تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

دیگر دم فرو بندیم، ای افیلیای مهربان! ای پری‌رو، در نیایش‌های خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر.

خوب که چی؟آخرش که چی؟

همه ما نه یک بار و نه ده بار که شاید بارها و بارها از خودمون این رو پرسیدیم که خوب آخرش که چی و این همه رنج و سختی و زندگی کردن برای چی؟و مثل داداش گلم هملت بارها و بارها از خودمون پرسیدیم که آیا شایسته‌تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم تا آن دشواری‌ها را ز میان برداریم؟

من سالهاست جواب این سوالات رو پیدا کردم،منتهای مراتب انگار که زبانم قاصر هست از شرح و بسط و اَلکَن هستم از توضیحش.دلم میخواست لابه لای این همه پست مبتذل یه حرف درست بزنم و یه کار قشنگ بکنم،دلم میخواست دست هر کس رو که میگفت زندگی بکنیم که چی بشه؟این همه رنج و سختی رو تحمل بکنیم که چی بشه رو بگیرم و ببوسم،دلم میخواست جلوی هر آدم ناامیدی خم میشدم و پاهاش رو میبوسیدم( خصوصا اگر دختر بود)و براش حرف میزدم و بهش میگفتم برادرم،خواهرم،زندگی همینه،همین لحظه های معمولی،همین سختی ها،زندگی از اولش سخت بوده،از لحظه ای که بشر از مادر متولد میشه با گریه خارج میشه و میفهمه که زندگی سخته تا لحظه ای که باید بزاری و بری،حالا این وسط سختی ها چند تا اتفاق خوب هم میفته.

هدف چیه؟هیچ.مهربانی فقط.آخر همه پست هام من میگم،همین.بوس.هدف زندگی من همینه که ببوسم و برم،هدف زندگی یکی اینه که مادر بشه،یکی پزشک بشه،یکی دختر بشه،یکی راننده اسنپ بشه،یکی باغبون بشه،هدف والایی وجود نداره.اومدیم که مهربون باشیم،زندگی کنیم و بریم.فقط مهربون باشیم.جوری زندگی کنیم که وقتی به یاد ما بیفتن مهربونی ما رو به یاد بیارن.اگر پدرمون،مادرمون،خواهرمون،زنمون،شوهرمون،برادرمون رو از دست دادیم و وقتی بهش فکر میکنیم اولین چیزی که میاد تو ذهنمون مهربونی اش بوده،دیگه اون آدم رسالت خودش رو انجام داده.دیگه براش غصه نخورین.

زندگی همین لحظه های معمولی هست،پر از درد و رنج و سختی هست.ولی زیباست،باید دوستش داشت.

همین.بوس.

زندگی افسانه ایست کز لب شوریده مغزی گفته آید,سر به سر خشم و خروش و غورش و غوغا, لیک بی معنا.

تظلم اول:نمیدونم چرا خواننده های وبلاگ و کسایی که نظر میزارن کم شده،همتون رفتین عید دیدنی و مسافرت و دارین عیدی جمع میکنید.شیطون هستین دیگه.

تظلم دوم:چرا تقریبا همه خواننده های وبلاگ به من میگن که آدم ترسناکی هستی؟کجای من ترسناکه؟من جوجه ام.من موش موشی هستم.

تظلم سوم:یه بار با یه دختری دوست بودم،مجسمه خرگوش گچی بهم هدیه داد و گفت این شبیه تو هست،منم خیلی ناراحت شدم.ولی واقعا دلیلی نداشت ناراحت بشم.خرگوش رو انداختم توی یه سطل زباله حوالی گیشا.

تظلم چهارم:

تو با این که مهربونی منو دست کم گرفتی منو قابل ندونستی رازتو به من نگفتی

از چه مردهایی بدم میاد؟

من گی نیستم که بخوام در مورد مردها نظر بدم ولی از چند گروه مرد بدم میاد.

از ریش پرفسوری ها،ریش های بدون سبیل مثل جیمزهتفیلدِ متالیکا،ریش های کس موشی ،اینایی که تیکه کوچیک ریش زیر لب دارن.واقعا چی فکر میکنن با خودشون؟مدل همه این ریش ها دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی بود و تموم شد.کسی که هنوزم ریش پرفسوری و کس موشی داشته باشه به نظرم فریکی و کس خل هست.

از کوه نوردها،از طبیعت گردها،از تورلیدرها،از اینایی که به طور خیلی حرفه ای کوه نورد و طبیعت گرد و دوچرخه سوار هستن.اینا هم کس خل هستن.اخلاقای کیری دارن،باید بریم قله رو فتح کنیم،باید تا نوک قله بریم،فتح هر قله مثل فتح مشکلات زندگی هست،بشین بینیم بابا کس مشنگ،خدا قله و کوه رو آفریده که حیوانات برن توش زندگی بکنن نه توی یابو ازش بری بالا و فتحش بکنی.

از نتورک مارکتینگ ها و بازاریاب های شبکه ای،وراج و پرحرف و گنده گوز هستن و دست از سرت برنمیدارن.آدمهای بی وفا و دغل کاری هستن و از پشت بهت خنجر میزنن.

از هنری ها و کافه ای ها،از هر کسی که توی یه زمینه هنری و شغل هنری فعالیت داره،نویسنده ها،شعرا،موزیسین ها،هنرپیشه ها،کارگردان ها،اکثریت قریب به اتفاقشون دخترباز و از اینان که زنا و دخترا رو میمالونن و گرایشات عجیب و غریب و پدوفیل طوری دارن.

از بنگاه دارا و موبایل فروش ها و طلا فروش ها.تا ته میکنن تو پاچه آدم بدون این که زحمتی کشیده باشن.نشستن همین طوری پشت میز و از جهل ملت استفاده میونن و تا دسته فرو میکنن.

همین.بوس.

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

یک انسان وقتی به سن بلوغ میرسه کم کم جنس مخالف براش جذاب میشه و شروع میکنه به ارتباط گرفتن و دوست شدن با جنس مخالف و هی دوست پسر/دوست دختر عوض میکنه تا روزی که ازدواج بکنه.و به نظر منم درستش هم همینه.باید یه لیست طولانی،واقعا طولانی از عشاق و معشوقه ها و روابط و شکست ها توی زندگیت باشه.به نظر من معنی نداره با اولین نفر که دوست شدی باهاش ازدواج بکنی.شاید هم نظر من درست نباشه.

القصه،وقتی سن و سالمون بالا میره و به گذشته نگاه میکنیم یاد کسایی میفتیم که دل ما رو شکوندن،بهمون خیانت کردن،اشکمون رو در آوردن و تنهامون گذاشتن،سن که میره بالا دیگه آدم میبخشه همه رو و تقریبا فراموش میکنه که چه به سر قلبش آوردن بعضی پسرها و دخترها.ولی هیچ کس با خودش صادق نیست و یک بار در نیمه های شب بیدار نشده و با خودش فکر نکرده که من نسبت به فلانی بد رفتار کردم.همه ما توی زندگیمون دختر یا پسرهایی بودن که بد پیچوندیمشون،بلاکشون کردیم،بهشون خیانت کردیم،مسخرشون کردیم،کم و ناچیز دیدیمشون و ... .الکی نگید توی زندگی ما همچین کسی نبوده که خوب میدونم بوده.شاهد گریه های طرف بودیم،بهش بی محلی کردیم،تلفن ها و مسیج هاش رو هر چهارتا یکیشون رو جواب دادیم.امیدوارم اون آدمها ما رو ببخشن.

میخواستم مثال بزنم از خودم ولی دیدم خداییش من آدم خیلی مهربونی بودم توی روابطم و همیشه من بودم که پیچونده شدم.ولی خوب که بخوام با خودم صادق باشم اسم چند تایی میاد توی سرم.یه دختری بود رشتی بود و سفید و بور بود،خیلی سکس خوبی داشت و منو دوست داشت.سر این که با ماشین پرایدش تند رانندگی میکرد پیچوندمش و بلاکش کردم و جوابش رو ندادم هیچ وقت.یه دختر مهربون دیگه بود تهرانی بود که چون میگفت جواب تلفن هام رو بده،در طول روز بهم مسیج بده باهاش کات کردم،یه دختری بود همسایمون بود ترک بودن و یه روز ظهر داشتم تو خیابون میبوسیدمش و خواهرش و دامادش و بچه های خواهرش با پراید از پهلوی ما گذشتن و ما رو دیدن و چون بهم میگفت زیاد دوست نمونیم و تکلیف منو روشن کن باهاش قطع ارتباط کردم.یه دختر دیگه بود،لُر بود،سر این که بهش زنگ زدم و پشت خطش رفتم و بعدا گفت با پسر عمه ام حرف میزدم من بدم اومد و چقدر گریه کرد و من گفتم دیگه اصلا نمیخوامت.یه دختر دیگه بود عرب بود،همیشه به من میگفت تو خیلی سفیدی و بیا با من ازدواج بکن،بچه هامون سفید بشن و بابام میبردت تو شرکت نفت و من به محض تموم شدن خدمتم دیگه جوابش رو ندادم.یه دختر دیگه بود اراکی بود،اونم منو دوست داشت،البته منم دوسش داشتم ولی من وقتی درسم تموم شد دیگه جوابش رو ندادم.البته که بیشتر اینا مربوط به سالهای جوونی هست و الان این قدر هیجانی و تکانشی عمل نمیکنم.ولی خوب امیدوارم اون آدمها منو بخشیده باشن.

خدا از سر گناهان هممون بگذره.

بگذار اگر می خواهیم اشک بریزیم،اشک هایی از شادی بریزیم.

فیلم The two pope رو دیدم.اگر دنبال فیلم اکشن و پر هیاهو هستید این فیلم رو نبینید.حتی اگر دکبال یه فیلم آروم و خانوادگی هم هستین این فیلم رو نبینید.ولی بعضی ها هم هستن مثل من هر فیلم و سریالی در رابطه با مسیحیت ساخته بشه میبینن.به عنوان یه آدم آتئیست سخت طرفدار مذهب هستم و خودم هم نمیدونم چطو این حجم عظیم از تناقض رو توی قلبم جا داد.

فیلم داستان پاپ قبلی بندیکت شانزدهم و پاپ فعلی،پاپ فرانسیس هست.دو هنرپیشه خیلی خوب داره و تمامش گفتگو محور هست.در مورد چگونگی انتخاب پاپ فعلی و استعفای پاپ قبلی و تقریبا فیلمنامه براساس واقعیت هست.فضای واتیکان،باغ ها و نقاشی ها،لباس های زیبای کاردینال ها،دیالوگ های زیبا،سرگشتی و گنگ بودن انسانها در مواقع راز و نیاز همه و همه چیزهایی هستن که من دوست دارن و توی این فیلم بودن.یه سریالی هم هست به اسم  The young pope،دو فصل داره،فصل دومش قشنگ نیست.ولی فصل اولش رو من چهار یا پنج بار دیدم و خیلی باهاش اشک ریختم،جود لاو توش بازی میکنه و واقعا فیلم قشنگی هست.

دیگه فکر کنم ببینم چه فیلمهایی هست در مورد مسیحیت که من دیدم.یه فیلم دیگه هم بود ولی خیلی خشن و ناراحت کننده بود،مصائب مسیح نام داشت.قشنگ بود ولی جگرم خون شد،بازم میخواستم حرف بزنم ولی باید برم چون عزیز دل کارم داره.

همین.بوس.

رفتم به طبیب و گفتم از درد نهان گفتا: از غیر دوست بر بند زبان گفتم که: غذا؟ گفت: همین خون جگر گفتم: پرهیز؟ گفت: از هر دو جهان

این بیماری جدید کرونا،آنفولانزا یا سویه جدید حقیقتا خیلی هامون رو فلج کرد و از کار و زندگی انداخت و هر کس هم تا حالا نگرفته توی نوبته که بگیره و هر کس هم که گرفته دوباره و حتما مبتلا میشه.

اما دوست ندیده ام،دکتر غمگین، که امیدوارم خداى متعال چهار فرشته گماشته تا او را از پیش روى او و پشت سر او و طرف راست او و طرف چپ او محافظت نمایند و در امان خداى عز و جل نگه دارد و اگر همه خلایق از جنّ و انس براى آسیب رساندن به او کوشش کنند، موفق نخواهند شد،مطلبی در وبلاگ خودش نوشته و نصایحی کرده است که گذار از این بیماری رو آسون تر کرده است.این مطالب توسط پزشک متخصص حاذقی نوشته شده که خودش تجربه تلخ این بیماری رو داشته،پس کاملا قابل اطمینان هست و دستش رو میبوسم.

دکتر غمگین

https://lostinwonderland.blogsky.com/1402/01/04/post-25/%d9%86%da%a9%d8%a7%d8%aa-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%ae%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%b1%d9%88%d9%86%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af

کسی که می خواهد در آسایش و آرامش زندگی کند نباید در مورد هر چیزی که میداند صحبت کرده یا در مورد هر چیزی که می بیند قضاوت کند.

متاسفانه توی چند سال اخیر هر چی فیلم ساخته شده یا سیاه نمایی و فیلمهایی بوده واسه خارجی ها مثل "برادران لیلا" یا "جدایی نادر از سیمین" یا فیلمهایی بودن فاقد جنبه های هنری و کاملا فرمایشی مثل تگزاس یا سفارشی بودن مثل اخراجی ها.یا فیلمهای لوده و سخیف و کپی کاری مثل لونه زنبور.

ولی در گذشته توی سینمای ایران فیلمهای زیبایی در همه ژانرها ساخته می شد که آدم از دیدنشون لذت میبرد.توی این لیست میخوام فیلمهای خوب ایرانی رو اسم ببرم.اگه شما هم فیلم خوبی میشناسین بگین.این فیلم ها توی ژانرهای مختلفی ساخته شده.ژانرهای اکشن،ترسناک،کودک،عروسکی،ژانرهایی که الان اثری ازشون توی سینمای ایران نیست.فیلمهای این لیست خیلی وقته فراموش شدن بعضی هاشون،ولی به نظر من گذر زمان هیچی از ارزش ها و زیبایی های این فیلم ها کم نمیکنه.

شب بیست و نهم

طلسم

الو الو من جوجو ام

کلاه قرمزی

گلنار

طوقی

سوته دلان

گاو

طبیعت بی جان

دایره مینا

قیصر

گوزن ها

حسن کچل

شهر موش ها

خواهران غریب

مریم و متیل

باباشمل

اجاره نشین ها

مادر

ای ایران

پرنده کوچک خوشبختی

شیلات

مهاجر

عروس

عقابها

جنگ نفتکش ها

حمله به اچ۳

کانی مانگا

افعی

هامون

بانو

روسری آبی

کلی فیلم دیگه هم میتونم هنوز اسم ببرم،فقط دیگه از فکر کردن خسته شدم.بوس

هر باخت مقدمه ای برای پیروزیه. بعدها می‌فهمی که آدم هیچوقت، از بردن چیزی یاد نمیگیره!

فیلم "برادران لیلا" رو دیدم.فیلم تلخی بود که فقط سیاه نمایی کرده بود توش و هیچ چیز زیبایی نداشت.یه چیزایی رو خیلی خیلی بطرگ کرده بود و یه چیزایی که اصلا غیر واقعی بودن در فیلم آورده بود.در هر صورت این فیلم کاملا آبروریزی بوده و نباید میزاشتن بره جشنواره.آبروی ایران و ایرانی رو برده.هر کس هم بگه واقعیت جامعه و بیان کرده من فحشش میدم.حالم رو بد کرد فیلمش از بس که تخمی بود.

مردم اسرارشان را با دوستان افشا نمی‌کنند، با بیگانگان در قطارها و قهوه خانه‌های گذری افشا می‌کنند.

نمیدونم همه اینجوری هستن یا من مشکل روانی دارم.وقتی ماشین به یه مشکلی میخوره،ذهنم خیلی درگیر میشه و به هم میریزم.

حالا فرمون کمی سفت شده و سر پیچ ها توش تق تق صدا میده و کمی میلرزه موقع حرکت.اصلا نمیدونم چرا اینجوریه،همین چند وقت پیش بردم تعمیرگاه و کلی خرجش کردم.اصلا پاک اعصابم رو به هم ریخته.نمیدونم چرا این قدر ناراحتم.

عشق با همه ایرادات خود بسیار زیباست.

یک کتابی دارم میخونم به اسم "انسان در مسیر زندگی".این قدر این کتاب زیبا و صمیمی و قشنگ نوشته شده که آدم کیف میکنه.به نظر بنده حقیر هر پدر و مادری و ه شخصی که قصد داره پدر یا مادر بشه باید این کتاب رو بخونه.جدا میگم واقعا کتاب خوبی هست.

"انسان در مسیر زندگی".نوشته دکتر محمد مجد



 -------------

پانوشت:اصلا به نظر من هر کسی باید این کتاب رو بخونه،خیلی نکات خوبی داره.وقتایی که کتاب میخونم حواسم از توجه به مسائل دیگه پرت میشه و احساس میکنم آدم بهتری هستم.کتاب خوندن رو خیلی دوست دارم.