمانی است که طول می کشد که نور به ما برسد. برای هشت دقیقه زمین همچنان روشن می ماند و ما گرما را احساس می کنیم. 
یک سال از مرگ پدرم گذشته بود و من احساس می کردم که هشت دقیقه ی بین من و پدرم، در حال تمام شدن است.
فوق العاده بلند و بسیار نزدیک/ استفان دالدری

اندک اندک،جان به مستان میرسد

میخواستم بیام و بگم امروز سالروز تولد یه اسطوره بزرگه به اسم رابرت دنیرو هست،اما دیدم اسطوره های واقعی کسایی بودن که تو همین روز و تو سال 65 به وطن برگشتن.اسرای عزیز جنگ تحمیلی،همون مردان پاکی که سالها تو اسارت بودن و سرافرازانه به خونه برگشتن.هیچ کس نمیتونه درک بکنه که اسارت چقدر بد و تلخ و ناگواره.

من دست و پای همه کسایی که به خاطر این کشور به جنگ رفتن و کشته و اسیر و مجروح شدن میبوسم.مردای واقعی بودن اونا،مردای واقعی.من همیشه تحسینشون میکنم.

ننگ بر بشریت

چرا این کشتار مصر تموم نمیشه؟

صدها نفر دارن بیخود و بی جهت کشته میشن،من نمیتونم تحمل کنم این همه حماقت رو.

وقتی آدم یک نفررادوست داشته باشدبیش‌ترتنهاست.واگرآن آدم کسی باشدکه تورابه سکوت تشویق می‌کند،تنهایی تو کامل می‌شود

چند روز پیش با یه دوستی رفته بودیم بیرون و من بهش گفتم که هیچ چیز واسه یه مرد مثل برادر نمیشه و اونم گفت که واسه یه زن هم هیچی مثل خواهر نمیشه،نمیدونم چرا اما حس کردم خیلی تنهاست تو زندگیش،مثل خودم.اون لحظه تو کسری از زمان این به ذهنم رسید که کاش دختر بودم و دوستش بودم،کاش دختر بودم و خواهرش بودم،کاش یه جوری بود زندگی من که میتونستم کاری بکنم هیچ وقت احساس تنهایی نکنه.

برادر پشت برادر است

عصری بین خواب و بیداری بودم بودم که برادرم تلفن کرد و آدرس یه جایی رو ازم گرفت.منم واسش توضیح دادم که کجاست اما نمیفهمید دقیقا منظور من رو تا آخر صدام رو بردم بالا گفتم با هم فلان جا رفتیم.بعد گفت که الان یادم نیست و کار زیاد تمرکزم رو از بین برده و از این حرفها.الان که به عصری فکری میکنم میبینم که خیلی بد حرف زدم.دلم میخواد با یه پیچ گوشتی مغزم رو در بیارم و برم پیش برادرم و بیدارش کنم و  دستاش رو ببوسم و بهش بگم ببخشید

منم شیشه رو به سرما

من واقعا نمیدونم چرا خیلی از آدمها فکر میکنن من خیلی زرنگ هستم یا منحرف هستم یا دختر باز حرفه ای هستم یا زبون باز هستم یا خیلی کامپیوتر حالیم میشه یا.....

آیا برای اینکه ببینیم باغ زیباست باید باور کنیم که پریانی هم ته باغ هستند.

من نمیدونم اینا که نظرات تبلیغاتی میزارن از یه نرم افزار استفاده میکنن یا خودشون هی میرن تو وبلاگها و نظر میزارن.کارشون خیلی عجیبه،یعنی درآمدی هم از این کار دارن؟

فرصت لذت بردن از خوشی ها را به بعد موکول نکن .

بعد از مدتها واسه خودم یه چیز خوردنی خریدم،در واقع مجبور شدم که خریدم،هیچ غذایی تو خونه نبود و مجبور شدم برم بیرون و یه پیتزا بخرم و بیارم خونه بخورم،بهش گفتم یه پیتزای قارچ وگوشت بده و وقتی اومدم خونه دیدم یه پیتزا داده بهم و من نفهمیدم که این قارچ و گوشته یا یه چیز دیگه؟در واقع هر نوع پیتزایی به من میداد من نمیتونستم تشخیصش بدم.

موقع خوردن پیتزا یاد یه دختری افتادم که تو کار قبلیم بود،اسمش منیژه بود و 42 سال داشت و عاشق پیتزا بود.شب که میشد پدر ما رو در میاورد و مجبورمون میکرد تو اون سرماو برف بلند شیم بریم بیرون واسش پیتزا بگیریم.من همیشه میرفتم چون منیژه رو خیلی دوست داشتم.ام اس داشت و میدونستم چند سالی بیشتر زنده نمیمونه.ولی صورتش خیلی زیبا بود و من همیشه بهش میگفتم که خیلی خوب موندی منیژه و واقعا خوب مونده بود.دلم میخواد ببینمش اما نمیدونم کجاست و هیچ کس هم خبری ازش نداره.فقط یه عکس از منیژه دارم.مربوط به شب یلدا میشه که من و اون نشستیم وسط آشپزخونه و داریم انار دونه میکنیم.فقط دستای منیژه تو عکس افتاده که واسه من شاخ گذاشته.چقدر دلم واسش تنگ شده.

منیژه هیچ گناهی تو زندگیش نکرده بود اما خیلی عذاب میکشید.دلم خیلی واسش تنگ شده.اگه یه روزی دیدمش دستاش رو میبوسم.

میشل هانکه و ژان لوک گدار

عصری باز اومدم یه فیلم از مشائیل هانکه ببینم که نتونستم بیشتر از 10 دقیقه اولش رو ببینم.آخه چرا این قدر معروف شده،وقتی فیلمهاش هیچ جذابیتی ندارن؟؟