تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

خاموش باشیم، زیرا در آن زمان است که صدای نجوای خدا را خواهیم شنید.

من که خدا رو شکر نه اینستا دارم و نه توئیتر و نه هیچ شبکه اجتماعی دیگه ای.فقط معتاد یوتیوب و دو تا سایت پورن هستم که هر کس خواست بهش میگم.ماهواره هم ندارم و فقط کانال ifilm و افق و شبکه های داخلی رو میبینم.یعنی میخوام بگم از تب و تابی که توی رسانه های اجتماعی و ماهواره هست و از اخبارش بی خبر هستم.در واقع دنیا رو آب ببره من رو خواب میبره.حالا اتفاقی چند روزه چشمم خورده به یک جنبشی به اسم وکالت می دهم که یه سری از آدمها دارن به پسر شاه وکالت میدن که تو بیا رهبر جنبش بشو و از این حرفها.من آدم سیاسی نیستم و طرفدار شخص خاصی نیستم ولی وقتی این رو شنیدم و استقبال مردم رو دیدم مخم سوت کشید از این حجم حماقت.

اگر بنا به عقبه پهلوی باشه که ۵۰ سال حکومت کردن و بردن و خوردن و کردن،حالا چهارتا بیمارستان و جاده و راه آهنی ساختن که وظیفه شون بوده.کار خاصی نکردن.اگر هم بنا باشه راجع به خود شخص رضا پهلوی حرف بزنیم والا من چیز خاصی از این آدم جز خودخواهی ندیدم.من بی ادب نیستم که توهین و تحقیر بکنم و حرفهای بد بزنم،ولی این‌مرد شریف از عنفوان جوانی در امریکا بوده و ثروت هم داشته،باید صاحب یه برند،یه کمپانی،یه کارخانه،یه شرکت یه دفتری حداقل میبود که بگیم چهار نفر کارمند زیر دستش کار کردن.این شخص که سابقه مدیریتی نداره و هیچ موفقیتی در هیچ زمینه ای نداشته چطور میخواد مدیریت یک کشور رو بر عهده بگیره.حالا یکی در میاد میگه آدم حسابیه،دو تا زبان بلده،نفوذ سیاسی داره،خوب عزیز من الان شما دست هر بچه ای رو بگیری دو تا زبان بلده،بلکه سه تا زبان.و دیگر این که در تمام این‌سالها این آدم نخواسته که دور و اطراف خودش یه تیم درست و حسابی بسازه.من‌مطمئن هستم که در امریکا صدها و بلکه هزاران ایرانی نخبه،پزشک،محقق،استاد دانشگاه و آدم واقعا درست و حسابی وجود داره که حاضر بودن با شاهزاده همکاری بکنن ولی این‌شخص به نظرم بسیار خودخواه و خودرای هست و هیچ کس رو به اندازه پشیزی قبول نداره.حتی اون برادرش که خدا انشالله از سر گناهانش بگذره و با اولیا و انبیا محشورش بکنه.مرد شریفی که کسی ذره ای از بدی اش سخنی نگفته و ایران شناس و تحصیل کرده و آدم حسابی بود یا اون خواهر دیگرش که خداوند نور به قبرش بباره و انشالله روحش شاد باشه و براش طلب آمرزش میکنم.این آقا نتونسته از وجود خواهر و برادر خودش هم استفاده بکنه.نخواسته زیر پر و بال خودش بگیره اینا رو.

شاهزاده از پشت همه رو انداخته جلو تا همه کارها انجام بشه بعد بیاد برسه و فقط دستور بده.این شخص ذاتا خودخواه هست و طرفداری ازش هیچ نفعی نداره واسه مردم ایران.

وطن ای هستی من شور و سرمستی من جلوه کن در آسمان همچو مهر جاودان

قبلا گفتم من خیلی تلویزیون نگاه میکنم،فقط هم شبکه های ایران و نه ماهواره.اصلا از ماهواره بدم‌میاد.قدیم فقط از ماهواره spice platinum و xxl و مولتی ویژن رو دوست داشتم.الان دیگه هیچی از ماهواره دوست ندارم.خلاصه داشتم میگفتم توی شبکه افق یه مستندی پخش میشه به اسم "نبرد برای زندگی" هر وقت یه قسمت از این مستند رو میبینم فقط تا یک ساعت میگم خدا رو شکر،خدا رو شکر که تو ایران به دنیا اومدم،واسه رهبر دعا میکنم،واسه داشتن این شرایط و آب و گاز و تلفن و امنیت و آسایش و بیمه و بنزین و تعمیرگاه و مرغ و گوشت و حبوبات و پوشاک خدا رو شکر میکنم.واقعا خوشبختیم که تو ایران زندگی میکنیم.یه قسمت از این مستند نبرد برای زندگی رو ببینید میفهمید چی میگم.فکر کنم کشورهای کمی توی دنیا باشه که از ایران بهتر باشه.

فحش ندین که دلم میشکنه.

آدم که یاد گذشته هاش میفته چشمانش از گریه اشک آلود میشه تصویری از روزهای رفته میبینه که در اون هر چهره ای نابود میشه

گفتار اکنون:هر وقت وارد ماه جدیدی میشیم من میرم و میبینم توی همون ماه در سنوات گذشته چه کاری میکردم.نقطه مشترک همه ماه ها تشنه بودن من هست.توی بهمن ۹۱ نوشتم که "هیچ چیز به اندازه دیدن دختری که مشغول نواختن درامز است من را به لحاظ جنسی تحریک نمیکند."واقعا آدم لاشی هستم.آهان سال ۹۱ یک کیلو شیرینی تر ۸ هزار تومان بوده.بهمن ۹۲ با یکی به اسم ف صدا قشنگ دوست شدم که قسم میخورم یادم نمیاد کیه.شوماخر هم اون بهمن ۹۲ تصادف کرده و به کما رفته.دیگه بقیه اش رو حوصله ندارم ببینم.عه توی بهمن ۹۳ ببینید چه چیز قشنگی نوشتم:"شاید ده ها و یا صدها سال بعد این نوشته ها همچون طوماری سرگردان در دریایی مواج به دست شخصی برسد.و این نوشته را به او تقدیم خواهم کرد:

" ما امیدوار بودیم،تلاش کردیم و ازدواج کردیم.ما از نسل مردمانی بودیم که ممنوعیت ویدئو را دیدیم و حیرت از بلوتوث را.ما عاشقانه همچون برادری بزرگتر مایکل جکسون را دوست داشتیم و او را از دست دادیم.ما مردمی بودیم که دو سال بر بلندای برجک و پهنای کویر سرباز وطن بودیم.ما از همان مردمانی بودیم که چه شب ها تا صبح با دوستانی گفتگو کردیم که نه دیدیمشان و نه دانستیم که چه شکلی دارند و نفهمیدیم چه جنسیتی و به همان سرعت که آمدند نیز محو شدند.ما از آن جوانانی بودیم که یاهو مسنجر را شناختیم و در آن ذوب شدیم و قسمتی از خاطره جمعی ملتی عظیم شد.ما را با غریو شادیمان در آن ظهر خرداد ماه به یاد بیاورید که با گل رضا قوچان نژاد به جام جهانی رهسپار شدیم،ما را با اندوهمان برای عزیزان از دست رفته مان به یاد بیاورید.ما را به یاد بیاورید و بدانید که اگر چه همگی خوب نبودیم،اما قلبی مهربان داشتیم."

خلاصه که چه آدم امیدواری بودم.بزار ببینم بهمن ۹۴ چطور آدمی بودم.اوه اوه.چقدر غمگین بودم بهمن ۹۴.شروع اختلافات و دادگاه ها بود.چه روزهای تخمی داشتم.بهمن ۹۵ هیچی ننوشتم.انگار اوضاعم خوب نبوده.بهمن ۹۶ تو کف آبجو بودم،خبر نداشتم خودم در آینده این دانش رو بومی سازی میکنم.بعد اومدم از یه یارویی به اسم مژگان صابری انتقاد کردم.واقعا نمیدونم این بابا کیه.بهمن ۹۷ بهم کیر زدن،باز حال روحیم خوب نبوده،بهمن ۹۸ خودم رو چُس کردم و هیچی ننوشتم،بهمن ۹۹ وبلاگ رو بسته بودم،بهمن ۱۴۰۰ اومدم شیراز و کرونا گرفتم.الان هم بهمن ۱۴۰۱ هست،حالم خوبه به حمدالله،کیرم راسته،هنوزم شیرازم.به گذشته که نگاه میکنم دوست دارم در طی زمان سفر کنم و به گذشته برگردم و جاهایی که غمگین هستم خودم رو بغل کنم و کیر خودِ گذشته ام رو بخورم و براش ساک بزنم تا کمتر ناراحت باشه.شاید هم دادم بهش.آدم که با خودش تعارف نداره.

گفتار سپس:گلایه میکنید بعضی هاتون که چرا کم مینویسم.حقیقتا خیلی چیزها توی ذهنم میاد ولی خوب خجالت میکشم بنویسم،بیشتر شما خواننده های عزیز تحصیلات عالیه دارین و توی جامعه آدم درست و حسابی هستین و من خجالت میکشم بعضی چیزها رو بنویسم.باید وزین و متین و سنجیده بنویسم و کمتر از کص و کس و کث بگم و بیشتر از زندگی و درس های اخلاقی بگم.بازم حرف بد زدم.خدا لعنت کنه منو.باید آدم خوبی باشم و قشنگ بنویسم و از کیر و پستون و کون چیزی ننویسم.در واقع نمی نویسم.ولی خوب دست خودم نیست.

گفتار بعدی: رفتم روغن ماشین رو عوض کردم،یارو یه روغنی ریخت تو ماشین به اسم زیرول،میگفت این از روغن های خارجی هم بهتره،بهترین روغن موتور دنیاست ولی عمیقا باور دارم دَرَم مالیده.خدا از سر تقصیرات همه بگذره.


آشتی و شعر و خنده با هیچ کسی نکن قهر تا تو بشی برنده

سخنی با دوستان اول:برنتین اگه اینجا رو میخونی هنوز ، بهم بگو چرا با من قَهلی؟

سخنی با دوستان دوم:مسلم چرا با من قَهلی؟

سخنی با دوستان سوم:سپهر،علی،وینتر،میرشاد،آلیسون آرجنت،sh، لامصب تو چند تا اسم داری؟چند تا هویت داری؟دلیل این کارای فریکی ات چی هست؟چرا نمیتونی عادی باشی؟

سخنی با دوستان چهارم:دوست دارم همتون بیایین گروه تلگرام.دیگه کسی رو ریموو نمیکنم.

سخنی با دوستان پنجم:رها چرا دیگه پیام نمیدی؟بیا دوباره از اون پیام های خراب بازی بهم بده.

سخنی با دوستان ششم:داداشم وجدان بیدار سفارشی فالو بشه.

سخنی با دوستان هفتم:بوس،بوچ،بوج.

مگذار دیگران نام تو را بدانند … همین زلال بی‌کران چشمانت برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست

خوب هی گفتم تهران اَخه و گهه و مزخرفه و شهرستان خوبه،حالا میخوام برعکسش رو بگم.بعضی وقتها راهی واست نمیمونه جز فرار از شهری که داری توش زندگی میکنی.بعضی وقتها میخوای از جایی که به دنیا اومدی فرار بکنی و با نهایت توانت دور بشی از ریشه هات و خانواده ات.

من توی شهرستان به دنیا اومدم و الان هم شیراز هستم.زندگی توی شهرستان ها و شهرهای کوچیک بعضی وقتها مثل جهنم میمونه.من روستا زندگی نکردم و نمیدونم چه جوریه جَوش.ولی شهرها گاها خیلی تخمی هستن،همه هم دیگه رو میشناسن،امکانات کمه،هر چیزی رو بخوان تخم تخمی گرون میکنن،شایعات زیاده تو شهرستان ها،امکانات بهداشتی کمه.من یادمه یه بار میخواستیم MRI بکنیم،گشتیم یه پارتی پیدا کردیم،اونم بهمون گفت ساعت سه نصفه شب بیایین.به بقیه واسه یه MRI ساده واسه دو ماه یا سه ماه بعد نوبت میداد.دکتر خوب پیدا نمیشه،بیمارستان ها شلوغ و تخمیه.نمیتونی با دوست دخترت بری بیرون،پسر بازی که برو بابا.سر دختره رو رسما میبرن پسر بازی بکنه.اصولا دختری باهات دوست نمیشه که بخوای باهاش بری بیرون،چون همه تو کون همدیگه هستن.چشم و هم چشمی و حسادت و غیبت توی اوج خودش هست تو شهرستان ها و شهرهای بومی.بعضی وقتها چاره ای نداری جز این که با دختر خاله،پسرخاله،دختر عمو یا یکی از فامیل های خودت ازدواج بکنی.حتی اگه بری یه شهر دیگه درس بخونی،لیسانس بگیری،فوق لیسانس بگیری،دکترا بگیری،باز هم باید از قوانین نانوشته شهرت پیروی بکنی.با زهم باید پوشش و رفتارت مناسب همون مردم گریگوری بی سواد باشه که مبادا پدر و مادرت سرافکنده بشن.کار پیدا نمیشه تو شهرستان ها و شهرهای کوچیک،اگه هم پیدا بشه حقوقش خیلی ناچیزه،مثلا از ساعت ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر،هر روز و بدون تعطیلی و بدون بیمه بدون غذا،ماهی سه نیم یا نهایتا ۴ تومن میدن.استثمار نیروی کار یه چیز پذیرفته شده و رسمی توی شهرستان ها هست.سینمانیست،مرکز خرید نیست،کافه نیست.جای باکلاسی که جوون ها خوششون بیاد نیست،یا اگه همچین جایی باز بشه معلوم نیست چه بلایی سر طرف میارن که بعد چند ماه ببنده بره پی کارش.کاسب هاش همین جور فرو میکنن تو آدم،هر چی دیجی کالا قیمت بده،یه چیزی میزارن روش و گرون تر میفروشن.حتی خیلی هاشون هم سفارش هاشون رو از دیجی کالا میگیرن و یه چیزی میکشن روش و میفروشن.آدم دُگم و تندرو و مذهبی و حزب اللهی زیاده تو این محیط ها.شاید باور نکنید ولی تو این محیط ها اگه دختری یه گیتار بزاره رو دوشش رسما جنده هست.کلاس زبان و موسیقی خوب پیدا نمیشه.هر چی توی شهرهای کوچیک روشنفکرتر و باهوش تر باشی بیشتر عذاب میکشی.انجمن های ادبی و سینمایی و محفل های هنری نیست،اگه هست هم بعد یه مدت منحل میشن.هوای خیلی از شهرستان ها و شهرهای کوچیک برعکس چیزی که مردم فکر میکنن تخمی و آلوده هست،پر از گردو غباره،سرد و مرده هست آسمون.تفریحات شبانه توی بیشتر شهرهای ایران و شهرستان ها معنی نداره،خصوصا مناطق سردسیر،ساعت ۸ رسما همه جا تعطیله و شهر میشه شهر ارواح.همه چشمشون دنبال زندگی آدمه که چی خریدی،کی اومد خونتون،با کی میری بیرون،چی خوردی،تو آشغال هاتون چی هست.توی این محیط ها باید خیلی پولدار باشی و پارتی داشته باشی که یا راحت بری تو شهرداری،فرمانداری،جای این مدلی کار بکنی یا یه بوتیکی بزنی یا رو زمین های خودت کار بکنی،یا نمایشگاه بزنی.یه آدم معمولی و متوسط رو به پایین تو شهرستان یا یه شهر کوچیک زندگی خیلی سختی خواهد داشت.مردم هر چقدر پولدار بشن از لحاظ فرهنگی و سطح سواد اجتماعی پایین هستن و آدم عذاب میکشه.مسواک نمیزنن،کتاب نمیخونن،بی ادب هستن،بداخلاقن،زن ستیز هستن،بچه های دختر رو آدم حساب نمیکنن،به حقوق کودکان اهمیتی نمیدن.اینا و خیلی چیزهای دیگه توی خیلی از شهرها و شهرستان های ایران هست.و وقتی هم که سطح فرهنگ و سواد و دانش یه آدم بالا رفت زندگی توی اون محیط واسش میشه دقیقا مثل جهنم.