تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.

من هیچ وقت آدم سیاسی نبودم و حرف سیاسی نزدم و اصلا از سیاست هم بدم میاد،توی اینستا و این شبکه های مجازی هم نمیرم چون همش سیاسی شده،هر جا هم حرف سیاسی میزنن من فرار میکنم.عاشق وطن و رهبر هم هستم.
من چون خیلی تلویزیون میبینم این قضیه مسمومیت دخترهای بیچاره رو دنبال میکنم.دیشب هم یه یارویی اومده بود گفتگوی خبری ساعت ۲۱،این قدر لاطائلات بافت که سرم درد گرفت،هی میگفت امریکا،اسرائیل،انگلیس،بی بی سی،رسانه های معاند،دخترها شوکه شدن،دخترها دارن بزرگ نمایی میکنن.همه مسئولین همین جوری میگن.بابا مرد حسابی،زن حسابی،مسئول حسابی،این دخترها همشون یا تک فرزند هستن،یا تک نوه هستن،یا باهزار جور ivf و بدبختی و نذر و نیاز به دنیا اومدن،حالا اومدن مدرسه زرتی مسموم شدن.به جای بهانه و توجیه الکی ببینید داستان چیه،سریع میگن نه هیچی نبوده،والا من که هیچی از پزشکی حالیم نمیشه،میدونم باید اینا بستری بشن،ادرارش رو بگیرن،مدفوعشون رو بگیرن،خون بگیرن ازشون،ببرن آزمایشگاه،ببینن داستان چی بوده.مسمومیت ساده که نیست،شاید الان مرخص بشن و برن،از کجا معلوم اثرات بد نداشته باشه.کرونا نبود،تازه داره اثرات جانبی اش رو نشون میده.این بچه ها هم شاید بعدا ام اس گرفتن،نازا شدن،سرطان گرفتن و هزار جور مریضی گرفتن.بابا یه خرده مسئول باشین.هی کتمان،هی انداختن گردن این و اون و خارجی ها،هی از زیرش در برن.حتما باید چند نفر به رحمت خدا برن یا مملکت بریزه به هم.

سر جریان خدا بیامرز مهسا هم جای این که بیان بگن ببخشید،اشتباه شده،اصلاحاتی در سیستم انجام میدیم و برخورد میکنیم با عواملش و کار رو آبرومندانه جمع بکنن،برگشتن به بار گفتن این مانتو که تنش بوده همون مانتو نبوده،یه بار گفتن بیماری زمینه ای داشته،یه بار دکتر نمیدونم چی چی اومد روی خط ۲۰:۳۰ گفت من در کودکی عملش کردم،یه فیلم کات شده دادن بیرون که خودش حالش بد شده،هی زدن زیرش و انداختن گردن رسانه های معاند.این قدر به این حرکات ادامه دادن تا چهار ماه مملکت رفت رو هوا و چقدر آدم بدبخت کتک خوردن و چقدر آدم از هر دو طرف کشته شد.

چرا؟چون یه دو نفر آدم حسابی و عاقل پیدا نمیشه که قشنگ حرف بزنه و مدیریت بحران بلد باشه و پیگیر موضوع باشه.

بهم می گن پشت سرت از مرد و زن تو رو با رقیب من دیده ان تو جاجرود که با او گرم سخن نشسته بودی لب رود

از خیلی سال پیش که شروع کردم به وبلاگ نویسی متوجه یه موضوعی شدم ولی بیانش نکردم تا مطمئن بشم.الان دیگه ازش مطمئن شدم.هر وقت من با یه وبلاگ نویس دیگه ای خصوصا اگر خانم باشه صمیمی میشم،یا هر وقت احساس بشه من با یه وبلاگ نویس صمیمی شدم،یا ازش خوشم میاد،یه سری آدمها میرن توی وبلاگش یا بهش فحش میدن تو پیام خصوصی یا نصیحتش میکنن یا تهدیدش میکنن.

چرا آخه؟چتونه؟چرا این کار رو میکنید؟چی توی مغزتون میگذره؟واقعا بعضی رفتارهاتون رو درک نمیکنم.چرا این قدر سمی هستین؟


چشمت به غمزه ما را خون خوردی و میپسندی.

گلایه اول: گوشه چشمم درد میکنه.

گلایه دوم:کاش وبلاگ دکمه بلاک داشت.

گلایه سوم:بی اشتها هستم.

گلایه چهارم:فکر کنم دارم دوباره مریض میشم.

گلایه پنجم:اینترنت شما هم مزخرفه یا فقط مال منه که مزخرفه.هی قطع میشه

گلایه ششم:فیلترشکن هام هیچ کدوم کار نمیکنه.

گلایه هفتم:واسه عید جایی نمیرم مسافرت.شیراز خودش به اندازه کافی قشنگ هست.

گلایه هشتم:دلم سوسیس و تخم مرغ میخواد.

گلایه نهم:از بی محلی بدم میاد،از دروغ بدم میاد.

گلایه دهم:چقدر ملت گنده گوز و پرمدعا شدن.همه ادعاشون کون خر رو پاره میکنه.کوتاه بیایین بابا.

گلایه یازدهم:سه تا فیلم Hangover  رو دیدم.خیلی قشنگ بودن.تا الان ندیده بودمشون.خیلی خنده دار و بامزه بودن.

گلایه دوازدهم:فیلم  Swingers رو هم دیدم.مال سال ۹۶ بود.بد بنبود،باحال بود.

گلایه سیزدهم:دکتر غمگین چرا وبلاگت رو بستی؟من دوستت دارم.برگرد.

گلایه چهاردهم:دوست دارم وبلاگ همیشه پرخواننده و جنجالی باشه،همه بیاییم بزنیم تو سر و کله همدیگه،بعدش هم بوس کنیم و آشتی کنیم.

گلایه پانزدهم:آفتاب شیراز چشمهام رو اذیت میکنه.

گلایه شانزدهم:هیچ،بوس.

کی مسواکشو گذاشته تو سوراخ مو؟هر سوراخ مال یه مسواکه

نمیدونم بیماری جسمی دارم یا روحی یا تلفیقی از هر دو.شب ها خوابم نمیگیره و صبح ها بیحالم.حال کار کردن ندارم.فقط دلم میخواد دراز بکشم و هیچ کاری نکنم.

چند روز پیش زیادی تند رفتم.asal ببخشید ناراحتت کردم.ولی منم از تو ناراحتم.ولی خوب من به نوبه خودم عذر میخوام.مسلم تو هم ببخش فحشت دادم،ولی تو هم نباید پست رمزدار من رو میخوندی.آدم که سرش رو نمیندازه پایین و همه جا سرک بکشه،پس حجب و حیا کجا رفته؟

میگم ایشالا هوا گرم تر بشه و این آنفولانزا دیگه بره پی کارش،هممون رو سرویس کرد.

آریاناگرانده رو خیلی دوست دارم،دلم میخواد فقط نگاهش بکنم.خیلی ناز و خوش صداست.دوسش دارم خو

میگم چرا قبلا دخترها سوپراستارهای مردی  رو دوست داشتن که واقعا مرد بودن،ولی الان عاشق جی جی های نازنازی مثل BTS  شدن.کجا دارن میرن دخترها و زن هایی که عاشق مردهای واقعی و پشمالو بودن؟

حاضرم کون بدم ولی کارای خونه تکونی نکنم،کارایی مثل پرده باز کردن و زدن،تمیز کردن لوستر،کارایی که باید گردنت رو بالا بگیری و دستات به بالا آویزون میشه.به حد مرگ بهم فشار میاد.

عسل مثل گله گل بارون زده به شکل ناب عشق که از خواب اومده

دوست دارم بدونم شما خوشگلا و خوش تیپ هایی که وبلاگ رو میخونید ، ساکن چه شهری هستین،نمیدونم چرا هیچ خواننده ای مثلا از بندر عباس یا سیستان و بلوچستان یا کرمان نداره وبلاگ.کلا دوست دارم بدونم از چه شهرها یا کشورهایی وبلاگ خواننده داره.شاید واسه خودتون هم جالب باشه.

پس زحمتی بکشید و اسم شهرتون رو کامنت بکنید،اگر هم نخواستید با اسم مستعار کامنت بزارین.

بوس به صورت ماهتون


اون پسره ی دیگه کیه چند وقتیه دنبالته بری مو فیلم بازی نکن همه میگن رفیقته

اینایی هستن که لباس خرگوش یا باب اسفنجی یا پاتریک یا سنجاب یا کلاه قرمزی میپوشن و دم فروشگاه ها یا مراکز خرید وایمیسن و حرف نمیزنن و بعضی وقتها یه قری هم میدن.نمیدونم چرا احساس میکنم بیشترشون دختر باشن.از فکر این که توشون دختر باشه حالم خراب میشه. منحرف نیستم ولی اینم یه حور فتیش هست دیگه.خدا از سر گناهان همه بگذره.

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم هر لحظه جز این دست ، مرا مشغله ای نیست

تا اطلاع ثانوی همه بوس و بغل هام فقط میشه مال "خانوم ف" قشنگ و نازم و داداش گلم سلطان برنتین.

بقیه تون یا فیک هستین،یا ناراحتم میکنید یا بهتون برمیخوره.همه وبلاگ نویس ها انگار از کون فیل افتادن،یا کامنتهاشون رو بستن یا واسه دل خودشون مینویسن،منم که شاد و شنگول و خوش اخلاق هستم و با محبت هستم راه به راه میرینید بهم.

اون از دکتر غمگین از سال ۹۵ وبلاگ داره تا گفتیم چه قشنگ مینویسی زرتی وبلاگش رو بست،اون از قره بالا که گفتیم عزیزم غصه نخور،زرتی وبلاگش رو بست،این از asal که بهش میگم تو هم خواهرمی من هر روز صبح زود بیرونم ملت رو جابه جا میکنم تو رو هم میبرم،باد و بارون و سرما اذیتت نکنه.بعد اصلا جوابم رو نمیده،اون از مسلم که هزار بار خایه مالی اش رو کردم و همیشه میگفتم داداشم مسلم،بعد نمیدونم چه ترفندی زده پست خصوصی و رمز دار منو باز کرده و خونده،حالا هیچی هم ننوشته بودم،خدا میدونه دیگه چه کارایی کرده،اون از اون خانم که اسمش ملیحه بود چون کامنتش که نسبتا توهین آمیز بود به یه نفر دیگه تایید نکردم هر چی از دهنش در اومد نثارم کرد.اون از اون حجم فحش ها و کامنت های بی ادبی و توهین ها به خودم و زنم.چتونه واقعا؟چرا این قدر بد و زشت رفتار میکنید؟

آدمیان در شناسایی چیزهای آشکار فریب می خورند.

هزار بار گفتم منو با اسم های دخترونه سرکار نزارین،من ضعف کُس هستم،زود گول میخورم.خصوصا اگه مست و گیج هم باشم.

تازه فهمیدم این asal که این همه دوستش داشتم پسر بوده.احتمالا رها و بقیه هم پسر هم باشن.


پانوشت:حالا من که هیچ،من که کس خل جقی هستم،داداشم وجدان بیدار رو چه جوابی بهش بدم؟؟




پانوشت ۲:این پسره مسلم که منو کیر کرده،یه بار دیگه هم قبلا یه اپ موبایلی ساخته بود،لینکش رو فرستاده بود،میگفت که بازی موبایلی هست،نصبش بکن.میخواست با اون برنامه نفوذ کنه به گوشیم،یه بار دیگه هم به اسم آرتادخت کلی منو کیر کرد.

----------------------------------------------------

پانوشت۳:بچه ها گُه خوردم.asal با مسلم فرق داره.یه چیزی بهم گفت که فهمیدم asal واقعا قندعسله.asal ببخشید.البته دلیل نمیشه ازت کدورت به دل نداشته باشم.




پانوشت۴:من یه پست رمز دار گذاشتم واسه asal و داخلش نوشتم که ساعت ۲۰:۴۰ دقیقه  و بعدش یه چیزی نوشتم واسش که شب بیاد بخونه و با هم حرف بزنیم.بعد مسلم اومده بود واسم کامنت داده بود ۲۰:۴۰ دقیقه.چطور مسلم به پست رمز دار من دسترسی پیدا کرده،اونم رمزی که فقط من و asal داشتیم؟عجیبه.احتمالا شراب گیجم کرده،رمز نزاشتم.نمیدونم.





پانوشت۵:همه این قضایا باعث نمیشه که asal ازت ناراحت نباشم.یه چیزایی و یه ناراحتی هایی ازت به دل دارم.

دانید من که هستم؟ من نان تازه هستم خوش عطرم و برشته عطرم به جان سرشته زینت سفره هایم قوت دست و پایم

دوباره رفتم گنتوم،همین بهشتی که تازه کشفش کردم.یه نون فروشی عالی.نوناش کمی گرونه ولی لامصب یه جوریه که بعدش حالت رو خوب میکنه.میگن ما چتد سال پیش رفتیم آلمان و خمیر ترش ۵۰ ساله خریدیم و از همون نون درست میکنیم.میگن که ما تنها تولید کننده نون با خمیرترش در ایران هستیم.نمیدونم تا چه حدی راست میگن،ولی واقعا نون های خوبی دارن.دوباره از اون نونایی خریدم که اسم سختی دارن و با زیتون درست میشن میزنم توی شراب و میخورم.کاش میشد یه بطری شراب و یه دونه از این نونای گنتوم بخرم و پست کنم واسه دکتر غمگین،واسه وجدان بیدار،ببرم به asal بدم و حضوری ببرم و به خانوم ف بدم.دلم بهترین ها رو واسه همتون میخواد،واسه جزرومد،واسه رها،واسه ملیحه که قهر کرده باهام،فقط دخترا نیستن که دوستشون دارم،داداشم برنتین رو دوست دارم،داداشم فیل رو دوست دارم،داداشم مسلم رو دوست دارم.

شراب که میخورم قلبم رقیق میشه و مهربون میشم مثل الان،آبجو که میخورم کمی بی ادب میشم و هورنی طور،عرق سگی که میخورم رقاص میشم،راکی که میخورم همه چی از یادم میره.

خدایا شکرت واسه نان،واسه شراب،واسه شیراز،واسه آفتابش،واسه شرکت اسنپ،خدایا شکرت که وقتی توی روزای ابری افسرده میشم،وقتایی که درد کونم زیاد میشه مجبور نیستم برم سرکار و خونه میخوابم،خدایا شکرت واسه این خواننده های وبلاگ،برای اولین بار در طی تمام این سالهای وبلاگ نویسی احساس میکنم خواننده هایی که دوستم دارن بیشتر از اونایی شدن که ازم متنفر هستن.خیلی آمار بازدید و کامنت ها و پیام های پر مهر زیاد شده.دست همتون رو میبوسم.وقتی بهم فحش میدن ناراحت میشم و میرم یه گوشه با شوشولم بازی میکنم.ولی وقتهایی که کامنت های خوب دارم دیگه ناراحت نمیشم.

چقدر حس خوبی دارم،حسم از این خوبه که هنر شراب سازی رو به خوبی یاد گرفتم،هنری به قدمت تاریخ.

یه پست دیگه هم میخوام بنویسم توی پست بعدی مینویسم.

من فیلسوف نیستم. من متفکری آزادم.

این پست مخصوص دختراست

یه سری از دخترها شکایت میکنن و ناراحت هستن که دارن نزدیک به چهل سال میشن اما هر کس وارد زندگیشون میشه لش و لوش و لاشی و آدم تخمی بوده،ناراحتن که چرا یه مرد درست و حسابی،یکی که محبت بکنه،یکی که بگیر باشه و بزن در رو نباشه پیدا نمیشه توی زندگیشون.

من روانشناس نیستم و دانشی هم ندارم در این رابطه،اما احساس میکنم از بدو تولد،یا از همون دوره جنینی و تا وقتی که جوون میشیم ،براساس تربیت و محیط خانواده و عوامل دیگه ای یه الگوهای ذهنی توی مغزمون شکل میگیره که براساس اون میریم دنبال دوست یابی و همسرگزینی.حالا این که دوست پسرهای شما همشون یه مشت آدم تخمی بودن برمیگرده تا حد زیادی به خودتون.یه نگاه به لیست دوست پسرهاتون بندازین،توی یه چیزایی همشون مشترک هستن،یا لات و لوت بودن،یا بزن در رو بودن،یا بددل و شکاک بودن،یا خسیس بودن،یا همشون توی یه چیزی مشترک بودن.در واقع این ها انتخاب شما بودن،همه عمر خودتون دنبال همچین آدمهایی بودین.وقتی دنبال پسری هستین که پولدار باشه،به طور حتم پولدارها کونی تشریف دارن،وقتی دنبال پسری با ماشین شاسی بلند هستین،به طور حتم باید کس بدین و خبری از ازدواج نیست،وقتی با پسر خسیس دوست میشین به طور حتم واسه ولنتاین و تولد و ... دسته خر هم بهتون نمیده.همه این ها رو میدونید ولی بازم دوست پسر بعدیتون مشابه قبلی هست.چون چسبیدین به الگوهای ذهنی و اون معیاری که توی ذهنتون ساخته شده.همه چیز هم دقیقا از اولین دیدار مشخصه،خوب هم میدونید که این پسری که باهاش قراره وارد رابطه باشین اون اخلاقای تخمی تو مخی رو داره،ولی کتمان میکنید،خودتون رو گول میزنید که این با بقیه فرق داره،اینو اصلاح میکنم،این درست میشه.ولی اینجوری نیست توی یه سیکل باطل وارد میشین که هی تکرار و تکرار میشه.ماشالا همتون هم که ادعاتون کون خر رو پاره میکنه و روانشناس و مشاوره رو هم اصلا داخل آدم حساب نمیکنید.اینجوری میشه که می بینید نزدیک ۴۰ سال دارین یا ۴۰ سال رو رد کردین و پسرهای خیلی زیادی اومدن و رفتن و الان تنها هستین و به همه مردها فحش میدین و مقصر رو مردها میدونید،در حالی که مقصر اصلی انتخاب های کلیشه ای خودتون هست.

والسلام

بوس