تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

زندگی سگی،زندگی تخمی،زندگی گُه،زندگی عن

زندگی تخمی

هوا تخمی

کار تخمی

کرایه ها تخمی

ماشین تخمی

مردم تخمی

هزینه ها تخمی

شیراز تخمی

تهران تخمی

ایران تخمی

هیچی نیست به خاطرش بگیم خدا رو شکر،ریدم تو این زندگی تخمی،تو این مملکت تخمی،گرونی،تورم،مهریه تخمی،سکه قیمت جونمون،نیم کیلو گوشت خدا تومن.گُه تو این کشور،تو این اوضاع،هیچ امیدی ندارم به آینده تو این خراب شده،این زن ما هم بچه میخواد،ریدن واسه بچه انگار.کجا بریم؟پول نداریم مسافرت بریم،مهاجرت کنیم؟کجا بریم کار کنیم که کیری نباشه و حقوق درست و حسابی بدن؟با کدوم سرمایه کار کنیم و مغازه بزنیم و بیزینس راه بندازیم.کیرم دهن اونی که میگه مملکت خیلی خوبه،اوضاع خوبه.حتما خود مادر جنده اش یا بازنشسته هست یا وضعش تخمی تخمی و شانسی خوبه.

بدم میاد از این شهر شیراز،بدم میاد از تهران،بدم میاد از ایران،بدمدمیاد از آدمها،بدم میاد از زندگی.همش گُه،همش رنج،همش غم،همش زحمت،همش منت.

صبح تا شب تو گرما هی ترمز،کلاچ،زانو داغون،کون داغون،سر درد،کمر درد،ماشین پرخرج،کرایه های کم.ریدم تو این سرنوشت،ریدم تو این نصیب و قسمت،ریدم به چرخ گردون.

چه امیدی؟چه آینده ای.عن تو این زندگی،از اول تا خود آخرش.


مهم نیست چند نسل من در شهر بوده‌اند، ما دهاتی هستیم. انباشت فرهنگی‌ای که یک دهاتی ایجاد می‌کند، آرام‌آرام ولی عمیق است

علی الظاهر خواننده های دهاتی وبلاگ زیادتر از چیزی بود که فکر میکردم.

متاسفانه توی کشور ایران خیلی از آدمها دهاتی هستن و توی خیلی از خصوصیات هم این دهاتی ها از دهات های شمال تا جنوب،از شرق تا غرب با هم مشترک هستن.دهاتی ها طماع و پول پرست هستن،قاتل طبیعت و حیوانات هستن،هیچ پرنده و خزنده و چرنده ای از دست دهاتی ها آرامش و آسایش نداره.پلنگ ها رو کی به مرحله انقراض رسونده؟ببرایرانی،خرس ها،گرگ ها،شاه روباه ایرانی،گوزن ایرانی،پرندگانی مثل دراج و کبک،مارها و هر جانداری که توی طبیعت هست توسط دهاتی ها کشته میشه.هیچ رحمی ندارن نسبت به موجودات زنده،نه تنها نسبت به موجودات زنده هیچ رحمی ندارن بلکه نسبت به خودشون و دیگر آدمها هم رحم ندارن و خشن و سنگدل و قسی القلب هستن.روزی نیست که سر دختر،سر آب،سر زمین دهاتی ها به جون هم نیفتن و همدیگه رو با داس و تبر نکشن.جنایت و قتل اصلا یه چیز حل شده توی دهاتی هست.همه درختها،مراتع طبیعی و جنگل ها رو به خاطر ویلا سازی،خونه سازی و یا کشاورزی نابود میکنن،اصلا هم واسشون قابل تعریف نیست که وقتی یک درخت قطع میکنن یکی به جاش بکارن.هیچ احترامی برای طبیعت قائل نیستن و همه آلودگی و کثافت دریا و جنگل و دشت ها رو تقصیر مسافرین میندازن.دریاهای جنوب رو برین ببینید،جنگل های شمال،دشت های زاگرس،من همه جا رو دیدم،همه دهاتی ها مثل هم هستن.تخصصشون هم حفر چاه عمیق توی تمام زمین هاست و تمام سفره آب زیر زمینی رو همین دهاتی ها خشکوندن.هیچ اعتقادی نه به تربیت دارن،نه به زن،نه به آزادی،نه به کنترل خانواده.همین جوری فقط پشت سر هم بچه میارن،ده تا،دوازده تا،یه چیز عادی هست بینشون و همیشه چشمشون به دولته که یارانه بهشون بده،یا طرح هادی انجام بشه.یا یه کمکی از طرف دولت بهشون بشه.این کس شعرهای کوکب خانم هم دروغی بیش نیست،شما برو توی یه دهات اگه یه تخم مرغ یا یه لیوان آب مفت و مجانی دادن دستت،همشون طماع و پول پرست و غریب کُش هستن.وقتی که روستا و محیط طبیعی اونجا رو به گا دادن میان توی شهرها،شما نگاه بکن به حاشیه نشین ها،به زاغه نشین ها،به ولگردها،دزدها،مهریه بگیرها،(مهریه بگیر از نظر من موجودی هست مثل دزد و راهزن.)همشون دهاتی هایی هستن که به طمع یک شبه پولدار شدن میان شهر و میرینن توی زندگی مردم شهرنشین.هزاران هکتار زمین جنگلی رو نابود کردن و زمین ها رو غصب کردن و انتظار دارن دولت بهشون سند بده.تنبل و مفت خور و تریاکی هستن.از فسادهای اخلاقی مثل کودک آزاری،تجاوز،رابطه با حیوانات،کودک همسری هم‌ چیزی نگم بهتره.

من فقط کمی همت و غیرت توی زن های دهاتی دیدم وگرنه که مرداشون همون‌چیزایی هستن که گفتم.

هر کس از خوندن این‌پست ناراحت شد یه نفس عمیق بکشه.واقعیت همین هست که گفتم،ناراحتی نداره.

بوس.همین.

بدون بیم مجازات لذتی در گریز نیست.

یه فیلم دیگه از داداش گلم  تیموتی شالامی دیدم به اسم Hot Summer Nights.

فیلم قشنگی بود،داستان جوانی و زیبایی و طمع انسان ها بود.فیلم برای مخاطب امریکایی باز هم زیباتر بود.چون پر از ارجاعات به دهه ۹۰ و دهه ۸۰ بود.موسیقی های فیلم و ترانه هاش نوستالژی و زیبا بود و داستان در عین روان بودن پیچ در پیچ هم بود.نمیگم شاهکار بود اما قشنگ بود.دوسش داشتم.

چنانچه می‌توانستی تنها یک بار، یک بار، او را بر سینه ات بفشاری، آن گاه یقیناً همه این خلاء پر می‌شد…

میخوام آخوند بشم و برم روی منبر.

بچه که بودم یه چیزایی رو متوجه میشدم،ولی اون قدر عاقل نبودم که بفهمم.بعدها که بزرگ تر شدم و کتابخون شدم و ازدواج کردم و طلاق گرفتم،کمی عقلم کامل تر شد متوجه شدم که مردمی که دور و اطرافمون زندگی میکنن خیلی کس خل هستن.این داستان طلاق و طولانی بودنش و رنجی که ازش کشیدم انگار منو بالغ کرد.هر چی بیشتر بخونی،هر چی بیشتر بیاموزی،هر چی بیشتر بنویسی و در کنارش وقتی انسان به صفاتی مثل مناعت طبع و قناعت و صدقه دادن و انفاق و کسب مال حلال آراسته بشه انگار که دنیاش عوض میشه.مسلما وقتی شما انسان باهوشی و با کمالاتی بشی میفهمی که با دیگران خیلی فرق داری و حرفهات رو انگار کسی نمیفهمه،ولی متقابلا دیگران هم متوجه این موضوع میشن که شما با بقیه فرق داری حالا اگر به صفات نیک انسانی هم مزین بشین که نورعلی نور میشه.البته که همیشه حسودان و تنگ نظرانی توی اطرافیان و انسانها پیدا میشن که حتی به فقر و قناعت شما هم حسد میورزن،ولی مهم نیست.

لطیف و مهربان بمانید،از پولی که به دست میارین حتی خیلی کم هم اگر شده به دیگران کمک بکنید.نگذارید که سیاست و بی مهری ها و خیانت ها،ظلم ظالمان،اهانت فخرفروشان و مال اندوزان شما رو عوض بکنه.


مرگ تنها یک بار به سراغ آدمی می‌آید اما عشق بارها و بارها.

فکر میکنم بعضی از استان های ایران اصلا نه وبلاگ نویس داشته باشه و نه وبلاگ خون.من توی این چند سال وبلاگ نویسی دیدم که این استان ها هم وبلاگ نویس داره و هم وبلاگ خون:تهران،البرز،اصفهان،فارس،خوزستان،ایلام،خراسان رضوی.اونم مثلا تهران خود تهران داره،چه میدونم شهریار نداره،یا مثلا خراسان فقط مشهد داره.یا فارس فقط شیراز داره.دیگه کجایی دیدم؟کرمانشاهی هم دیدم.

ولی به عمرم کسی از تُرکستان و سیستان و بلوچستان و کرمان و کهکیلویه بویراحمد و زاهدان و هرمزگان و بوشهر و خوزستان و خراسان جنوبی و شمالی و لرستان و همدان ندیدم که وبلاگ بنویسه یا کامنت داده باشه.البته چرا از تُرکستان هم دیدم.البته حساب تُرکستان جداست چون اونا زبان اصلیشون آذری هست و اگر کسی از تُرک ها بیاد و فارسی وبلاگ بنویسه و بخونه یا کامنت بزاره خیلی با مطالعه هست.

نمیخوام نژاد پرست به نظر بیام و عن بازی در بیارم ولی سطح سواد و مطالعه و هوش اجتماعی ارتباط مستقیمی با نحوه استفاده از شبکه های اجتماعی داره.این گریگوری های شمالی و دهاتی های خراسانی و بندری ها و جنوبی های پاپتی و گداگشنه های شهرکرد و اینا همشون شدن بَلاگر و بیوتی بَلاگر.بقیه هم یه مشت گاو و گوسفند اینا رو فالو میکنن.

چون وبلاگ نوشتن و وبلاگ خوندن مستلزم صرف مطالعه و حوصله برای مطالعه هست که نشون دهنده شخصیت متمدن این افراده.ولی اینستاگرام و تیک تاک یه چیز خیلی نازل و احمقانه و چیپ هست.

همین بدبینی رو من نسبت به پادکست دارم.درسته که گوش دادن به پادکست خوبه و بهتر از هیچی هست.ولی من پارانوئید هستم،همش احساس میکنم اینایی که پادکست درست میکنن به طور هدفمند و برنامه ریزی شده دارن گُه میزنن به آثار ادبی و تقطیع و سانسور میکنن کتاب ها رو و در ثانی شما وقتی یه چیزی میخونی میره جایی از مغز ثبت و ضبط میشه که با شنیدن این اتفاق نمیفته.

و در نهایت این پست سخیف و بی معنی رو مزین میکنم به جمله ای از داداشم صادق هدایت در کتاب اگه اشتباه نکنم حاجی آقا:

"در این محیط پست و احمق‌نوازِ سفله‌پرور و رجاله‌پسند که شما رجل برجسته آن هستید و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستی‌ها و حماقت خودتان درست کرده‌اید و از آن حمایت می‌کنید، من در این جامعه که به‌فراخور زندگی امثال شما درست شده نمی‌توانم منشأ اثر باشم."

چگونه می‌توان به لحظه‌ای که درد بیهوده می‌شود، پی برد؟ چگونه می‌شود آن لحظه‌ای که زندگی دیگر ارزش ندارد، تشخیص داد؟

یه فیلم دیگه از داداش گلم، تیموتی شالامی دیدم به اسم call me by your name،فیلم داستان عاشقانه و زیبایی بین دو مرد بود.دکور فیلم،نماها،موسیقی،صحنه هایی که از ایتالیا و شهرها و روستاها و باغ ها نشون میداد بسیار زیبا و دلچسب بود.فیلم آروم و قشنگ و آرامش بخشی بود.و نقش والدین حمایت گر رو در مورد مسائل عاطفی بچه ها چقدر قشنگ و ظریف نشون داده بود.داداشم تیموتی هم مثل همیشه قشنگ بازی کرده بود.دوسش دارم.


اما وقتی یاسمن باطراوت پوستش را لمس کردم و از شیر شیرین جام عشقش نوشیدم، امید و تمنای لذت‌هایی فرا بشری در روح و جانم زنده شد.

بطلان اول:خوب به سلامتی و دل خوش دوباره سرم درد میکنه و انگار دوباره دارم مریض میشم.خیره ایشالا.توی یکی از این مریضی ها آخرش جونم در میره و میرم پیش داداشم الیوت اسمیت و هث لچر و خلیل عقاب.

بطلان دوم: دلم میخواد بدونم کسی هست که عشقی پاک داشته،پاک به تعبیر بعضی شعرا و عرفا‌.وگرنه که حد نهایی عشق به نظر من فرو رفتن کیر توی کس باشه.ولی خوب بعضی ها میگن عشق پاک هست و منزه از لذات دنیوی.یعنی هستن بعضی ها که این قدر عاشق یه زن یا مرد باشن که دلشون نخواد روابط جنسی توی این عشق به وجود بیاد.عشق عجیبی باید باشه،این که معشوقت رو تنها برای وجودش بخواهی و دلت نخواد دست بهش بزنی.فکر میکنی اگر درگیر رابطه جنسی باهاش بشی این عشق خراب میشه.

بطلان سوم:این شبکه پویا هم یه سره داره برنامه های ایدئولوژیک میزاره و عجیب این قدر بچه ها این شبکه رو دوست دارن که حد و حساب نداره.

بطلان چهارم:دلم نون خوب میخواد،دلم خورشت بادمجون میخواد.دلم یه غذای چرب و شور و ناسالم میخواد.عجیبه که هر چیزی که ناسالم باشه دوست داشتنی تر هست.

فرزندم شنیدن پند حکما دیده ی خرد را روشن می کند….

توی خوندن وبلاگ ها و کامنت ها متوجه دو مشکل اساسی شدم.

غامض اول:عزیزانم سایتی هست به اسم "دیجی موویز" که فیلتر نیست،همه فیلمها رو با زیرنویس چسبیده و بدون سانسور میزاره.دقت کنید موقع دانلود هم نسخه hardsub رو دانلود بکنید که توی تمام تلویزیون ها پخش میشه.

غامض دوم:دوستان قشنگم دیگه توی صف نونوایی وایسادن مال پیرمردها و پیرزن هاست،اسنپ همه این کارها رو آسون کرده.خصوصا از وقتی پاندمی شروع شد اینا خیلی پیشرفت کردن توی کارشون.نون،سبزی،ماست،آجیل،گوشت،دارو،سیگار،خیار،گوجه و همه چی رو میارن دم در بهتون تحویل میدن و میرن.نیازی نیست برین توی صف و معطلی و گرما و سرما.تازه من تهران که بودم بربری سفارش میدادم،اینا قشنگ برش میدادن بربری رو میزاشتن توی پاکت های کاغذی و این قدر قشنگ میفرستادن،کیف میکردم.تا جایی هم که تست کردم توی اکثر شهرها این خدمات هست.

غامض سوم:هر مشکلی دارین بهم بگین من راه حلش رو دارم.یه جورایی مثل مستر میسیکس توی ریک و مورتی هستم.

سه چیز است که با سه چیز بدست نیاد: مال با آرزو، جوانی با رنگ کردن مو، تن‌درستی با دارو.

اون حس دوست داشتنم نسبت به داداشم رایان گاسلینگ تموم شد،همون طور که از داداشای قبلیم،تام کروز،برد پیت،نیکلاس کیج،کریستین بیل،استیو کارل،بن استیلر،اون ویلسون،لوک ویلسون جدا شدم از اینم جدا شدم.

اما حالا یه داداشی جدید پیدا کردم،داداش گلم "تیموتی شالامی"،سنش بهم نمیخوره،ولی دوسش دارم خو.یه "آن" توی اکت و راه رفتن و بازی اش داره که عاشقم کرده.حالا کم کم شروع میکنم خودم رو حامله میکنم با فیلمهاش.

دیشب فیلم Beautiful Boy رو دیدم.در مورد پسری بود که همه چیز تو زندگیش داشت ولی درگیر اعتیاد شده بود و تلاش های خودش و پدرش و تاثیرش رو بر زندگی اطرافیان نشون میداد.فیلم تلخ و خوبی بود و نشون میداد که اعتیاد ربطی به تحصیلات و خانواده و اینا نداره و هر کسی ممکنه گرفتارش بشه.

من می‌دانم که زندگی چیز وحشتناکی است، بله ضمناً این را هم می‌دانم که زندگی زیباست.

من همیشه از افرادی که کامنت میزارن حتی اونهایی که فحش میدن و دشمنی میکنن تشکر کردم.چون شما هستین که مشوق راه وبلاگ نویس ها هستین.

اما الان و امشب میخوام تشکر کنم از همه کسانی که با وجود این همه جذابیت های بصری و تصویری دیگر رسانه های اجتماعی هنوزم وبلاگ مینویسن.

وبلاگ نویس ها ما رو با خودشون همراه میکنن و میبرن توی زندگیشون،ما با وبلاگ نویس ها و پست هاشون توی تمام این سالها شاد شدیم،خندیدیم،گریه کردیم،شاهد بزرگ شدن و ازدواج و طلاق و مشکلاتشون بودیم.

وبلاگ نویس ها ما خواننده ها رو محرم اسرار خودشون میدونن،ما چیزهایی رو میخونیم و میدونیم از وبلاگ نویس ها که نزدیک ترین کسان اونها هم نمیدونن،ما شریک همه لحظاتشون هستیم‌.

اگر شاد هستن،غمگین هستن،سر قرار رفتن،خواستگار داشتن،بی حوصله و پَکر بودن به ما گفتن‌.

وبلاگ نویس ها خصوصا بلاگ اسکایی هایی که من دیدم نجیب ترین و بهترین آدمها هستن،نه مثل اینستاگرامی ها دنبال شوآف و فخرفروشی و نه مثل یوتیوبر ها دنبال افزایش بازدید و درآمد و نه مثل نی نی سایتی ها دنبال خاله زنکی و نه مثل تلگرامی ها دنبال تبلیغات و نه مثل توئیتری ها دنبال دعوا هستن.وبلاگ نویس ها منطقی،آروم،اهل مطالعه و صبور هستن.

همه ما وبلاگ هایی رو میشناسیم و میخونیم که سالهای سال هست دارن واسه ما مینویسن،اونا نه ما رو میشناسن،نه دنبال لایک گرفتن هستن و نه انتظار کامنت دارن و نه پولی به جیب میزنن‌.

وبلاگ هایی هستن که وقتی استرس داریم با خوندنشون آروم میشیم،وقتی توی سفر هستیم و توی جاده هستیم با خوندنشون سرگرم میشیم،ازشون اموختیم،باهاشون همزادپنداری کردیم و دوستشون داشتیم.

وبلاگ نویس های عزیز،نویسنده های گمنام روزگار ما،عزیزان نادیده همه شما رو دوست دارم.