تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

من کسی هستم که زمانی که وقت مردن برسد خواهد مرد، بنابراین اجازه بدهید به روشی که دوست دارم زندگی کنم.

امروز رفتم توی یه پارک ،حلیم و نون بربری خریدم و با عزیز دل نشستم و افطار کرد.پارک نزدیک یه مجتمع پزشکی به اسم پالادیوم بود.یادم از مجتمع تجاری پالادیوم تهرون افتاد.یادمه اون موقع ها که میرفتیم همه چی اون قدر گرون بود که مغز آدم سوت میکشید.من فقط از فودکورتش غذا میخریدم یا از هایپرش شامپو بدن و شامپو و بادی اسپلش و کرم و این چیزا میخریدم.نه اون قدر پول داشتم و نه اون قدر احمق بودم که بخوام لباس یا چیز دیگه ای بخرم از اونجا.مثلا اگه یه دست کت شلوار خوب تو میدون امام حسین یا باب همایون میخریدی ۴۰۰ تومن،توی پالادیوم ۴۰ میلیون تومن بود.اینا که میگم مال مثلا ۵ سال پیش یا بیشتر هست،مثلا یه کیف زنونه ۵ میلیون بود.خیلی پول بود اون موقع.ولی خوب جنس هاشون هم همه برند و خارجی بود.

حالا داشتم با خودم فکر میکردم وقتی توی مرودشت یه شهر کوچیک نزدیک شیراز یه مانتوی خیلی خیلی خیلی معمولی یک میلیون و دویست هزار تومان میدن،جنسای پالادیوم الان چه قیمتی شدن؟

زمانی که از سوی جمعی شریر تحسین شد گفت: ((بسیار می‌ترسم که خطایی از من سرزده باشد.))

گفته بودم که اسنپ بهم ۵ تومن اعتبار داده که قسطی خرید بکنم.یعنی تا سقف ۵ تومن هر چی میخوای بخر از فروشگاه های طرف قراردادش و یک چهارمش رو بده و بقیه رو توی سه قسط دیگه بده.خوب ۵ تومن حقیقتا پول زیادی نیست که بشه یخچال یا تلویزیون خرید،منم نیازی به این ها ندارم.چون واقعا خوشم نمیاد از زندگی خیلی پهن و گشاد و وسایل زیاد،الان یه خونه و زندگی و کلی وسیله توی تهرون،یه خونه زندگی هم توی شیراز،دوست دارم همه رو جمع کنم یه جا.ولی خوب اون قدری هم پولدار نیستم که راحت و بدون دغدغه بتونم برم یه چیزایی رو نقد بخرم،چون قسط و قرض هام زیاده.ایشالا امسال کمتر بشن.

القصه دیشب یه پلوپز خریدم از سایت ایران ناسیونال،مارکش چی بود؟ویداس بود،نه یادم اومد تولیپس.نمیدونم چرا اسم سایتش ایران ناسیونال بود ولی مارک پلوپز تولیپس بود.حالا گفتن بعد پونزدهم عید پلوپز رو ارسال میکنن.عزیز دل گفت یه پلوپز ۶ نفره بخر،ولی شش نفره نبود،منم ۸ نفره خریدم،و فهمیدم که مثلا پلوپز ۱.۸ لیتری میشه ۸ نفره.رفتم تو دیجی کالا که ببینم مردم چی نوشتن در موردش که متاسفانه مشابهش توی سایت نبود.حالا خریدم بالاخره.ایشالا خوب در بیاد.۴ تا قسط نزدیک ۴۰۰ تومنی میشه.

حالا یه کم دیگه که دستم پولی شد میخوام واسه عزیز دل یه عطر evidence ایوروشه بخرم.چند سال پیش یکی از نگین ظفر تهرون خریدم ۷۰۰ تومن،نمیدونم اصلا هنوزم چیزمیزای خارجی پیدا میشه تو بازار یا نه.البته توی شیراز هم یه بازار انقلابی هست همش لوازم آرایشی هست،یکی دو تا توش دیدم خیلی چیزای خارجی خوبی دارن.این اخلاقم مثل دختراست،خیلی عطر و لوازم آرایشی و کرم و ماسک و مراقبت پوست و مو دوست دارم.

این اسنپ اعتباری همه چی میفروشه،از لوازم ورزشی بگیر تا آرایشی و کفش و لباس،درسته ۵ تومن واسه خیلی ها پول مشروب و سیگارشون یا یه برنامه کس کردنشون هست ولی واسه من و امثال من خوبه.یه کیف دوشی،کراس بادی،کیف حمایل،نمیدونم اسم درستش چیه،چرم مشهد داره خیلی به دلم نشسته،اونم دوست دارم بخرم ولی گرونه لامصب،نزدیک ۵ تومن پولش هست.اسرافه،یه کیف ارزون تر میخرم.دیگه چی دوست دارم؟ماشین ظرفشویی دوست دارم،ولی اون گرونه.

تمام بیماری ها اگر به سرعت معالجه نشود،فرد مبتلا آینده خوبی نخواهد داشت.

یه نظریه دیگه هم وجود داره واسه سال جدید،این که واقعا دست از این لوده بازی ها و لاس زدن های خُنک و لوس بردارم و کمی سنگین و رنگین باشم،حرفهای قشنگ بزنم.من که قلم خوبی دارم طبق گفته خیلی از شما دوستان و تجربه زیستن زیادی داشته ام،بیام و قشنگ بنویسم،تجربیات خودم رو بگم،وبلاگ رو به محل و جایی برای حرف زدن های زیبا تبدیل بکنم.

بیام از کتاب هایی که خوندم،تجربیاتی که از سر گذروندم،زندگی روزمره ام،فیلمها و موسیقی بگم و بوس دادن و لاس زدن و دعواهای وبلاگی رو کنار بزارم.

اینم یه مدل دیگه هست.نمیدونم والا.تهش میخوام چیز بدی نگم ولی انگار نمیشه،لامصب همه روح و روان و تصمیمات و حرف ها و سخن های من برمیگرده به کیرم و مقدار منی و اسپرمی که توی بدنم هست،وقتی کیرم بخوابه و بدنم خالی از منی و اسپرم باشه آدم فرهیخته و مهربون و اندیشمندی هستم و وقتی کمی به قول معروف کمر پر بشه مثل خروسی که دنبال مرغ ها میفته همش یاوه میگم و دنبال لاس زدنم.

یه تصمیم دیگه هم گرفتم هر چند ماهی یک بار برم پیش همون روانشناس خوشگلم که خیلی دوستش دارم و خیلی قشنگ حرف میزنه.ولی نه با منظور و به قصد لاس زدن بلکه برای بهبود شخصیتم.

یه چیز دیگه هم که خیلی ذهنم رو درگیر کرده اینه که امسال برم دنبال یه کاری یا همین راننده اسنپ بودن رو عشقه؟؟آخه شیرازی ها لامصب پول نمیدن.الان قانون کار میگه باید ۸ و دویست،سیصد بدن به یه نفر،الان اینا عمرا این پول رو بدن.

خیلی حرف زدم،نمیدونم به رسم خودم بگم بوس یا نگم.

دیروز چه کوتاه،امروز چه طولانی،دیروز چه آروم و امروز چه طوفانی

خاطره بی رحم:میخوام تو این سال جدید هر روز حداقل یه پست بزارم.جوری که یا فیلتر بشه وبلاگم یا بشم ستاره وبلاگ اسکای.

خاطره بی رحم دوم:دیگه میخوام از این به بعد به همه شماره بدم و پیشنهاد دوستی بدم.دوره ریاضت تموم شد.امسال هم سال "رشد تولید" هست.باید با همه رفیق بشم.

خاطره بی رحم سوم:ترانه "همین ساعت" از مرتضی یراحی خیلی قشنگه،عاشقش شدم.

خاطره بی رحم چهارم:کسی نیومده شیراز از شما عزیزای دلم؟

خاطره بی رحم پنجم:اشتهام کم شده،اون ولع به غذا رو از دست دادم،قدر کفایت و کم و به اندازه قوت لایموتی غذا میخورم.

خاطره بی رحم ششم:میخوام برم کتاب"انسان در مسیر زندگی" رو بخونم.عزیز دل گفته هر انسانی که میخواد پدر و مادر بشه باید اینو بخونه.

خاطره بی رحم هفتم:همین.بوس.

آی چه کنم؟ وای چه کنم! کجا اونو پیدا کنم؟ کاشکی اونو میبستم…

یه چند تا چیز دیگه یادم رفت برای سال نو آرزو بکنم که الان میگم.

آرزوی اول:ایشالا همه بلاگفایی ها بیان بلاگ اسکای،ایشالا که اینایی هم تو بیان وبلاگ دارن بفهمن که عن خاصی نیستن و این قدر فاز نویسندگی برندارن و چس کنشون رو از برق بکشن.

آرزوی دوم:ایشالا که همه خاموش ها کامنت بزارن و روشن بشن.

آرزوی سوم:ایشالا که همه وبلاگ بنویسن و ما بریم بخونیم و نظر بدیم دور هم.

آرزوی چهارم:امیدوارم همه خواننده های خانم وبلاگ از سن ۱۸ سال تا ۱۱۸ سال اینو یه روزی بفهمن که من به همشون نظر دارم،و هر وقت بخوان با کسی درد و دل بکنن،حرف بزنن،وقتشون رو پز بکنن،شیطونی بکنن فقط و فقط به خودم مراجعه بکنن.

آرزوی پنجم:شما همه آرزو میکنید که من بچه دار بشم بلکه کمی آدم بشم،ولی اینو با قطعیت میگم بهتون که علیرغم این که پدر خوبی میشم بلکه بچه برام پل پیروزی میشه،چون متوجه شدم یه اکیپ ها و یه گروه از زنان هستن که فقط با بچه باید واردشون بشی.

آرزوی ششم:امیدوارم دیگه کسی بهم فحش نده توی وبلاگ،من فحش بدم،بهم میاد،نمک دارم،ولی بقیه بهم فحش ندن.

آرزوی هفتم:همین،بوس به خودتون،شوهراتون،پسرهای خواننده وبلاگ،مردهای سبیلو،زنها و همه.من همه رو میبوسم.

هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن

عید اول:این سریال لیسانسه ها خیلی خیلی قشنگه،خوشم میاد.این هومن شکیبا که نقش حبیب رو بازی میکنه خیلی خوب بازی میکنه.یه سکانسی هم توش بود که باید خیلی سریال باز باشی تا متوجه اش بشی.یه سریالی بود به اسم شمعدونی که توش یه پسری بود متصدی آسانسور بود و عاشق یه دختری شده بود که رویا میرعلمی هنرپیشه اش بود.اینا تو اون سریال نفهمیدم که با هم ازدواج کردن یا نه؟بعد توی این سریال دوباره اتفاقی به هم برخوردن و پسره بهش گفت که منو میشناسی و دختره گفت نه و رفت.بعد تصویر فریز شد و همه متوقف شدن و پسره غم زده رفت دنبال کارش.خیلی قشنگ اینجا رو در آورده بودن و هنرمندانه.

عید دوم:هوا دوباره سرد شده،در واقع خیلی سرد شده

عید سوم:فیلم Her رو دوباره دیدم،قشنگ بود و احساس میکنم به واقعیت میپیونده یه روزی.فیلم "استهکلم" رو هم دیدم.خیلی خوشم نیومد.فیلم دیدن رو دوست دارم.

عید چهارم: همین.بوس.