یه پسری تو واحد بغلی ما زندگی میکنه که دقیقا از ساعت 6 صبح بیدار میشه و میره حموم و میزنه زیر آواز و واقعا صدای خیلی خیلی بدی داره و رفتارهاش مثل گاو میمونه،حتی به جرات میتونم بگم که شبیه گاو هم هست . وقتی میخواد بره بیرون در رو با صدای بلند میبنده و مادر من همیشه اینجور وقتها میگه که دستات بشکنه ایشالا و من با خودم فکر میکنم که اگه یه روز دستای این پسر بشکنه به خاطر نفرین مادر منِ.
من واقعا نمیدونم چرا تو دانلود کردن ترانه هایی که واقعا عاشقشون هستم چرا اینقدر تنبل هستم.یه ترانه ای هست به نام"کمی با من مدارا کن" از شکیلا که شعرش هم مال شهیار قنبری هست،حدود 13 ساله که میخوام این ترانه رو به پیدا کنم اما همش یادم میره و ریتم مبهم و شعر کمی که ازش تو دهنم مونده رو زمزمه میکنم.
اصلا از شکیلا خوشم نمیاد چون صدا و چهره سردی داره و ترانه هاش همه کاور و بازخوانی ترانه های قدیمی هستن که این به نظر بنده حقیر هنری محسوب نمیشه،اما اگر یه کار مثبت تو کارنامه هنریش داشته باشه همین یک ترانه هست که واقعا قشنگه و میدونم یه روزی دانلودش میکنم و اون رو هزاران بار گوش میدم.و در نهایت هم باید بگم که همه ما تو زندگیمون حداقل باید یک کار مثبت انجام داده باشیم.تا در یادها بمونیم
من واقعا نمیدونم آدم خوش شانسی هستم یا به قول مادرم چون خودم خوبم شانس هم میارم.توی زندگیم هر کس که تو مسیر زندگیم بهش برخورد کردم آدم خوبی بوده.هیچ کس از اونایی که منو میشناسه نمیدونه که من این وبلاگ رو دارم به همین خاطر تعریف کردن من از این آدمها جنبه خودشیرین بازی نداره.
من تو مدرسه،تو هنرستان،تو دانشگاه،تو سربازی،تو محل کارم،تو خانوادم و به طور کلی هر جایی که رفتم آدمهای خوبی درو برم بودم،حتی تا این آخر سری که با یه دختری دوست بودم،درسته که از هم جدا شدیم اما واقعا دختر خوبی بود،الان هم تو محیط کار همکارهای خوبی دارم،من نمیدونم والا،امیدوارم همیشه اینجوری بمونه زندگیم.
چه جالب،به طور اتفاقی متوجه شدم که یک سال پیش دقیقا من این وبلاگ رو درست کردم.توی این یک سال چقدر زندگی من عوض شده.خیلی زیاد اصلا فکرش رو هم نمیتونستم بکنم
پارسال این موقع من بیکار بودم،افسرده بودم.توی این یک سال اما همه چیز عوض شده واسه من.
گاهی اوقات محاسبات و برداشتهای ما نسبت به آدمها کاملا اشتباه از آب در میاد.حتی اگر هزار سالمون هم باشه.به خصوص در رابطه با زن ها.الان به یه حس خوبی رسیدم.یه جور حس شناخت و آزادی مثل تراویس تو فیلم راننده تاکسی وقتی که اون حروم زاده ها رو قتل و عام کرد.یا مثل موسی شدم وقتی که خداوند متعال بهش گفت عصات رو تو رود نیل بنداز و رود شکافته شد و قوم یهود از رود رد شدن یا مثل ماکسیموس تو فیلم گلادیاتور وقتی که تونست انتقام مرگ زن و بچه اش رو بگیره یا مثل پدرومادر اون یارو تو کتاب مسخ از کافکا بعد از مرگ پسرشون یا مثل بوبو تو فیلم فارست گامپ.
تمام افکاری که در مورد گلی داشتم،البته تمامشون که نه اما بیشترشون اشتباه از آب دراومدن.نمیخوام زیاد به جزئیات قضیه وارد بشم چون من خاطره باز نیستم و تو گذشته هم زندگی نمیکنم و بالاخره یه چیزی بوده که تموم شده و یه خاطره خوب بود که تموم شده اما اون از نسل بن10 و باربی وسلناگومز و اداهای روشنفکرانه دهه 70 و ایکس باکس و روابط آزاد و کلاس های مسخره طراحی و نمایشگاه های مفهومی بی معنا بود و من از نسل جنگ و خون و نوستالژیهای منفور دهه 60 و ترانه های پینک فلوید و فیلمهای اسکورسیزی و ترمیناتور هستم و دقیقا به همین خاطر نتونستیم رابطه مداومی داشته باشیم و در پایان هم باید ادای دینی داشته باشم به برادرم و مادرم که یه روز به من گفتن تو هیچ وقت با هیچ زنی نمیتونی ازدواج بکنی و با هیچ دختری نمیتونی دوست بمونی.
پانوشت: یه دوست-همکاری داشتم به نام سیما که اونم یه بار به من گفت به جز من هیچ کس باهات نمیمونه.
30 سال دیگه ایران چطوری میشه؟امروز وقتی با برادرم داشتیم میرفتیم که کنکور بدیم یاد اوایل دهه80 افتادیم که ماکنکور داده بودیم.دفترچه کنکور رو باید از شب قبل میرفتی دم در اداره پست میخوابیدی که گیرت بیاد یا یه آشنا پیدا کنی تو اداره پست که واست نگه داره،شاید باور نکنین ولی واقعا همین جوری بود.نتایج هم که اعلام میشد باید زنگ میزدیم تهران یه آشنا پیدا کنیم،کلی خواهش کنیم که بره روزنامه بخره و بگرده ببینه اسم ما رو تو روزنامه پیدا میکنه یا نه؟اما الان ما از تو خونه همه کارهامون رو کردیم.
داشتم 30 سال بعد رو میگفتم،30 سال بعد من تقریبا همون سنی رو دارم که پدرم مُرد.شاید من تا اون زمان زندگی نکنم و زنده نمونم.
30 سال بعد مادرم کجاست؟برادرم کجاست؟خواهرم؟پسربرادرم؟نمیدونم
گذشت زمان خیلی چیزا رو از یاد آدم میبره،من دوست ندارم،دوست ندارم فراموش بشم،دوست ندارم از یادها برم،دوست ندارم آدمهایی رو که دوست دارم منو فراموش کنن.
30 سال دیگه ایران حتما خیلی بهتره،بازار کار خیلی خوب شده،فیسبوک حتما دیگه فیلتر نیست،قیمت مسکن اومده پایین و خیلی چیزای دیگه.
30 سال دیگه آیا سایت بلاگ اسکای هنوز هم وجود داره؟هنوز هم این وبلاگ وجود داره؟
من نمیدونم 30 سال دیگه چی میشه و من کجام،اما هر چیزی که شد امیدوارم خوب باشه و من پولدار باشم و کنار کسایی باشم که دوستشون دارم.