تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

حرفهای تقریبا آخر

شاید دیگه کمتر و کمتر نوشتم تا روزی که دیگه هیچی ننوشتم.گفتنی ها رو گفتم و دیگه چیز زیادی واسه گفتن نمونده.این گروه هم میمونه یادگاری از من واسه شما مخاطب عزیز و خوبم.اونجا تبلیغ بکنید و چت بکنید و حرف بزنید و پروکسی بگیرید و ....

بوس 

بوچ

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد


لینک گروه تلگرام تلگرام:

t.me/+PglZBcLEFN

https://t.me/+PglZBcLEFNs4ZjU8


بوس 

بوچ

بوج

نادان ترینِ مردم، نیرومندترینِ آنان در باور به برتری خویش است، و داناترینِ مردم اوست که به خود بیشتر اتهام زند

بوس اول:اگه شما مجردا اجازه بدین ما متاهل ها هم یه دوست دختر برداریم.مجردها مخصوصا این دهه هفتادی ها همه رو برداشتن واسه خودشون.خراب هم میکنن کیس ها رو و قدر دان نیستن.

بوس دوم:احساس میکنم به شدت میل و کشش جنسی توی جوون های امروزی کم شده،یعنی میبینی همه شبیه هم شدن و زیاد هم کاری به هم ندارن.دختراشون هم گاها شاکی میشن که این پسرا چرا لاس نمیزنن و نمیان جلو.چه میدونم والا،ما هم که آتیش از کونمون میزنه بیرون و دائم الحشر هستیم این قدر زدن تو سرمون که خجالت میکشیم بگیم عاشق کص هستیم.

بوس سوم:یه سری از آدمها من توی زندگی واقعی و مجازی ام دیدم که به نظرم بیماری روانی دارن.من تحصیلات روانشناسی ندارم ولی اطمینان دارم که بیمار هستن و اونایی هستن که هی پاپیچت میشن و کونت رو پاره میکنن تا باهات دوست بشن یا باهاشون ازدواج بکنی بعد بنا به هر دلیلی اگه نخواستی باهاشون ادامه بدی الکی الکی تبدیل میشن به بدترین دشمنت،جوری که تا زندگی ات رو به باد فنا ندن ول کن نیستن و تو میمونی اینی که تا دیروز تا همین امروز صبح بهترین دوستم،زنم،نامزدم بود چطور شد یهو به این آدم تبدیل شد.خدا نصیب هیچ کس نکنه.

بوس چهارم:دوست دارم زودتر عید بشه.

بوس پنجم:بوس بوچ

اگر می خواهی پس از مرگ فراموش نشوی یا چیزی بنویس که قابل خواندن باشد یا کاری کن که قابل نوشتن باشد.

تو این ده سال و خرده ای که وبلاگ داشتم بالای ده هزار بار در جواب کامنت دخترها و حتی بعضی پسرها گفتم که به هم شماره بدیم ولی عملا کمتر از ۵ نفر به من شماره دادن.

مهربان باشید،شاید فردایی نباشد.

مهم نیست که با چه طوفانی روبرو هستید باید بدانید که خدا شما را دوست دارد. او شما را رها نکرده است

یه لیست از فیلمهای امریکایی هستن که بیشترشون مربوط به دهه ۹۰ میلادی و تا دهه اول قرن بیست و یکم که هنرپیشه های مشترکی دارن و همه این فیلمها کمدی و قشنگ هستن.توی اینترنت چیز زیادی در مورد این گروه پیدا نمیکنید ولی فیلمهاشون همه جا واسه دانلود هست و شاید خیلی هاشون رو دیده باشین.به این گروه میگن frat pack که نمیدونم معنی فارسی اش چی میشه و دسته برادران معنی اش کردن.

این گروه از هنرپیشه ها از اوائل دهه ۹۰ میلادی کارشون رو شروع کردن و معمولا شامل ویل فارل،بن استیلر،اوون ویلسون،لوک ویلسون،استیو کارل،جک بلک و وینس وان هستن.



آن کس که با سهل انگاری می نویسد، در وهله اول ثابت می کند که خودش هم ارزش چندانی برای افکارش قایل نیست

قصه شبانه اول:خیلی دلم میخواد به جای این روزانه نویسی،چرت و پرت گفتن و کس شعر نویسی یک داستان بنویسم یا یک قصه بگم یا در مورد یک فیلم نقد و تحلیلی بنویسم و دیگران من رو تحسین بکنن.کاش میتونستم.

قصه شبانه دوم:اون موقع که تازه اومده بکدم شیراز،نونوایی های بربری خیلی خلوت بود،و این دوستای شیرازیمون میگفتن که کی نون بربری میخوری،نون بربری مال افغانی هاست و یکی هم تو نونوایی بود که میگفت من بربری میخرم که بریزم جلو قُمری ها.حالا یک سال و چند ماه گذشته از نزول اجلالم به شیراز،نمیدونم چه اتفاقی افتاده که نونوایی بربری ها جای سوزن انداختن نیست.حالا همشون واسم بربری خور شدن.

قصه شبانه سوم:مثل پیرمردها دوست دارم همش غر بزنم،زانوهام هم درد میکنه.فکر کنم واسه سرما و ترمز و کلاچ باشه،خوشم نمیاد دارم مثل پیرمردها میشم.

قصه شبانه چهارم:یه رفیقی داشتم توی این وبلاگ به اسم برنتین،فکر کنم باهام قهر کرده.

قصه شبانه پنجم:احساس میکنم این شوشول ما رو که تو بچگی ختنه میکنن کار جالبی نباشه.روی رشد کیر و ارضا تاثیر منفی میزاره.البته فقط احساس میکنم.دلیل علمی ندارم واسه حرفام.

قصه شبانه ششم:توی تلگرام میشه روی یه خط دو تا اکانت داشت؟؟؟

دوتا گوجه‌فرنگی با هم دعوا می‌کردن.. یه گوجه‌سبز میاد جداشون کنه گوجه‌فرنگی‌ها می‌گن: سید تو دخالت نکن!

از اونجایی که خانم ف دستور دادن هر روز پست بزارم منم با یه نوشته بی محتوای دیگه باز هم در خدمت شما خلق الله هستم.

سخن اول:به نظرتون تو تلگرام گروه بزنیم و بریم پی وی همدیگه و لاس بزنیم یا نه؟حداقل باید ۲۰ نفر بشیم،همه هم نباید دختر باشن.پسر هم باید بیاد.

سخن دوم:گلاب به روتون مدفوعم سفت و سیاه شده،انگار خون توش هست،نکنه سرطانی چیزی گرفته باشم.خدایا خودت کمک بکن.

سخن سوم:صبح زود ساعت ۷ زدم از خونه بیرون،عزیز دل رو بردم کلاس یوگا.الان که ظهر شده نه میتونم بخوابم و نه میتونم برم بیرون دنبال رزق حلال،نه دلم میاد بهش بگم نمیرسونمت.خودش میگه میرم ولی منم دلم نمیاد تو سرما بره تو ایستگاه اتوبوس.همش تقصیر این بی خوابی های شبانه هست.مثل بچه آدم اگر ساعت یازده،دوازده خوابم میگرفت.الان اینجوری نبودم.

سخن چهارم:پارسال که اومدم شیراز رفتم یه جایی یک ماه کار کردم و یه چک ضمانت دادم و بعد یک ماه ترک کار کردم.الان خارکسته ها بهم چک ضمانتم رو نمیدن.چه آدمهای عنی.

سخن پنجم:هیچ،بوس،بوچ.

حق فرزند بر پدر این است که مادر او را گرامی بدارد..

از اونجایی که میدونم دلتون برای نوشته هام تنگ میشه حتی اگر چیزی به ذهنم هم نرسه براتون مینویسم که خوشحال بشین و برام دعا بکنید.

سخن اول:قبلا تخمام خیلی تیر میکشید الان خوب شده ولی کونم میخاره،قشنگ تو حموم میشورم کونم رو،بعد مستراح هم میشورم،ولی کونم میخاره.شاید پشم داره کونم و باید با واجبی کارشون رو یک سره بکنم.حرف کون اومد و یاد خاطره ای افتادم.دوران نوجوانی همه باورهامون در مورد مسائل جنسی از رفیقامون و حرفهای توی خیابون بود.مثلا یکی از باورها این بود که اگر کسی کون کسی بزاره و آبش رو بریزه تو کونش،از آب طرف یه کرم هایی به وجود میاد توی کون اون طرف مقابل که شروع میکنن به حرکت و تا کون ندی و دوباره آب جدید نریزن تو کون طرف اون کرم ها آروم نمیشن.واسه همین هم هر کی کونش میخاره یعنی تو کونش کرم داره و اون کرم ها هم فقط با آب کیر تغذیه میشن.

سخن دوم:امروز رفتم اطراف شیراز،شاید باورتون نشه،ولی توی شیراز آفتاب عالم تاب بود و وقتی کمی از شهر خارج شدم شروع به بارش برف کرد.بعد از مدت ها برف دیدم.خیلی زیبا بود و یاد قدیم ها افتادم.

سخن سوم:میگن تهران خیلی هوا آلوده شده.خدا رو شکر فرار کردم از اون موقعیت تخمی و اون شهر آلوده.دلم هم اصلا تنگ نشده واسه تهران.

سخن چهارم:خدا رو شکر شرابم خیلی خوب شده.شب یلدا درش رو باز کردم و مهمون داشتم و پنج شش نفری بودن،به همشون دادم،خوردن و خیلی کیف کردن.باعث افتخارم شد.دیگه مطمئن شدم استاد آبجوسازی و شراب سازی هستم.خوردن مشروبات الکلی رو دوست ندارم بلکه درست کردنشون رو دوست دارم.خوردنش رو از اون بابت دوست ندارم چون بعد از این که اثرش میره یه افسردگی و غم عجیبی به دلم هجوم‌میاره که اون رو دوست ندارم.و درست کردنش رو از اون بابت دوست دارم،چون جز کارهایی هست که دوست دارم و با دادن آبجو یا شراب به دیگران خوشحالشون میکنم و ازم تعریف میکنن.

سخن پنجم:خدا رو شکر اون میلی که دلم میخواست همه رو بکنم توی من داره نابود میشه و مرد رام و آرومی دارم‌میشم.

سخن ششم:این چند روز اخیر خیلی فیلم دیدم ولی اکثرشون رو دوست نداشتم.اون جسارت و گستاخی و بلوغی که توی فیلمهای دهه نود و هشتاد بود از بین رفته.الان فیلمها همه سفارشی شدن و پر از پیام های فمینیستی و جنسیت زده هستن.

سخن هفتم:من خودم دو بار ازدواج کردم اما توی شرایط کنونی و این انتظاراتی که دخترها دارن و این قیمت سکه و این قوانین ضد مرد و ضد زن که توی ایران هست ازدواج حماقت محض هست.چه دختر و چه پسر،فرقی نداره،یعنی اگر بشنوم کسی ازدواج کرده خر مطلق هست.یعنی یه نفر خیلی خیلی خیلی باید خر باشه که ازدواج بکنه خصوصا اگر پسر باشه.حالا یه سری ها که ازدواج کردن و بچه هم دارن به متاهل های بی بچه میگن که بچه آوردن حماقت محضه،ولی عجیب اینجاست اونایی که دو تا بچه یا بیشتر دارن به اونایی که یکی دارن نمیگن که دومی رو آوردن حماقته میگن دومی رو بیارین و خیلی خوبه.خلاصه که متاهل ها به مجردها میگن ازدواج نکنید،یه بچه ای ها به بی بچه ها میگن بچه نیارید،ولی اینایی که دیگه دو تا بچه رو رد کردن انگار همه چی واسشون خیلی خوبه،به مجردها میگن ازدواج بکنید و به متاهل ها میگن بچه بیارین و به یه بچه ای ها میگن دومی رو بیارین.

سخن هشتم:یه وبلاگهایی میخونم که نویسنده هاشون مرد هستن و از ته دل آرزو میکنم که مثل اونا ننویسم.خدایا امیدوارم همیشه نوشته هام شیرین و بامزه بمونه و حشری نشم.آهان یادمه یه بار یه دختر خیلی قشنگی رو آوردم خونه و عجیبه که اسمش یادم نمیاد.لعنتی یادم نمیاد،ولش کن،موهاش دقیقا تا زیر باسنش بود،اینم کاری نداریم.خلاصه من هی دست میزدم به ممه اش و به کونش و میخواستم لختش بکنم،ولی بهم میگفت اگه این کارا رو بکنی بهت نمیدم،دوست دارم سنگین و مودب باشی و خودت رو بگیری.اونجوری بهت میدم،ولی من کیرم راست شده بود و خون جلوی چشمام رو گرفته بود و نمیتونستم نجیب باشم.خلاصه که نداد بهم و رفت و بعدش هم باهاش قهر کردم.چرا این رو گفتم؟آهان وقتی خیلی کس لیسی میکنم توی وبلاگ،شبیه بقیه میشم،باید یاد بگیرم سنگین و نجیب و مودب باشم.

سخن نهم:چیز دیگه ای یادم نمیاد.دوستتون دارم.بوس بوچ.

من از هفته‌ى پیش دوباره افتادم به یادت فکر نمی کنم کسى مثله من اِنقدر بخوادت

کاری به حواشی تتلو ندارم.فقط از ترانه هاش میخوام بگم.بعضی ها به تتلو فحش میدن یا ترانه هاش رو نادیده میگیرن،میگن که چرت و پرت میگه،شعراش بدون مفهوم هست،همش فحشه،بدمون میاد از ترانه هاش.

من واسه آدمهایی که ترانه های تتلو رو درک نمیکنن و باهاشون ارتباط بر قرار نمیکنن خیلی خوشحالم چون هنوز کریسمس توی چشماشون برق میزنه و روی تاریک این دنیا رو ندیدن.بی پول نشدن،بهشون خیانت نشده،پارتنر لاشی نداشتن،پدر و مادر بی تعهدی نداشتن که توی سرشون بزنه.تنها نبودن،غمگین و افسرده نبودن،آدمهای خیلی بد به پستشون نخورده توی زندگی،زندان و بازداشت به چشم ندیدن،وقاحت و پررویی و خیانت آدمها رو ندیدن،از کار اخراج نشدن،خیانت نشده بهشون،پولشون رو نخوردن،درگیرالکل و مواد نبودن،دنبال سکس های بی هدف واسه پر کردن حفره خالی تنهایی توی قلبشون نبودن،نادیده گرفته نشدن،با وجود دنیایی از استعداد درجا نزدن،رفیقشون پشتشون رو خالی نکرده،آدم وقتی همه این ها یا چند تاشون از این موارد رو توی زندگی  به چشم دید و سرش اومد اون وقت میگه ترانه های تتلو قشنگه.پس از ته دل آرزو میکنم که شمایی که اینو میخونی از اون آدمها باشی که بگی تتلو چرت و پرت میخونه.