تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

توی جدایی‌ها همیشه اونی که کمتر عاشقه بهتر حرف میزنه…

میگم حالا که حرف بر و بچ قدیمی شد،یه دختری بود به اسم تیلو تیلو خیلی واسه من کامنت میزاشت و آدم مثبتی بود،کسی ازش خبری داره؟

یه دختری هم بود هممون رو خشک گاییده بود به اسم ریحانه،اونم نیست دیگه.

ولی اون کس خل روانپریش به اسم پریسان هنوز زنده هست.گاهی اوقات کامنت میزاره‌.

دیگه از قدیمی ها کی خبر داره؟

کتاب خواندن نتیجه‌ای جز افزایش، خرد و دانش ندارد که البته این نتیجه بسیار ارزشمندی است

تخمام درد میگیره یه مدته،انگار تیر میکشه تخمام.خدا به خیر بکنه.

هوش برای کسانی که تنها به آن اکتفا می‌کنند تقریباُ بی فایده است.

سخن اول:بیشتر روزها دردهای عمیقی توی قفسه سینه ام احساس میکنم.یا چپ یا راست سینه هست.اون قدر زیاده که احساس مرگ بهم دست میده و عرق میکنه همه بدنم و تمام انرژی ام میره.به یه پزشک نشون دادم خودم رو گفت چیز مهمی نیست.شاید هم چیز مهمی نباشه و من خیلی الکی گنده اش کردم.شاید هم سرطانی چیزی گرفتم و به سلامتی میخوام بمیرم.همین الان هم درد دارم.

سخن دوم:بعضی وقتها فکر میکنم چرا من همش دارم حرفهای زیر نافی میزنم.کاش میشد همه پست های زشتم رو پیدا بکنم و یکی یکی پاکشون بکنم.

سخن سوم:هنوزم شب ها خوابم نمیگیره،وقتی میخوام بخوابم گرمم میشه،حلقم خشک میشه،تپش قلب میگیرم.احتمالا بار گناهانم اون یدر سنگین هست که نمیزاره بخوابم.

سخن چهارم:اگر بعد مرگ واقعا دادگاهی و خدایی بود اون وقت تکلیف چیه؟چطور جواب این همه کار بدی رو که کردم بدم؟اولین گناهم هم ناامیدی از لطف خدا بوده،دومین گناهم هم،اصلا ولش کن.

سخن پنجم:سریال Horace and Pete  رو دیدم.سریالی ده قسمتی بود که همه اش حرف بود،بدون هیچ گونه صحنه اکشن و لوکیشن های فراوان.خیلی سریال خوبی بود و در مورد مسائلی از قبیل میانسالی و سیاست و خانواده و... صحبت میکرد.دانلود کنید و ببینید.

سخن ششم:کسی  از اون وبلاگ نویس پر ادعای قدیمی که اسمش هولدن کالفید بود و ادعاش کون خر رو پاره می کرد خبری داره؟کسی از اون خانمی که اسمش ماهی بود و با شوهرش مشکل داشت و خیلی فکر میکرد خبریه و طرفدار داره و پست هاش رو رمز دار میکرد خبری داره؟

ایمان و اعتقاد، بشر را زنده می‌کند. تا ایمان نداشته باشی، هیچی...

این روانشناسه کیه هممون رو گاییده و هر شبکه ای میزنی نشون میده،آهان دکتر انوشه.ناموسا حرفاش رو گوش بدین،فقط توضیح واضحات میده و کص شعر میگه و حرفهای الکی امید بخش میزنه.

به نظرم علم روانشناسی در ایران مثل بقیه چیزا به بیراهه کشیده شده.از کشورهای دیگه خبری ندارم.بدترین چیزی هم که الان مد شده و هی شبکه های اجتماعی و میج های زرد روانشناسی و روانشناس های کس مشنگ هیچی ندون به آدمها تزریق میکنن اینه که شما باید اول خودت رو دوست داشته باشی.کدوم آدم احمقی این رو باب کرده من نمیدونم.یا این که اگر توی یک رابطه هستین که آزار می بینید فورا از اون بیرون بیایید.یا این که من نه دوست خوبی هستم،نه فرزند خوبی میخوام باشم و نه پارتنر خوبی،من میخوام منِ خوبی باشم.آخ اگه من می فهمیدم کدوم حروم زاده ای این کس و شعرها رو باب کرده.

من با عقل ناقص خودم که همیشه غباری از شهوت و انحراف جنسی روش نشسته میتونم بگم که همه این حرفها مزخرفه.آدمی باید قدرت سازش و حل مشکلات و درک دیگران داشته باشه.مثلا زنیکه یا مرتیکه ای که ازدواج کرده فقط چون مثلا زنش زیاد حرف میزنه سریع باید بره طلاق بگیره،روانشناسی کس شعری که اینا نماینده اش هستن این رو میگه.یا مثلا همون دکتر انوشه میگه که اینایی که موقع عصبانیت فحش میدن و صداش میره بالا و وسایل رو مرتاب میکنن رو چیزی بهشون نگین اینا خیلی عاشق هستن.نخیر اینا روانی هستن.

برای پیدا کردن جایی که نمیشه پیداش کرد، اول باید گم شد! اگر غیر از این بود همه پیداش میکردن.

دارم بر میگردم شیراز دوباره.

خداحافظ تهران.دوباره کی برمیگردم؟اصلا نمیدونم.

دلم واسه تهران تنگ میشه،واسه خونه ام،حیاطش،خاطراتم.ولی افسوس که تهران شلوغ و پرترافیک و پر از دزد شده.

باز هم میگم،امیدوارم هر دلی از هر کس توی تهران و کرج شکستم منو ببخشن.اومدیم و هواپیمام امشب افتاد و مُردم.راستی اگر مُردم کی میفهمه؟هیچ کس.

پی نوشت:این بارونی که الان هم میاد اشک های تهران هست که پشت سر من ریخته میشه.

پی نوشت ۲:من رسیدم شیراز

بهتر است دیگران از ما بخاطر آنچه هستیم متنفر باشند تا بخاطر آنچه که نیستیم دوستمان داشته باشند

دقیقا بیشتر از ۵ دقیقه نمیتونم فضای توئیتر رو تحمل بکنم.به جز دوست وبلاگی عزیزم فیل،بقیه کسایی که اونجان یه مشت فمینیستِ گنده گوزِگنده دماغِ متظاهرِگوزوی الکی روشنفکرِعقده ای سکس ندیده هولِ بدبختِ مردستیزِ خودنمای بدبخت هستن.چه پسرشون چه دخترشون.واقعا حالم از توییتر به هم میخوره.

فقط دوست خوبم سلطان فیل که الان دیگه غربت نشین شده توی توئیتری ها و کلا هر جایی آدم حسابی هست.

هر چیزی در طبیعت زیبایی دارد فقط همه ی آدم ها آن را نمی بینند.

سخن اول:اومدم تهران،عشق به تهران چیز عجیبی هست.تو رو با خودش میبره به ورطه نابودی،عشق به تهران و دوست داشتن اون درست مثل موندن توی یک رابطه سمی هست که میدونی واست خوب نیست اما ادامه اش میدی.درست مثل همون ترانه معروف فتانه که هممون باهاش رقصیدیم حداقل یک بار.هم نامهربونه،هم آفت جونه،هم ....

سخن دوم:عصری رفتیم پارک لاله.بعد از سالها رفتم پارک لاله،به گذشته فکر کردم و به دخترهایی که باهاشون توی این پارک قرار داشتم.خیلی هاشون یادم نیومدم.اسم چندتایی رو هم فراموش کرده بودم.توی همون روزها فکر میکردیم عشقمون ابدی هست و تا ابد با هم هستیم.ولی الان حتی اسمشون و چهره شون رو هم فراموش کردم.خاصیت زمان همین هست.زمان همه چیز رو میبره با خودش و هر رابطه ای هر قدر عمیق و هر عشقی هر چقدر بزرگ بعد یه مدت فراموش میشه و پاک میشه.

سخن سوم:کمی دیر متوجه شدم ولی الان من آدم رابطه و مسیج دادن و دوستی نیستم،من متاهلم.آدم جنده بازی هستم،اگه پولی کف جیبم باشه میرم دَدَری،ولی واقعا این که بخوام با یکی جز عزیز دل باشم از توانم خارجه.هم زنم خیلی زرنگه و ممکنه بفهمه و هم خودم توانی واسم نمونده.

سخن چهارم: در آرزوی بچه ایم کماکان و هنوزم خبری نیست.

سخن پنجم:چیزی به ذهنم نمیاد دیگه،اگه اومد میگم حتما

سخن ششم:بلاگ اسکای باید بابت این تبلیغات تخمی تخیلی که توی همه وبلاگ ها میزاره به وبلاگ های مطرح و پربازدید یه پولی بده.

آن چه می خواهم بگویم این است که اصولا زندگی بسیار بیشتر از هــنر تقلید می کند تا هنر از زندگی.

خدا منو ببخشه فکر کنم دارم کرونا میگیرم.این دفعه کرونا بگیرم دیگه جون سالم به در نمی برم.

عزیزم بزار برم،میرسیم یه جا به هم،میخوابیم کنار هم

سخن اول:شما هم ترانه زمین صافه از زدبازی رو که گوش میدین حشری طور میشین یا فقط من مشکل دارم؟

خیلی ترانه قشنگی هست.درون مایه اش خیلی نزدیکه به زندگی خیلی از ما.با یکی دیگه زندگی میکنیم ولی توی ذهنمون کسی دیگه رو تنگ در آغوش میگیریم.

چه مرضی داریم ما؟چرا ازدواج میکنیم؟اگه کسی رو دوست دارین ولش نکنید.تنگ در آغوشش بگیرین،توی چشمهاش نگاه کنید و توی همه سوراخ هاش فرو کنید و نزارین هیچ وقت از دستتون بره.

سخن دوم:مردی که کص یه زن رو میخوره خودش رو تحقیر میکنه؟؟بعضی از مردهایی که تفکر سنتی دارن از کس خوردن خوششون نمیاد و نشونه ای از کوچیک شدن خودشون میدونن.ولی میتونه نشانه ای از گذشت و مهربانی و دوست داشتن باشه.نمیدونم والا،هر کس یه نظری داره.

سخن سوم:امروز توی شیراز یه بارون خرکی اومد و ماشین رو که تازه برده بودم کارواش به رنگ عن درآورد،امیدوارم بارون بباره.شهری هست که همیشه و حتی تابستونها بارون بیاد؟

سخن چهارم: شمالی ها و خصوصا مازندرانی ها علاقه عجیبی به کشتن موجودات زنده،پرندگان،ماهی ها،حشرات،پلنگ ها،خرس ها و هر چیزی که زنده باشه دارن،به قطع کردن درختها هم خیلی علاقه دارن.واقعا نمیفهمم در سرزمینی که یه چوب خشک هم توی زمین رشد میکنه و بارور و سبز میشه چطور مردمانی تا این حد حسود،تنگ چشم،بد ذات و پول پرست و خشن و دروغگو به وجود اومده.یعنی این شمالی ها و خصوصا اون مازندرانی ها لیاقت اون آب و هوا ندارن.


به خدا سوگند دنیای شما نزد من، از استخوان خوکی در دست یک جذامی پست تر است

سخن اول: چطور وقتی وبلاگ هست میرین توئیتر؟؟

سخن دوم:احساس میکنم روز به روز دارم خوشگل تر و کونی تر میشم.

سخن سوم:مثل حضرت علی شدم که میگفت دنیا و همه زینت هاش در نظر من از آب دماغ بز هم کم ارزش تر هست.واقعا به اون جا رسیدم.صبح ها تا لنگ ظهر خوابم،بعد دوش میگیرم و میرم با اسنپ مسافر کشی میکنم و وقتی خسته شدم یا به حداقلی رسید که توی ذهنم دارم میام خونه،حرص هیچی نمیخورم،شب ها هم تا دیر وقت بیدارم و با عزیز دل حرف میزنم و فیلم میبینم.از این دنیا فقط خشنودی عزیز دل و جوجه ام واسم مهمه که خوشبختانه جفتشون مال دنیا واسشون بی ارزش هست.

سخن چهارم:اگر مردم دنیا قناعت داشتن و میفهمیدن این مالی که دستشون میاد و اضافه میمونه مال خودشون نیست و باید در راه خدا اینو انفاق بکنن اون وقت هیچ فقیری نمیموند.نمیدونم والا شاید چون دیگه سنم رفته بالا این حرفها رو میزنم.مثلا وقتی هفده سالم بود یا بیست سالم بود دلم میخواست هر روز کفش و کت و لباس بخرم و وقتی هم دستم به دهنم رسید خیلی خرج لباس کردم.ولی امسال زمستون یه کاپشن خریدم و با خودم گفتم خوب دیگه این آخریشه و احتمالا قرار نیست دیگه کاپشن بخرم.

سخن پنجم:وقتی پولی رو بیخود و بی جهت و بدون هدف خاصی پس انداز میکنید و با خودتون میگین این پول مثلا واسه روز مبادا یا واسه وقتی که مریض شدم،دنیا یه بلایی سرتون میاره که عینا همون پول یا بیشترش رو بدین به بیمارستان و واسه مریضی.