تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

هر جا که هنر طبابت مورد علاقه باشد، در آنجا علاقه به انسانیت نیز وجود دارد.

یه بار یه پست طولانی در مورد این نوشتم که دکتر و پزشک بودن همچین باغ و بوستان و در باغ سبز نیست نوشتم.ولی هر چی میگردم پیداش نمیکنم.

عه،گشتم پیداش کردم.این لینکشhttps://travisbickle1.blogsky.com/1401/07/18/post-1898/%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%da%af%d9%86%d8%a7%d9%87-%d9%85%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%aa%d9%86-%d8%b3%d8%b1%da%86%d8%b4%d9%85%d9%87-%d9%85%db%8c-%da%af%db%8c%d8%b1%d8%af

اینم متنش،مربوط به مهر ۱۴۰۱ میشه:

شماها که همتون رادیکال هستین و از صداوسیما و برنامه های تلویزیون متنفر هستین و نگاه نمیکنیدولی من عاشق تلویزیون ایران و شبکه های آی فیلم و افق و کانالای خودمون هستم.یه برنامه ای داره شبکه ۳ که همیشه ۴ تا زن رو میاره در مورد بچه داری و همسرداری و مسائل خانواده حرف میزنن.اینم تو کت شما نمیره چون همتون ادعای روشن فکریتون کون خر رو پاره کرده و اگه یه لیوان چایی بدین دست شوهرتون انگار که تن سیمون دوبوار تو گور لرزیده و پایه های فمینسیت رو متزلزل کردین.برگردیم به این برنامه،یکی از خانمها پزشک بود و در مورد حاملگی توی دوره تخصص و رزیدنتی حرف میزد.میگفت که همکاری نمیکنن باهامون،میگن مشکل خودت هست حامله شدی و از این حرفها.بقیه که رشته های غیر پزشکی خونده بودن میگفتن که خیلی بچه ها و اساتید باهامون همکاری میکردن وقتی میفهمیدن ما حامله هستیم.دلم واسه اون خانم دکتره سوخت و دوباره برگشتم به همون نظریه خودم که اگر روزی من اولادی داشتم برحذرش میدارم از کار توی بیمارستان و اصلا درس خوندن.میزارم بره ناخن کاری،آرایشگری،مکانیکی،شیشه بری،گیتار بزنه،چینی یاد بگیره،کیک پزی،آشپزی،میزارمش از بچگی یه هنری یاد بگیره و تا دیپلم هم بیشتر میگم درس نخونه،بعد بره واسه خودش کار بکنه و اگه دختره زیر پسرا بخوابه و اگه پسره روی دخترا.درس خوندن اشتباهه حالا هر چی بیشتر اشتباه تر،خصوصا پزشکی که کونشون پاره ست بدبخت ها.

-----------------------------------------------------

حالا که نزدیک به عید شده و خواننده های کادر درمان این وبلاگ هم زیاد هستن،میخواستم یه چند کلمه بنویسم و ازشون تشکر بکنم.

کار کردن در کادر درمان و بیمارستان از نگهبان دم درش بگیر تا بالاترین سطحش که پزشکان فوق تخصص باشن سخت و مشکله.اونایی که توی خانه های سالمندان هم کار میکنن همین طور.اونایی که توی بخش اداری هم هستن همین طور.

چند روز دیگه عید هست،هممون خونه ایم  و سبزی پلو با ماهی میخوریم و بعد سیزده بدر میریم سرکار،یه چیز خیلی طبیعی هست.اداره ها و شرکت ها همه یا تعطیل هستن یا تَق و لَق و خلوت و پرنده پر نمیزنه و خلاصه که میگن انگار عیده،واقعا عیده براشون.ولی توی بیمارستان ها اوضاع فرق میکنه.عیدها لامصب شلوغ تر میشه،از الان استرس و دعوا و جر و بحث نمیه اول و نیمه دوم رو دارن.عیدها این بدبختها باید برن سرکار.ماشین نیست،اسنپ نیست،خیابون ها خلوت،باید هنوز هوا تاریکه بیدار بشن و برن سرکار.صد در صد یکی این وسط در میاد و میگه خوب پولش رو میگیرن،میخواستن نرن بیمارستانی بشن.ولی عزیزان من،خوشگلای من،اینجوری هم نیست،اینایی که بر بالین بیمار کار میکنن همشون عاشق هستن،یکیشون هر روز جلوی چشم منه و شبها تو بغلم میخوابه،عزیز دل رو میگم.این جور افراد تنها با کمک به بیمار انگار گمشده خودشون رو پیدا میکنن،توی بیمارستان ها سرویس هایی به مریض ها میدن و خدماتی براشون انجام میدن که شما نمیتونید برای پدر و مادرتون انجام بدین.شما نمیتونید مادر خودتون رو پوشک بکنید،زخماش رو پانسمان بکنید،حوصله ندارید غذا دهنشون بزارید،هر دو ساعت جابه جاشون بکنید که زخم نشن ولی اینا با عشق و علاقه و محبت دارن این کارها رو انجام میدن.کدوم پول و کدوم حقوق جبران محبت هاشون رو میکنه.توی هر کاری بعد پنج شش سال سنواتت رفته بالا و دیگه توی اون محیط استاد شدی و کسی جرات نداره بهت چیزی بگه ولی در سیستم درمان اوضاع فرق میکنه،چه کمک بهیار باشی،چه ماما،چه پرستار،چه مترون،چه پزشک،چه انترن،چه رزیدنت،چه متخصص همیشه یکی هست که برینه بهت و خرابت بکنه.همه شغل ها وقتی تموم شد میان خونه پیش زن و شوهر و بچه هاشون،ولی توی این بدبخت ها اوضاع فرق میکنه.تازه رسیدن خونه هی زنگ زنگ،تلفن،تلفن فلان مریض چرا این طوره،واسه فلانی چی کار کردی،فلان چیز کجاست،آرامش و آسایشی وجود نداره،مگه جرات داری موبایلت رو خاموش بکنی،اصلا باید آن کال باشی و همیشه در دسترس.از ناسپاسی مردم هم که نگم برات،یارو به آرایشگر با جون و دل پول میده،به بوتیک با جون و دل پول میده،به جنده ها و ساقی ها با جون و دل پول میده،به بیمارستان و دکتر که برسه انگار داره گوشت تنش رو میده.یه سری های دیگه تمام عمر از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد.از بدو تولد تا ۸۰ سالگی هر روز کله پاچه خورده،عرق و شراب رو میکس کرده و خورده،گل و تریاک با هم کشیده،کون فلک رو پاره کرده و توی هشتاد و خرده ای سالگی اومده بیمارستان و نیمه مرده رسوندنش بیمارستان و تو ccu تموم کرده،دختر جنده اش حالا جیغ و داد میکنه که شما دکترا بابام رو کشتین،پسرای احمقش هم میرن شکایت و تا سالها دکتر بدبخت و پرستار و سرپرستار و منشی و همه هی باید برن دادگاه و هی بیان و استرس بکشن.

شما یه چیز دیگه رو هم نمیدونید،نود و نه درصد کادر درمان،واریس دارن،پاهاشون داغون،کمرهاشون داغون،گردن و مچ هاشون داغونه.هیچ کدوم بدن سالمی ندارن،از نظر روحی که افتضاح،افسرده،کم خواب.

شوهرهاشون و دوست پسرهاشون و زنهاشون همه طلب کار که کجا بودی؟چرا همش شیفتی؟چرا نیستی؟فکر میکنن همسرشون حالا داره مثل سریال های تلویزیونی لاس میزنه با همکاراش،نمیدونن الان نیم ساعته خم شده تا رگ مریض رو پیدا بکنه،یا داره استفراغ مریض رو از روپوشش پاک میکنه یا داره سرزنش میشه از طرف یه مسئول بالاتر.

اداره های دیگه رو ببینید چه غذاهای خوبی میدن به پرسنلشون،من نمیدونم چرا غذاهای بیمارستان ها این قدر تخمی و مزخرف هستن،این قدر بی کیفیت،تازه کس کش ها پولش رو هم از پرسنل میگیرن یا به پرسنلی که لانگ نباشه غذا نمیدن بدبخت های گدا.

هیچ مزایایی تو بیمارستان ها برای پرسنل وجود نداره،فکر نکنید مانتو میدن،کفش میدن،بن میدن،هیچی،هیچ،ببخشید دسته خر هم نمیدن به پرسنل.همون حقوق خودشون رو با تاخیر چندین ماهه میدن.

اگر بخوام از بدی ها و سختی های این مشاغل بگم باید تا خود صبح بشینم حرف بزنم،از ناسپاسی مردم،از دید بد نسبت به کادر درمان،از کار سخت و طولانی،از شیفت های تخمی،از هیچ وقت تعطیل نبودن،از حقوق کم،از ضربه های روحی،از دوری از خانواده،از بیگاری کشیدن سیستم،از هدر رفتن عمر،از آسیب های جدی جسمی و روحی،از شکایت های همیشگی مریض و همراه مریض،از بی رحمی خودشون نسبت به همدیگه و .... .

در نهایت یه چیز میگم،شما با هزینه کم میتونید از این کشور برین،و تقریبا هر جایی که برین از ایران بهتره واستون.ولی موندین و با عشق کار میکنید،توی مناطق بد آب و هوا و محروم و دورافتاده دارین با عشق و بدون منت کار میکنید،جاهایی میرین که امثال من هیچ وقت حتی اسمش رو هم نشنیدن.شما هیچ منتی بر سر هیچ کس ندارین،روح بزرگ و مهربونی دارید.من دستان همتون رو میبوسم.

الله ایساعدنه ما عدنه غیره

اهل النخل الواحد: ترانه اهل النخل داداشم مهدی یراحی رو میزارم و عربی میرقصم،عزیز دل هم برام دست میزنه و بهم دنده میده و جوگیرم میکنه.چون ورزش نمیکنم هم مثل سابق نرم نیستم و هم نفس و چابکی سابق رو ندارم.باید دوباره ورزش کنم.پیری انگار داره میرسه.

اهل النخل  الثنان:مدتهاست به زبان محلی ام با کسی حرف نزدم.توی شیراز هفتاد و دو ملت هم یه همشهری پیدا نکردم.

اهل النخل الثلاثه:شب ها بدخواب شدم تازگی ها و همش فیلم میبینم،فیلمهای قدیمی کمدی دهه نودی.

اهل النخل الاربعه:عید داره نزدیک میشه،شما هم خوشحال هستین؟من که خیلی.

اهل النخل خمسه:خدا رو شکر عزیز دل توی مود خونه تکونی و این صحبت ها نیست.یادمه یه سالی یکی توی خونه اش با وایتکس میخواسته توالت رو بشوره،خفه شده بود و مُرده بود.خداوکیلی کار کس شعر و مسخره ای هست خونه تکونی.شما همیشه خونه ات رو تمیز بکن و دستمال بکش و مرتب باش،لزومی نداره شب عیدی خودت رو از کون و کمر و کتف و مچ بندازی.

اهل النخل سته:میگم دبیرستان های دخترونه انگار یه دخترا کاری ندارن،دختر دبیرستانی ها رو من میبینم همشون موهاشون رنگ های فانتزی داره.البته فکر کنم دیگه دبیرستان نگن.این سیستم آموزشی رو من واقعا یاد نگرفتم.دوره اول چیه؟دوره دوم چیه؟گیج میشم.

اهل النخل سبعه:میگم اگه خانمها ناراحت میشن بهشون میگم بوس،از این به بعد بگم بوس به پدرتون یا بوس به شوهرتون.هر کس از بوس من ناراحت میشه بگه که نبوسمش.ولی پیش فرض بر این هست که من بوس و انرژی مثبتم رو بفرستم.

اهل النخل ثمانیه:میگم شما هم پشماتون میریزه قیمت دلار و سکه و همه چی رو میبینید یا فقط من اینجوریم؟

سفینه الحمل

بر من سخت و ناگوار است خلق را ببینم و تو دیده نشوی. و از تو نه آوایی بشنوم و نه رازی. کاش می دانستم کجایی!

فیلم The whale رو از داداشم دارن آرنوفسکی دیدم.قشنگ بود.

فیلم فرانسوی one fine morning رو دیدم.هنرپیشه زنش خواهر گلم Léa Seydoux بود.دو سه صحنه بوس و لختی داشت در حدی طولانی نبود که بشه زد باهاش‌.

فیلم Big mamma رو دیدم،طنز قدیمی خوبی بود.

فیلم blue streak رو دیدم،طنز دهه نودی قشنگی بود.

فیلم The fablemans رو دیدم.حقیقتش خیلی حال نکردم.

فیلم Tower heist رو دیدم.از اون طنزهای بن استیلری بود.چیز خاصی نبود.

فیلم National secrity رو دیدم.در واقع این هفته فیلم های  martin lawrence رو دیدم.هنرپیشه شیرین و با نمکی هست.

فیلم Megan رو دیدم.اولاش خوب بود،آخراش خوب نبود.

فیلم زیاد ببینسد،کتاب هم بخونید.

اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید، از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد، اراده آدمی را سست نماید

هیچ کدومتون بوس نمیدین اول:دیدین توی پست هام چقدر از عیب و ایراد مردها میگم،یه دونه کامنت فحش هم نداشتم.حالا کافیه یه کلمه از بدی زن ها بگی میان خودشون رو پاره میکنن.

من که چیزی نمیگم،ولی خدا وکیلی جنبه داشته باشید.

هیچ کدومتون بوس نمیدین دوم:چرا بعضی ها فکر میکنن من آدم ترسناکی هستم؟من خیلی مرد خوب و مهربونی هستم.

هیچ کدومتون بوس نمیدین سوم: جواب کامنت ها رو ندم میگن چرا جواب نمیدی؟حالا که جواب ها رو با بوس و بغل و مهربونی میدم یه سری باز ناراحت هستن.

هیچ کدومتون بوس نمیدین چهارم:کسی هست که خواننده وبلاگ باشه و تا حالا حتی یک بار هم کامنت نداده باشه؟بیاد خودش بگه و بوسش رو بگیره و بره.

هیچ کدومتون بوس نمیدین پنجم:وجدان بیدار چند روزی هست که کم‌پیدا شده،انگار بستری شده جایی.

هیچ کدومتون بوس نمیدین ششم:اگر از احوال کونم بپرسید باید بگویم که خوب شده است و به لطف راهکارهایی که دادین دیگه فعلا درد ندارم.

هیچ کدومتون بوس نمیدین هفتم:تو رو خدا ناامید نباشید.من خودم اگه بخوام مشکلاتم رو یک به یک بهتون بگم نابود میشین از غصه،یکیش همین مهریه هست که الان با سکه ای که شده بیش از ۳۰ میلیون اگه اون زن سابقم یه جایی گیرم بندازه باید تا آخر عمرم برم زندون.اونم از اون پتیاره های پاچه پاره مازندرانی که با وجود ازدواج مجدد و بچه دار شدن بازم مثل بازرس ژاور همه جا در تعقیبم هست.قبلا فقط نفرینش میکردم و از خدا میخواستم بمیره که پول و حقوق خودم و عزیز دل سکه باید میشد و میرفت توی جیبش.خدا وکیلی شما یادتون نمیاد یا توی جو و محیطش نبودین و نمیدونین من چی میگم،ولی من و عزیز دل توی دوره دیستوپیایی کرونا مثل خر توی بیمارستان کار میکردیم و هر چی در میاوردیم سکه میخریدیم و میدادیم به زن سابقم.من خیلی ناراحت بودم،عصبی و پرخاشگر بودم.یه بار هیچ وقت یادم نمیره عزیز دل برگشت منو نصیحت کرد،گفت نفرینش نکن،دعا کن واسش،دعا کن خدا اینقدر بهش مال و اموال و بچه بده که دیگه مهریه تو از یادش بره،دعا کن خدا کمکش بکنه،نفرین نکن.چه میدونم والا من که عقیده ای به این چیزا ندارم.

هیچ کدومتون بوس نمیدین هشتم:کاش میشد موبایل رو از دست اینایی که کنکور دارن امسال بگیری و بشینن پای درساشون.


But I'm a creep, I'm a weirdo

قدرت عجیبی در جذب وبلاگ نویس و آدمهای عجیب دارم.

وبلاگ دورسینhttps://dorsin93.blogsky.com/1401/12/05/post-242/%d8%af%d8%a7%d9%86

دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک. من غلام خانه‌های روشنم.

دارم سریال ریحانه رو از شبکه تماشا میبینم.خدابیامرزدش،از گناهانش بگذره،نور به قبرش بباره ایشالا،مرحومه زهره فکور صبور توش بازی میکنه.دنیایی از زیبایی و قشنگی رو با خودش زیر خاک برد.قلبم به درد میاد میبینمش.

نامهاى نیکو بر خود نهید ؛ زیرا در روز قیامت شما را به نام صدا مى زنندو مى گویند:فلان پسر فلان! برخیز به سوى نور خود برو

خوشگلای من،دخترای من،پسرای من،خواهرای من،برادرای من،عزیزای من،خواننده های قشنگم،دورتون بگردم،دیگه چه جوری خایه مالی و چاپلوسی تون رو بکنم.روی سرم منت میزارین کامنت میدین،بزرگی و محبت میکنید ولی تو رو به خدای آسمون ها قسم اسم درست و حسابی بزارین.اسم مستعار قشنگ بزارین.اسم "." یا ".." یا ۱۲۳ یا "سلام" یا چیزایی مشابه این آخه چه معنی داره.یکی میزاره X ولی وبلاگ داره،میفهمی با کی طرفی،یکی میزاره خانوم ف ولی اونم وبلاگ داره،میدونی کی هست کی نیست.توی گروهی هم که داشتیم همین جوری بود،یکی میومد اسمش honey بود،یکی میومد اسمش . بود،یکی میومد اسمش A بود،یه کلمه هم حرف نمیزدن.اینجا که دیگه وبلاگه.تو رو به خدا اسم درست بزارین،اسمی که معرف جنسیت شما باشه.زیبا باشه،به اون اسم شما رو بشناسن.شناسنامه شما باشه.الان هزار تا سلام داریم،هزار تا نون داریم،هزار تا . داریم.

تو رو خدا از دستم ناراحت نشید.من دوستتون دارم.

من غیرتمندم و خداى عزّ و جلّ از من غیرتمندتر است و خداوند متعال بندگان غیرتمند خود را دوست مى دارد.

به کسی برنخوره ولی مردها همشون که نه ولی اکثریت قریب به اتفاقشون الان کونی شدن.منظورم از کونی بودن لزوما کون دادن نیست،بلکه یک خصیصه هست.یک صفت هست،یک سبک زندگی هست.یک عنصری هست که در وجود مردها باعث مشمئزکننده و چندش بودنشون میشه و حالت ازشون به هم میخوره.

الان با ذکر چند مثال توضیح میدم که متوجه بشین چرا مردها اکثرا کونی شدن.

کونی اول:قبلا بازنشسته ها،پدربزرگ ها،حاجی ها،سن بالاها محترم بودن،صاحب فکر و اندیشه بودن،محترم بودن.الان چی بیا برو تو پارک ها همشون شدن یه مشت کونی که رنگ N1 خرکی هم زدن رو سبیل و موهاشون و یه گرمکن جیغ پوشیدن و افتادن دنبال پسرهای بچه سال که کیرشون رو ساک بزنن یا دخترای نوجوون که دستشون رو ببوسن.تو پارک هم نباشن تو همون محیط کارشون با کونی بازی دارن زندگی میکنن.هممون حداقل یه مرد بازنشسته یا سن بالای کونی سراغ داریم که هیز و تخمی و حال به هم زنه و همش بهمون پیشنهاد میده.

کونی دوم:این پسرای دهه هشتادی ها توی کونی بودن صاحب پرچم و مکتب هستن.چیزی تحت عنوان غیرت و مردانگی ندارن.من چند تا دوست پسر دهه هشتادی داشتم که میگفتن ما دوست دخترامون رو با رفیقامون شریک میشیم،در واقع میگفتن رلمون رو.یا مثلا خیلی راحت با یه پسر دیگه تری سام میزنن و ترتیب دوست دختر خودشون رو میدن.زمانی که ما نوجوون یا جوون بودیم یه غیرتی داشتیم رو دوست دخترامون و دخترای همسایمون که حد و حساب نداشت.هیچ پسری تخم نداشت با دختر همسایمون رفیق بشه و مثل خواهرمون بود.الان که ماشالا اینا دوست دختراشون رو میارن دوستاشون بکننشون.این قدر این پسرهای دهه هشتادی ذهنشون خراب بود که باهاشون کات کردم.

کونی سوم:مرد رو طبیعت،خدا یا هر چی میخواین بگین قدرتمند آفریده،باید بزنه بیرون کار بکنه و عصری بیاد خونه.الان چی مردها رو ببینی حالت به هم میخوره،نه کار میکنن،نه دنبال کار میرن،یه مشت کونی که پدر و مادرشون یا زنشون باید خرجشون رو بده.تازه از اون بدتر مردهای کونی بلاگر و استریمر هستن.اینا اگه کونی نیستن پس چی هستن؟

کونی چهارم:مجری های تلویزیون رو ببینید،یه مشت ریشو زیرابرو برداشته که کت تنگ پوشیدن و جلو تلویزیون کس میگن.خدا وکیلی آدم حالش به همی میخوره اینا رو میبینه.

کونی پنجم:نه تنها مردها کونی شدن بلکه کیراشون هم کوچیک شده،به والله شما بیا شلوار مردها رو بکش پایین همه ۸ سانت،ده سانت،دیگه بلندتر از ده سانت نداریم،یه مشت شل کمر ماهی یه بار بکنن بسه براشون.گه نخورین اینجوری نیست که هست،همه زن ها مینالن از این که شوهرشون اصلا سکس نمیکنه،زنشون مثل عروسک خوشگل و سکسی و جوون شاید ماهی یه بار هنوز راست نشده درش بیارن و زیر ۵ ثانیه هم ابشون بیاد.این جوون ها هم آبی ازشون گرم نمیشه.

کونی ششم:افکار جنسی کونی طوری رو که نگم براتون.مردی که در بیاره بکنه تو کس زنش یا دوست دخترش بدون حرف پیش و پس رو باید حلوا حلوا کرد و گذاشت روی سر.الان که صد مدل باید لباس سکسی و شلاق و فتیش مختلف و قرص و اسپری و کرم استفاده  و اجرا بکنی تا مردها راست بکنن.مرده تا لباس زیر زنونه نپوشه راست نمیکنه،تا یکی اول جلو چشمش زنش رو نکنه راست نمیشه،موقع سکس صد تا حرف باید زن بزنه،اسم مادر و خواهرش و باید بگه تا اقا راضی بشه.این بحث جنسی و کونی بازی های مردها واسه کردن که خودش یه مثنوی هفتاد من میشه.

کونی هفتم:الان کافیه به یه مردی بگی بالای چشمت ابرو هست قهر میکنن و میرن،قبلا که اینجوری نبود،یارو با یه نفر رفیق میشد و همون رو میگرفت و والسلام.الان که پسرا کونی شدن،بگیر نیستن دیگه.فقط بزن و در رو شدن.کاشکی بکن هم بودن،بُکن هم بودن دلم نمیسوخت.

از کونی شدن مردها و اخلاقیات زشت و منحرفشون هر چی بگم کم گفتم.جوری شده که اخلاقیات و صفت های نیک مردانه مثل وفاداری،معرفت،سرسخت بودن،کاری بودن،بامحبت بودن،حشری بودن،کیر سفت داشتن،ازدواج کردن،غیرت داشتن،تلاش گر بودن،راست گو بودن و هر چیز خوب و اخلاق خوبی داشته باشه یه مرد غیر معمولی و غیرنرمال به چشم میاد.

یه مشت کونی کیرکوچیک کمر شل بیغیرت.



پانوشت:این بدنسازایی که چال لپ میزارن و لباشون رو مدل روسی درست میکنن و استروئید تزریق میکنن و لمینت میکنن و کت تک و کالج و شلوار کوتاه میپوشن و ریش میزارن که دیگه اصلا نیازی به گفتنش نبود.

صبر آن است که انسان مصیبتی را که به او می رسد ، تحمل کند و خشم خود را فرو برد.

پست اخیر وبلاگ قره بالای عزیز الهام بخش من واسه نوشتن این کلمات بود.

من به عنوان کسی که مرگ و چهره در نقاب خاک کشیدن دوست های صمیمی،همکار،پدرم،بستگانم،فرزندان به دنیا نیومده ام رو دیده ام این چند کلمه رو میگم.امیدوارم بر من ببخشین اگر حرف هام رو دوست نداشتین.

وقتی آدمی مرگ عزیزی رو ببینه تا مدتها،ماه ها،سال ها ذهنش درگیر میشه.من هیچ وقت یادم نمیره ولی وقتی که پدرم تازه فوت شده بود،گاهی اوقات کنار خیابون میدیدمش که بهم نگاه میکرد یا توی خواب میدیدمش.مرگ پدر و مادر خیلی سخته حتی اگر آدم ۸۰ سالش هم باشه،پدر و مادر پشت و پناه آدم هستن.خصوصا وقتی مراسمی چیزی داشته باشی.وقتی خواستگار داری یا خواستگاری میری،عقد میکنی،ازدواج میکنی،سربازی میری،دانشگاه قبول میشی،بچه دار میشی،دلت میخواد به اولین کسی که بگی پدر و مادرت باشن.دلت میخواد بهت افتخار بکنن ولی وقتی توی این دنیا نباشن همیشه توی اون شادی یه غمی ته دلت میاد.بچه ات به دنیا میاد و با خودت میگی کاش مادرم یا پدرم زنده بود و مغز بادومش رو میدید،میدید صاحب چه نوه خوشگلی شده.ولی خوب کار دنیا همینه،رسم دنیا همینه،باید پدر و مادرها برن و بچه ها رو تنها بزارن و بچه ها باید خودشون صاحب بچه بشن و یه روزی هم ما میریم و دنیا و قشنگی هاش و هر چی که هست رو میزاریم واسه بچه هامون.

مرگ بالاخره روزی میاد،هر کسی میمیره،ولی چه خوبه که آدم مرگ پدر و مادر خودشون رو ببینن نه پدر و مادر مردن بچه هاشون.خدا بیامرزه علی انصاریان رو یه جمله ای داشت خیلی معروف بود که آرزو دارم مرگ مادرم رو نبینم.حالا خوب شد،خودش جوون و خوشگل رفت زیر خاک و مادر پیر و بیمار و دلشکسته اش باید داغ فرزندی رو که نه ماه توی شکم کشیده و پستون به دهنش گذاشته و با هزار بدبختی بزرگش کرده و همه دوستش دارن رو تا آخر عمر با خودش بکشه.اگر پدر و مادرتون رو دوست دارین براشون آرزوی عمر طولانی و سلامتی و مرگ باعزت بکنید ولی هیچ وقت زندگی خودتون رو فدای اونا نکنید،هیچ وقت آرزو نکنید که جلوتر از اونا بمیرید.

مردن بچه هم خیلی سخته،هیچ کاریش نمیشه کرد،چه بچه ات هنوز به دنیا نیومده باشه،چه بچه عقب افتاده ای باشه چه هر جوری باشه مرگش و داغش واسه پدر و مادر خیلی سخته.گفتنش خیلی سخته برام و شاید هم بگین که دارم چرت و پرت میگم،ولی هر فرزندی که نصیب پدر و مادر میشه امانتی هست که خدا بهمون داده،خدا خودش داده و خودش هر وقت صلاح بدونه میگیره از ما.تنها راه التیام دعا کردن واسشون هست.با خودمون بگیم که خدایا این فرزندی که تو از ما گرفتی محتاج رحمت تو هست،با اولیا و انبیا و پاکان و معصومین محشورش بکن و از گناهان ما هم در گذر.اگر هم آدم مذهبی نیستین که تنها راهش صبور بودن هست.قبول باید کرد که دنیا جای عادلانه ای نیست.و ادامه داد.

خدا انشاالله سلامتی به پدر و مادرها بده،هیچ والدینی مرگ بچه اش رو نبینه و صبر بزرگی به هممون بده.

کسی که خودش را محترم می‌شمارد برای امور دنیایی حرمتی قائل نیست.

بغضی اول:بعضی وقتها گوشی میبرم تو حموم که ترانه گوش بدم موقع لیف و کیسه و سنگ پا کشیدن.وقتی مهدی یراحی ترانه "وداع بعد رفتن" یا "بغض تو" یا هر ترانه دیگه ای ازش پلی میشه زیر دوش گریه میکنم.

بغضی دوم:وقتی یه مرد گریه بکنه،گریه واقعی نه توی فیلم و اینا،من واقعا دلم‌ میشکنه و بغضی میشم.

بغضی سوم:غروب های جمعه دلم میگیره،یاد اموات میفتم و اونایی که دوستشون داشتم و دیگه نمیبینمشون و بغضی میشم.

بغضی چهارم:وقتایی که توی بعضی وبلاگها کامنت میزارم و کامنت بقیه رو تایید میکنن و کامنت قشنگ و پر از مهر من رو تایید نمیکنن بغضی و ناراحت میشم‌.

بغضی پنجم:وقتی بی مهری و خشونت و گرسنگی و سختی کودکان رو میبینم هم بغضی میشم.دنیا باید مال بچه ها و کودکان باشه نه که این قدر توش سختی بکشن.

بغضی ششم:وقتی میگن نزدیک سه هزار زندانی مهریه توی کشور داریم بغضی میشم.هیچ بی گناهی نباید بره زندان.

بغضی هفتم:وقتی تیم ملی توی هر رشته مثل کشتی،فوتبال،والیبال یا هر چی برنده بشه من بغضی میشم‌ و گریه میکنم.

بغضی هشتم:وقتی ترانه bohemian rhapsody از گروه کوئین و صدای فردی مرکوری رو میشنوم بغضی میشم.

بغضی نهم:وقتی به سربازهایی فکر میکنم که جاهای تخمی خدمت میکنن و خیلی هنوز بچه سال هستن و دوران سختی رو میگذرونن بغضی میشم.

بغضی دهم:وقتی سریال dark رو میدیدم،وقتی قسمت هشتم فصل سوم westworld ،وقتی فیلم های رمانتیک میبینم بغضی میشم و گریه میکنم.

بغضی یازدهم:اون وقتها که با عزیز دل دوست بودم هم شبهای تنهایی بغضی میشدم و گریه ام میگرفت از دوری اش.