تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

خوشبخترین مردمان کسانی هستند که بیشترین خوشبختی را به دیگران می‌دهند.

به قول داداش گلم صادق هدایت: "در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و می تراشد." بعضی وقتها یه چیزای خیلی بی اهمیت،بی معنی،چیزهایی که هیچ تاثیری توی زندگیمون نداره اون قدر ناراحتمون میکنه،اون قدر غصه میاره توی دلمون که حد و حساب نداره.به هر کس هم بگیم درک نمیکنه یا میگه ای بابا ولش کن،مهم نیست که.ولی لامصب هیچ کس نمیفهمه که ما چقدر به خاطرش ناراحتیم.

محنت اول:وقتی که هندونه میخری و میاری خونه و باز میکنی و میبینی سفیده،فرداش میخری بازم سفید میشه،دیگه انگار غصه دنیا رو توی دلت ریختن.

محنت دوم:وقتی که یه لباس یا کفش خیلی خوشگل و دلبر و ناز میبینی و میری که بخریش میبینی زرت،سایز تو رو نداره،دلت میخواد گوشت تنت رو بکنی بندازی جلو سگ ولی اون لباس خوشگله که هیچ جای دیگه هم نداره اندازه ات بشه.

محنت سوم:وقتی که کون خودت رو پاره میکنی و یک ماه تمام هیچی نمیخوری و باشگاه رو بغل میکنی و پدر خودت رو در میاری و در نهایت میبینی فقط ۲۰۰ گرم کم کردی.یا بدتر از اون نیم کیلو هم چاق تر شدی.غم جهان رو میریزن توی دلت.

محنت چهارم:خدا تومن پول آرایشگاه و رنگ میدی و با هزار جور اصرار و خواهش از مریم جون وقت میگیری تا بری موهات رو رنگ بکنی،وقتی رنگ رو شست و سشوار کشید میبینی موهات رنگ عن شده و مریم جون هم میگه تو اولین نفری هستی که اینجوری شدی.

محنت پنجم:کلی پول دیش و رسیور و ال ان بی دادی،این نصاب ها هم حسابی تیغت زدن.ولی محله تون پارازیت داره و هیچ کانالی رو به جز جم جونیور و کانالای استانی نمیتونی ببینی.

محنت ششم:ماشین رو با هزار بدبختی مییبری کارواش،کلی پول میدی،خودت هم کمک اون کارگرها ماشین رو میشوری و میاری،ولی بارون گل و شل از آسمون میاد و زیر درخت توت پارکش میکنی و کلاغ ها هم میرینن تو ماشین.

محنت هفتم:شما بگین.

همین‌.دوستتون دارم.بوس.

بینهایت نادر است اینکه آدم‌ها دوستانه از هم جدا شوند، چون اگر دوست بودند از هم جدا نمی‌شدند.

دُر و گوهر اول:واقعا چطور بعضی احمقها فکر میکنن وبلاگ من جای بد و محیط بدی هست؟باور بکنید نمیخوام دُن کیشوت طوری رفتار کنم ولی وبلاگ من و حرفهای من خیلی خوبه.این کس مشنگ ها انگار اصلا ندیدن توی اینستاگرام و تیک تاک و بقیه شبکه های مجازی چه خبره.مملو از فساد.من حتی از دست حرفهای بدی که میزدن دیگه توی بازی Call of duty نرفتم.واقعا بعضی وقتها فکرمیکنم بعضی ها کس مشنگ هستن.

دُر و گوهر دوم:هنوزم روی اون حرفم هستم که دهه سی و چهل و هر چی هم که از قبلش هنوز زنده هستن آفت این مملکت هستن.باید برن بمیرن همشون.راجع به دهه پنجاهی ها نظر خاصی ندارم.چون با هر کدومشون که آشنا بودم آدمهای بدی نبودن و دوست های خانم دهه پنجاهی خوبی داشتم.دهه شصتی ها هم خودم هستم خیلی نباید زنده بمونیم،زود باید بریم زیر خاک جمیعا،دهه هفتادی ها که برو بابا،یه مشت کس مشنگ،باید بسپاریم همه چی رو به این دهه هشتادی ها به بعد.

دُر و گوهر سوم:قبول دارین واقعا من جوجه ام،خیلی ملوسم.چرا کسی دوستم نداره؟

دُر و گوهر چهارم:شاید باورتون نشه،ولی واقعا به دختر بازی علاقه ای ندارم دیگه،حتی به جنده بازی هم علاقه ای ندارم.دوست دارم حرف بزنم با دخترها،اونم نه دخترهای جوون،زن های همسن خودم و بزرگتر از خودم و مثل خودم هم متاهل باشن.ولی از این که با کسی سر صحبت رو باز کنم بدم میاد.از ارتباط میترسم.مردم همش دنبال حرفهای سیاسی و نقد دین و مذهب و فحش دادن به رژیم و آخوندا هستن.من حوصله این حرفها رو ندارم.اصلا بدم میاد از بحث های سیاسی.با ماشین هم که کار میکنم به زور جواب سلام کسی رو میدم.فقط در حد سلام و روز خوبی داشته باشین.ارتباط با آدمها همیشه من رو سرخورده و ناامید میکنه.نه که خودم گوز خاصی باشم،ولی واقعا وقتی میخوای با یکی دوست بشی.یا باید پول خرجش بکنی یا باید باهاش سکس داشته باشی،واقعا شاید بگین دارم کُس میگم ولی دیگه سکس اولویت و خواسته من نیست.نمیدونم متوجه منظورم میشین،حتی در دوستی با پسرها هم موفق نیستم.انگار مردم کس خل شدن،نمیشه باهاشون دو کلمه حرف زد.یا دارن پُز ماشین و خونه شون رو میدن،یا از اخوندا حرف میزنن،یا میخوام کیرت رو بخورن،یا یه سری نظریات عجیب دارن،یا خسیس هستن،یا خیلی حرف الکی میزنن،یا متظاهر هستن،یا میخوان ازت پول دستی بگیرن،یا میخوان سینه های زنت رو نگاه بکنن،یا میخوان کونت بزارن،یا میخوان ازت یه سواستفاده ای بکنن.نمیدونم والا احتمالا اگه یه زن اینا رو مینوشت اونم میگفت با هر کس دوست میشم میخواد اول از همه کُسم رو بکنه.من مشکلی با سکس ندارم،ولی دنبالش هم نیستم.دنبال ارتباط خوب هستم.مردم کس خل شدن.اولیشون هم خود من.

دُر و گوهر پنجم:امشب شب جمعه هست،نمیگین چرا مست نکردم براتون؟حال نمیکنم با مشروب،از اولش هم من زیاد مشروب خور نبودم.

دُر و گوهر ششم:فردا روز شیراز هست،با هر کی حرف زدم تیز کرده فردا کل موزه ها و باغ ها و هر جایی که پولی هست رو مفتی بره ببینه،لامصب ها اسم اصفهانی ها بد در رفته واسه خساست،شیرازی ها هم خیلی خسیس هستن.فردا منم بزنم بیرون اگه حال داشتم ببینم چند تا مسافر بهم میخوره رزق حلال ببرم واسه زن و بچه ام.واقعا در عجبم از این مسافرکش هایی که این آدمهای غریب رو گیر میارن و تا دسته میکنن تو کونشون.یه مسیر کوتاه پنج دقیقه ای رو ۵۰ تومن،۷۰ تومن از این بلوچ ها و عرب ها میگیرن بعضی از این مسافرکش ها.والا این نون ها خوردن نداره،البته ظاهرا خوردن داره.این وکلای محترم کشور هم من نمیدونم این چه نونی هست در میارن.کل کار وکلا تو این کشور اجرای مهریه هست و لاغیر،یعنی قشنگ نونشون رو میزنن تو خون مردم و میخورن.خدا به هممون کمک بکنه.رزق حلال خیلی مهمه،واقعا تاثیر داره توی زندگی.بعضی از زنها میدونن شوهرشون لاشی بازی در میاره و گرون فروش و کم فروش و کلاه بردار هست ولی تخمشون نیست،واسشون مهم نیست.بعد بچشون حتی اگر سالم هم باشه یه آدم نخاله میشه،اینا همه تاثیر نون حروم هست.خیلی مهمه انسان رزق و روزی اش از راه حلال باشه.خدا به وکلا،قاضی ها،طلافروش ها،موبایل فروش ها،بنگاهی ها،مسافرکش ها،دکترها رحم بکنه.اینا دقیقا روی لبه تیغ حروم خوری راه میرن و متاسفانه اکثرشون هم نون حروم میبرن سر سفره زن و بچشون و عجیب که مزه شیرینی هم داره مال حروم.کسب مال حلال خیلی سخت هست.بسه دیگه آخوند بازی.

دُر و گوهر هفتم:دوست دارم کلی کتاب خوب داشته باشم و بخونم.کتاب های ادبی،هنری،شعر،هنر مدرن.راستی چرا هر نمایشگاه کتابی برپا میشه همه کتاب ها مثل هم هستن.همه کتاب های جلال آل احمد،صادق هدایت،سینوهه،کوری،قورباغه ات رو شیاف بکن،راهنمای اسامی،طالع بینی،دیوان حافظ و مولانا و سعدی،ملت عشق،بیشعوری.همین.هر جایی بری همین ها هست.مگه ادبیات جهان متوقف شده،هر ساله رمان نویس های خوبی توی ژاپن و امریکا و انگلیس و همه ممالک دنیا کتاب و رمان مینویسن،شعر میگن،چرا آثار جدید ترجمه نمیشه؟شاید هم میشهش و من نمیبینم‌.

دُر و گوهر هشتم:چقدر حرف مفت میزنم.یکی نیست بگه خفه شو بابا.

همین.بوس.دوستتون دارم.

وقتی نابغه حقیقی در دنیا پیدا می‌شود، می‌توانید او را از این نشانه بشناسید: تمام ابلهان علیه‌اش متحد می‌شوند…!

یه فیلم دیدم از داداش گلم Luke Wilson به اسم idiocracy که کمدی بود و فیلم خوبی بود.داستان در رابطه با نظامی بود که توی یه آزمایشی به خواب مصنوعی میره و اتفاقی ۵۰۰ سال میخوابه و وقتی بیدار میشه میبینه که همه آدمها خنگ و کس خل شدن.فیلم قشنگی بود.من luke  wilson و owen wilson رو دوست دارم.دو تا برادر هستن که فیلمهای کمدی خوبی بازی کردن.


جنگم بشه، خدا بخواد شهیدیم

تملق اول:میدونم بعضی هاتون از دستم ناراحتین که وبلاگ رو بستم،ولی قول قول قول میدم دیگه وبلاگ رو تعطیل نکنم.ببخشید دیگه.

تملق دوم:من قول میدم دیگه وبلاگ رو نبندم،شما هم یه قول بدین.هر روز داره وبلاگ نویس های تازه نفس و جوون و خوش صحبت و سکسی و مودب اضافه میشه،قول بدین این پیرمرد حشری رو فراموش نکنید و به وبلاگش سر بزنید.

تملق سوم:بعضی از شما عزیزان هستین که میدونم همه مطالب وبلاگم یا بیشترشون رو خوندین،کاری غیرقابل باور که از خودم هم برنمیاد.کاش میتونستم کاری کنم که خوشحال بشین،مثلا پاتون رو بخورم.یا کف پاتون رو ببوسم یا بلیسم.

تملق چهارم:من وقتی کامنت های خواننده هام رو توی وبلاگ های دیگه میبینم از حسودی میخوام بترکم.جز دو سه تا وبلاگ،دوست ندارم خواننده هام جای دیگه کامنت بزارن.حسودم دیگه دست خودم نیست.

تملق پنجم:از بعضی ها بدم میاد و وقتی میبینم توی وبلاگ دوستام کامنت میزارن اعصابم خرد میشه و ناراحت میشم.ولی کاری نمیشه کرد.

تملق ششم:بعضی ها که قبلا توی وبلاگ من کامنت میزاشتن و حالا باهام قهر هستن،وقتی کامنت هاشون رو توی وبلاگ های دیگه میبینم بغضی میشم.

تملق هفتم:گاها اثری از خودم و طرز تفکرم و نوع نگارشم و ایده هام توی وبلاگ های دیگه میبینم و خوشحال میشم و به قول هیچکس نتیجه کارامونو چند سال دیگه میبینن،دونه هایی که کاشتیم تازه اندازه شویدن.

تملق هشتم:همین.بوس.دوستتون دارم.

فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.

بعضی وقتها یه پسر،یه دختر،یه وبلاگ نویس،یه آدمی میبینیم که حالا گفتنش هم درست نیست،ولی کس خله،یعنی این که یه تخته اش کمه،کمی کم عقله،شیرین مغزه،مثل حمید جبلی تو فیلم "خواب سفید".این کس خل ها ممکنه پسر همسایمون باشه،آبدارچی شرکتمون باشه،شاگرد بقال باشه.بعضی ها ، خصوصا بعضی از خانمها به این جور افراد محبت بیش از حد میکنن،باید بگم که این کار اشتباهه،درسته اینا کس خل هستن ولی کیر و کسشون و هورمون های جنسیشون خیلی بهتر و بیشتر از یه آدم عادی کار میکنه.شما نازشون میکنید،بوسشون میکنید،اینا جدی جدی کیرشون راست میشه یا کسشون خیس میشه و فکر میکنن عاشقشون شدین و دلباخته شما میشن.عقلشون کار نمیکنه ولی  جهاز جنسیشون نامبر وانه.محبت اضافی و توجه زیاده از حد به این جور آدمها بعدا واستون دردسر درست میکنه.خلاصه حواستون باشه واسه خودتون دردسر درست نکنید.

یکی از دلایل جدیدی که موجب فقر ما است، احتیاجات جدید ما است.

هر شب سریال لیسانسه ها رو از شبکه ifilm میبینم.واقعا کمدی هست.هر وقت سریالش پخش میشه یاد دوست وبلاگ نویسم میفتم که دیگه نمینویسه و پشت کوه های زمان به فراموشی سپرده شده:دکتر غمگین.

سریال خیلی بامزه هست و اسمش شده حالا فوق لیسانسه ها،یه چیز جالب سریال اینه که هر جا که احساسی میشه یه پسری میاد و میزنه زیر آواز.ابتکار خیلی جالبی هست.بازی رویا میرعلمی رو هم دوست دارم.


خیلی بده که بفهمی دیگه هرگز نمیتونی زنی که عاشقش هستی رو خوشحال کنی.

نشستم شروع کردم به خوندن کامنت های این دو ماه اخیر و کم کم همه دارن یادم میان.

یه هدیه هست تو بلاگفا که واسم کامنت های قشنگ میزاره.

یه صنم هست که سعی داشتم شماره اش رو بگیرم ولی محل سگ نمیداد بهم.

یه کاوه خداشناس هست که نمیدونم مشکل بینمون چیه

یه مولین هست که شوهر خاله شوهرش مرده و معلمه و سریال واکینگ دد میبینه.

نیکو هم یادم اومد

دفتر نقاشی هم فهمیدم کیه،دوسش دارم

زیتون رو هم شناختم

گلشن قرار بود بیاد شیراز بزاره کف پاش رو لیس بزنم

مهدیه رو که یادم نمیره

ژوان رو نفهمیدم پسره یا دختر

هاله قدسی رو یادم اومد،فرصتی نشده برای اشنایی باهاش.زیاد داخل آدم حسابم نمیکنه.

زهرای وبلاگ پیچک رو دقیقا یادم هست.

همه چی عالیه که بهش نظر داشتم ولی ظاهرا پی برده به نیتم و محلم نمیزاره.

خلاصه که کم کم همه دوستها و دشمن ها به یادم اومدن.

بوس.من برگشتم



هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم

من آدمی نیستم که دلتنگ گذشته بشم،به نظرم همه چیز گذشته از جمله قانون ها و آدمهاش و اوضاعش و معلمهاش و پدر و مادرهامون مزخرف بودن.تنها دو چیز گذشته به نظر من بهتر از الان و آینده بودن.یکی غذاها و دیگه ترانه ها.غذاها رو توی یه پست جداگانه بعدا میگم ولی ترانه هایی که جدیدا میشنوم رو دوست ندارم،نه به خاطر شعرهای بندتنبونی یا نبود احساس و بازاری بودنشون،بلکه اون حس عاشقانه توشون نیست.مثلا یه ترانه داره سیاوش قمیشی به اسم عادت که خیلی خیلی قشنگه.یه جاییش میگه " تو پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی " .خیلی عاشقانه هست.دیگه کی و کجا میشه همچین عباراتی توی ترانه های الان دید.یا یه ترانه هست به اسم Fade into you از گروهی به اسم Mazzy star ، ترانه خیلی لطیف و عاشقانه هست.اون قدر زیباست که وقتی گوشش میدی دلت فقط عاشق شدن میخواد.

الان دیگه کسی عشق پرشوری مثل نوجوونی ها و جوونی های ما نداره.

عشق نیست، عشق‌ورزیدن است. پیوند نیست، پیوندیافتن است. ترانه نیست، ترانه‌خواندن است. رقص نیست، رقصیدن است.

خوب دیگه هر کاری کردم لوگوی وبلاگ عوض نشد.

در مورد تایید نکردن کامنت های افرادی که با اسم مستعار کامنت میزارن شوخی کردم.اینجا به قول خانوم ف مثل قهوه خونه هست.هر کس به هر اسمی دوست داره کامنت بزاره،هر کس هر فحشی هم بده تایید میشه.این وبلاگ درش به روی همه بازه.الان که داشتم پست های قدیم رو میدیدم متوجه شدم چه آدم باحالی بودم.

هر کس کامنت میزاشته قبلا دوباره کامنت بزاره تا من یادم بیاد اسم ها.

مرسی خوشگلا و مهربونا.

بوس.

کسی که اخلاق ندارد انسان نیست جزو اشیاء است.

عکس وبلاگم عوض نمیشه.اینم یه باگ تخمی دیگه از بلاگ اسکای.

به خدا یه هکر درست و حسابی میتونه کل این بلاگ اسکای رو بفرسته رو هوا این قدر که تخمیه.وقتی هر مادر جنده ای از ته دهات های نمیدونم کدوم شهر تخمی پست های رمز دار رو باز میکنه میخوای خود سایتش امنیت داشته باشه.

کاش میشد فهمید "بیان"چطوره،یا اونایی که رفتن بیان راضی هستن؟یا میشه مثل اینجا توش راحت بود.اگه "بیان"خوب باشه،همگی دسته جمعی بریم بیان.