تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

با دوستت آرام بیا، بسا که روزی دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا که روزی دوستت شود.

سخن اول:شبکه آی فیلم داره سریال آژانس دوستی رو پخش میکنه،از اون سریال و هنرپیشه های اون فیلم چندین نفر مُردن و چند نفری هم در بستر بیماری و مرگ هستن و بقیه هم پیر و فرتوت شدن ولی سحر جعفری جوزانی از اون موقع تا الان نه تنها پیر نشده بلکه جوون تر و خوشگل تر هم شده.


سخن دوم:دندون کیری ام بازم شکسته،گرفتاری شدم با این دندون ها.


سخن سوم:از خوندن نوشته های قدیمم که مربوط به هفت،هشت سال پیش حدودای سال ۹۵ و اینا هست خجالت میکشم،احمق و ساده لوح در ازدواج بودم.ولی الان خودم رو دوست دارم از ناامیدی کامل به امید رسیدم،یعنی در واقع وقتی فهمیدم دنیا و آدمهاش و خوشی هاش گذرا هستن خوشبخت تر شدم.


سخن چهارم:یکی از معدود آدم حسابی هایی که توی مجازی میشناختم نادرفتوره چی بود که چند سالی هست فعالیت نداره دیگه‌.


سخن پنجم:عصری با خودم فکر میکردم که تا چند سال دیگه باید وبلاگ بنویسم و به این نتیجه رسیدم که روزی که عزیز دل حامله بشه و بچه ای به دنیا بیاره منم وبلاگ نویسی رو میزارم کنار.یه پست مینویسم و عکس دست یا پای بچه رو هم میزارم و خداحافظ برای همیشه ولی تا اون موقع رو مخ همه هستم‌


سخن ششم:شبها سخت میخوابم و خوابم نمیگیره.


سخن هفتم:دارم کتاب صدسال تنهایی رو میخونم و تازگی ها کتاب خون شدم.البته من قبلا هم کتاب زیاد میخوندم.ولی میخوام دیگه بیشتر کتاب بخونم.ساز زایلوفِن یا همون بلز بچه کوچولوها رو دارم یاد میگیرم.و تا الان سه آهنگ دویدم و دویدم،تولدت مبارک و زاغی کجایی رو یاد گرفتم.


سخن هشتم:خراب بازی هام توی شیراز تموم شده،اصلا انگار از وقتی پام رو گذاشتم توی شیراز پسر پیغمبر شدم.



روزی که به شایستگی بگذرد، خوابی خوش در پی دارد، عمری هم که به شایستگی صرف شود به مرگی خوش می‌انجامد

اومدم دندونپزشکی.خدا به خیر بکنه.اون دفعه دهنم سرویس شد.این دفعه هم کونم پاره میشه.فقط دارم اینجا مینویسم که استرسم خالی بشه.

گاهی نفرت بدون هیچ دلیل مشخصی به حیاتش ادامه می‌دهد.


سخن نهم:خیلی دوست دارم بدونم کسی هست که همه پست های من رو از اول تا آخر خونده باشه؟یا این که کسی هست که از سالهای سال قبل خواننده این وبلاگ باشه؟؟

هرگز این کوچکان را حقیر نشمارید، بدانید که آنان نیز در عالم بالا فرشتگانی دارند که پیوسته در پیشگاه پدر آسمانی حاضرند

این دو تا دختر بچه که توی عصر جدید اجرا میکنن،همونایی که دختر کوچیکه موهاش رو میبافه.هر وقت عزیز دل اجرای اینا رو میبینه گریه میکنه.

من که کثیف و رو سیاه و پر از گناهم و آدم خوبی نیستم ولی اگه خدایی هست به دل این زن نگاه بکنه و یه دختر یا یه پسر بهش بده.

با آدمیان زیستن دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوارتر است.

سخن اول:فکر کنم عزیز دل کرونا گرفته دوباره.

سخن دوم:هزینه یه سونو ۴۸۰ تومنه،بعد میگن بچه بیارین،ولی در هر صورت ما سعیمون رو میکنیم که بیاریم.

سخن سوم:چرا توی کامنتها فحش میدین؟فحش ندین خوب،آدم باشین.


وای بر کم فروشان

امروز از نزدیکای ظهر توی گرمای شیراز زدم بیرون دنبال رزق حلال.آقا این قدر این فروشگاه ها شلوغ بود،این قدر ملت توی صف بودن که شاخ در اوردم.از یه مسافری پرسیدم چه خبره اینجا؟گفت مرغ و روغن میدن.یعنی این ملت خارکسته دو عالم هستن.خوب کارد بخوره توی اون شکمتون حروم زاده ها،مرغ نخورید میمیرید؟یعنی همه فک و ذکر ملت شده شکمشون و بس.بعد اومدم توی اینستا دیدم همه کشور اینجوریه.بیشترش هم این بازنشسته ها هستن که گه میزنن به همه چیز،اینایی که الان هم سن پدر و مادرهای ما هستن.خارکسته ها حقوق بازنشستگی میگیرن،از بچه هاشون کرایه میگیرن،دختراشون رو به زور طلاقشون رو میگیرن که از دامادها مهریه بگیرن،اسنپ میرن،کار دوم دارن،شوگر ددی میشن.یعنی این بازنشسته ها بمیرن و برن پی کارشون همه این مشکلات ایران حل میشه.

من آدم مذهبی نیستم و اصلا به خدا هم باور ندارم.ولی این مردمی که مذهبی هستن و توی صف وایمیسن مگه به خدا باور ندارن،من مثل حضرت علی سنگ به شکمم ببندم هم این کارا رو نمیکنم.

من یه روز رفتم توی یه فروشگاه افق کوروش اونجا قرار بود سرپرست فروشگاه بشم،ولی دیدم خیلی حق کارگر رو میخورن و جالب نیست و اومدم بیرون،از اون روز شماره من رفته توی لیست کارمنداشون و امروز واسم اس ام اس اومد که اتیکت های روغن رو بکنید و قیمت جدید بزنید و اجناس خرید قبل و قیمت قدیم رو به قیمت جدید بفروشید.ببینید حروم زادگی در چه حد.خودمون به خودمون رحم نمیکنیم بعد میاییم فحش میدیم به دولت و آخوندها.

یا برین توی سایت دیوار ببینید چقدر آگهی فروش روغن نباتی گذاشتن همه هم قیمت توافقی.مادر جنده روغن چیه که زدی قیمت توافقی؟که هر چی بتونه فرو بکنه تو ماتحت یه احمق تر از خودش

خدا از سر گناهان این مردمی که توی صف وایمیسن و اون کاسبها و اون کارخانه هایی که باعث گرونی میشن نگذره

ما بچه مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریب های زندگانی نجات می دهد.

من هی توی پست هام چرت و پرت میگم که آقا یا خانم M بیاد کامنت بزاره ولی نمیاد.M جان بیا کامنت بزار و برین بهمون.این وبلاگ بدون نظرات تو لطفی نداره.بیا و چوب بکن توی کونم.

اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است.

یه وقتایی واسم جای سواله که پست های من رو کی میخونه؟چه حسی بهشون دست میده؟خنده شون میگیره؟گریه شون میگیره؟ازم متنفر میشن؟حشری میشن؟نه،نه،نه،این آخری رو بعید میدونم.ولی واقعا امیدوارم بشن.شاید یکی فتیش نوشته داشته باشه،من فتیش های مختلفی دیدم.آهان اینو میخواستم بگم،بعضی مردها که خیلی گه فمینیست ها رو میخورن و با کس لیسی میخوام مخ بزنن و بعضی زن ها که اصلا خبر از دل مردها ندارن میگن که کی با چند تا تار مو یا مچ دست تحریک میشه؟جوابش اینه:من‌.

من واقعا تحریک میشم،نه من بلکه خیلی از مردها با دیدن کف پا،پشت گردن،قوزک پا،موهای دست و زیر بغل یه زن،ترک های شکم،بوی چس،شرت کثیف و خیلی چیزای دیگه تحریک میشن.دیگه لب و رون و سینه و اندام جنسی پیشکش.من با دیدن انیمه هم حتی تحریک میشم.پس خواهرم حجابت را برادرم نگاهت را.

منه فروختی بی حیا رفتی با اون بچه سوسول او پسر بی سروپا

انگار یه موج جدید کرونا داره میاد.همه آدمهای دور و اطرافم مریض شدن،منم بیحالم و کیرم هم راست نمیشه.واقعا این راست شدن کیر هم داستانی داره واسه خودش.واسه خودش انگار یه حکومت و یه داستان جداست.هر وقت بخواد راست میشه،یهو وسط برنامه میخوابه،صبح زودتر از آدم بیدار میشه،یه انیمه تخمی "اتک آن تایتان" میبینی راست میشه و شب جمعه راست نمیشه.قرص اگه بخوری که راست بشه انگار بهت میگه کیرم دهنت منم راست میشم ولی چنان تپش قلبی بهت بدم که به گه خوردن بیفتی.اسپری میزنی بهش که آبش دیر بیاد زرتی توی ثانیه اول آبش میاد،یه وقتایی حال نداری و خسته ای و سریع میخوای تمومش بکنی حالا مگه آبت میاد؟خلاصه که این مشکل من نیست،یه بار توی یه مهمونی مست بودیم و یکی بهم گفت من کیرم سالهاست راست نمیشه،زن خوشگلی هم داره،ولی من که کاری به زنش ندارم.اما خارکسته این قدر با زن من لاس میزد.نمیدونم اینو چرا گفتم،اصلا نباید میگفتم.

جناب سروان ولم کو ای وقت شو کمینم آمدم روی دیوار عشقگمه ببینم

میدونید سخت ترین شغل جهان به نظر من چیه؟پلیس بودن

پلیس بودن سخت ترین شغل جهان هست چون تو ساعت های طولانی باید یه کلت پر از گلوله رو ببندی به کمرت و راه بری بدون این که خودتون رو بُکشید.من واقعا اگه پلیس بودم همون روز اول اسلحه رو میکشیدیم و والسلام.