تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

از زبانت همین اندازه برایت بس است که راهِ هدایت را از گمراهی آشکار سازد.

زندگیم از روال بیهودگی خارج شده و با کلی دختر و پسر جدید و شاد و باحال آشنا شدم.همه چیز داره تغییر میکنه و منم یه آدم دیگه دارم میشم.

زندگی ادامه داره/جلوت یه دامه دائم

توی این دنیای بی در و پیکر

دنبال تیکه گم پازلیم

روح من بی کار است / مثل یک میکده در مرز کسالت هستم

دوست دارم برم خارج زندگی کنم.روح ناآرام من باز بهانه گیر شده.هیچ کس نمیدونه فردا چی میشه.

زندگی بهشت است و ما همگی در بهشتیم،اما آن را نخواهیم دید.


سالها پیش رمانی خوندم به اسم"برادران کارامازوف" که فصلی داشت به اسم"برادر پدر زوسیما" که خیلی زیبا و قشنگ نوشته شده بود.خیلی گشتم تا اون رو دوباره پیدا کنم.و الان پیداش کردم و تقدیمش میکنم به شما.ببخشید اگر کیفیت تصویر پایین هست.

الهی! بود و نابود من تو را یکسان، از غم مرا به‌شادی رسان.

در زندگی همه ما لحظاتی وجود داره که بعد از اون یه آدم دیگه میشیم و دفعتا تغییر میکنیم.خوب این خیلی هم خوب نیست،ولی زندگی و آدمها این بلا رو سر ما میارن.میدونید یک بار باید بشینیم و با خودمون فکر کنیم،گریه کنیم،ضجه بزنیم و بلند بشیم و از خاکستر غم و اندوه بیرون بیاییم و همه آدمهایی رو که بهمون حس بد میدن رو بزاریم کنار و زندگی رو از نو شروع کنیم.

چند وقت پیش واسه این که خودِ گم شده ام رو پیدا بکنم تنهایی راهی سفر خیلی کوتاهی شدم.(البته هنوز اون سفر طولانی تنها رفتن تهران تا قشم رو توی سرم دارم.) القصه،جایی در جنگل از ماشین پیاده شدم.ابرها رو میتونستم توی دستام بگیرم و روبروم جنگلی بود و من تنهای تنها وسط یه جایی که ابرها و دشتها و درختها احاطه اش کرده بودن.نشستم روی زمین،رخوتی عجیب وجود من رو در بر گرفت و به ابرها خیره شدم و ناخودآگاه گریه ام گرفت.برای همه روزهای تلخ و دعواها و سختی هام گریه کردم،برای تمام روزهای رفته و آدمهایی که توی زندگیم از دست دادم گریه کردم و به حال خودم اشک ریختم،ولی فهمیدم که زندگی همینِ،زندگی شاید همین روزهایی باشه که دارم سپری میکنم،هیچ وقت هیچ لحظه ای برنمیگرده و عقربه های ساعت واسه دل هیچ کسی کند تر و تند تر نمی رن و زندگی ادامه داره.به خودم و زندگیم و جایی که بودم نگاه کردم.دیگه غصه خوردن واسه من کافیه.بلند شدم و ابرها رو بوسیدم و با یه قلب پر از امید به زندگی برگشتم.

صبورم که باشم نه طاقت ندارم نبینم تو رو

ترانه"دلخوشی" از امیرعباس گلاب عجب ترانه ای هست.داغانه داغانه.و همین طور ترانه "لعنت" از همین امیرعباس گلاب و امین قباد.گوش بدین،فقط گریه کردین با مسئولیت خودتون

ولی خوب در نهایت سیجل و جی جی رو عشقه.آهنگ پیشنهادی امروز"کی خوبه؟کی بده؟" از سیجل و جی جی و لیتو.یه ترانه رپ واقعا زیبا و پرمعنی که من از شنیدنش خسته نمیشم.

خسته از خستگی های این دل وامونده

حرف تازه اول:امروز که از سفر اومدم همش مریض بودم،نمیدونم والا پس اگه من برم سفر خارجی و اونجا همه چیز آزاده خودم رو نابود میکنم.

حرف تازه دوم:هیچ وقت هیچ کس رو بت نکنید واسه خودتون.اینو قبلا گفتم دوباره هم میگم هیچ انسانی خاص نیست و همه ما برده احساسات خودمون هستیم.انتظار همه چیز از همه کس داشته باشین.

حرف تازه سوم:شبیه سوسمار شدم.

حرف تازه چهارم:مسافرت خیلی خوبه و این که بیشترین زمانی که نیاز به مرخصی داریم وقتی هست که از تعطیلات میاییم.

حرف تازه پنجم:دقیقا یک سال پیش این پست رو نوشتم.و چقدر عجیبه زندگی.

حرف تازه ششم:پارسال همین وقتها بود که از بس که تنها بودم کم کم داشت زیر سرم بلند میشد.میتونستم ازدواجم رو به هم نزنم و شکست مالی و عاطفی نخورم،ولی هر غلطی هم که دلم خواست بکنم.عوضش ترجیح دادم قدم در راه پر پیچ و خم طلاق و دادگاه و کلانتری بزارم ولی مجرد باشم و غیرمتعهد و هر کاری که دلم بخواد بکنم.

حرف تازه هفتم:ترانه ای هست به اسم" منو بغل کن" که خواننده اش نلی و نازی  هستن و یه ترانه کاملا دخترونه هست که به روحیه منم میخوره.خیلی قشنگه

مورد ستم قرار‌گرفتن، بهتر از ستم‌کاربودن است

من اگر زن بودم همیشه و همیشه پابند میبستم.

من اگر زن بودم موهام رو آبی میکردم.

من اگر زن بودم ناخنهای بلندی داشتم و هر روز یه لاک متفاوت با روز قبل میزدم.

من اگر زن بودم با هیچ پسر بی قابلیتی دوست نمیشدم و اجازه نمیدادم هیچ کس دلم رو بشکونه

من اگر زن بودم شلوار جین برمودا میپوشیدم تو خونه با پیراهن کوتاه بدون آستین صورتی

من اگر زن بودم یاد میگرفتم که همیشه مهربون باشم

من اگر زن بودم عشق گمشده خیلی ها میشدم

زنــدگی ادامه داره /جلوت یه دامه دائم/که میوفتن توش حتی مُخای سالم

نمیگم امروز چی دیدم و با کیا بودم و چی کار کردم و از میم و نون و گ هیچی نمیگم چون پشت سرم حرف در میاد،در صورتی که من پاک ترین و تنها ترین مرد خدا هستم.ولی یه چیزی رو میگم و اونم این که گاهی دختر بودن سخت ترین کار دنیاست.خیلی زندگی واسه بعضی از دخترها سخت میگذره.بمیرم واسشون